وبلاگ اسلامی و ایرانی
مطالبی درباره ایران  
قالب وبلاگ

لطفعلی خان زند

( ملیت: ایرانی  قرن:13)

لطفعلی خان زند -زندیه. پس از كشته شدن جعفرخان سر جانشيني او بين امراي زند اختلاف بوجود آمد . بالاخره حاجي ابراهيم كلانتر فارس در نهايت فداكاري سپاهي فراهم آورد و لطف علي خان فرزند جعفرخان را كه در آن تاريخ در غرب فارس مي زيست به شيراز خواست و در 15 شعبان سال 1203 ه. وي را كه 22 سال داشت بر تخت نشاند. او جواني فوق العاده خوش سيما بود. چهره اي جذاب، قامتي كشيده و اندامي باريك و قوي و چالاك داشت. وي در سواري و تيراندازي و شمشيربازي و ساير فنون سپاهيگري بي مانند و بسيار شجاع و متهور و بي باك بود. او به مناسبت جواني و زيبايي و دليزي و سخاوت در شيراز خيلي محبوبيت داشت. لطف علي خان به همه كرم مي كرد و هر كس براي حاجتي به او مراجعه مي نمود بدون نصيب نمي ماند. با توجه به اين فضايل اخلاقي و علاقه ي شديدي كه مردم فارس به سلطنت خاندان زند داشتند چنين به نظر مي رسيد كه لطف علي خان عظمت و اقتدار زمان كريم خان را بار ديگر تجديد خواهد كرد اما با وجود حريف سرسختي چون آقا محمدخان قاجار و حوادث غيرمنتظره اي كه در دوران سلطنت او روي داد اين اميد به يأس مبدل گرديد. او اولين كار بزرگي كه پيش گرفت اين بود كه سه جاده شوسه بين شيراز و بوشهر و شيراز و بندرعباس و شيراز و بندرلنگه احداث كند. احداث اين سه جاده در آن عصر يكي از كارهاي بزرگ عمراني بود كه سلاطين سلف نكرده بودند و دومين كار بزرگي كه در صدد بود انجام دهد ساختن سدي روي رودخانه ي موند بود تا آب آن رودخانه را بر اراضي طرفين رودخانه سوار كند. رودخانه موند رودي است كه از كوههاي فارس سرچشمه مي گيرد و در گذشته بدون استفاده به خليج فارس مي ريخت. اگر آن سد ساخته مي شد قسمت وسيعي از فارس كه استفاده نشده بود يكي از حاصل خيزترين مناطق دنيا مي گرديد و اگر سه جاده را كه مي خواست احداث نمايد به اتمام مي رسيد بسيار در توسعه ي آبادي و بازرگاني فارس مؤثر مي گرديد. اما جنگ هاي لطف علي خان با آقا محمدخان قاجار مانع از آن شد كه آن جوان روشن فكر بتواند آن كارها را انجام دهد. اما نيت او نشان داد كه استعداد زمام داري وي خيلي بيش از معاصرينش مي باشد و از لحاظ داشتن لياقت براي زمام داري با وجود جواني دو قرن از معاصرينش برتري داشت و سد سازي براي آبادي كشور و … از فرمول هاي امروزي است نه 200 سال قبل در ايران. او با اين كه جواني دليرو سلحشور بود، ذوق ادبي داشت وشعر مي گفت و چند شعر كه از وي باقي مانده نشان مي دهد كه يك شاعر با استعداد و خوب بوده است. وي علاوه بر اقدامات عمراني در اولين سال سلطنت خود يك كار ادبي هم كرد و عده اي از شعرا و فضلاي شيراز را مأمور نمود كه با همكاري، اشعار حافظ را مورد مطالعه قرار دهند و آن قسمت از اشعار وي را كه به طور حتم از او نبود را جدا نمايند. در ابتدا ممكن است كه اين كار ساده جلوه كند و به نظر رسد كه لطف علي خان كاري جالب توجه نكرده است ولي از نظر معنوي داراي اهميت مي باشد و نشان مي دهد كه لطف علي خان زند بيش از تناسب سن خود داراي ذوق و اطلاع ادبي بوده است. تصور مي شد كه بيشتر دشمني آقا محمد خان قاجار به لطفعلي به خاطر زيبايي او بوده است يعني لطف علي به خاطر زيبايي خود محسود او شده بود. هنگامي كه حاج ابراهيم كلانتر به او خيانت كرد در حالي كه لطف علي به او اطمينان داشت و دروازه هاي شيراز را به رويش بست و او را در مقابل دشمن تنها گذاشت لطف علي نه تنها عصباني شد و شكيبايي خود را ازدست نداد بلكه لبخند زد و بيتي از حافظ را خواند. پير پيمانه شكن من كه روانش خوش باد گفت پرهيز كن از محبت پيمانه شكن لطف علي خان زند مردي بود راستگو، جوانمرد و صريح الهجه او داراي اراده ي قوي بود. لطف علي خان همانند كريم خان زند خوش خلق و دادگستر و سخي و نيك فطرت و با ترحم و نوع پرور بود و مي گفت نمي توانم يك قيافه ي اندوهگين را ببينم و نمي توانم تحمل كنم كه من سير باشم وهم نوعم گرسنه وهنگامي كه در شيراز بود بعضي از شب ها لباس مبدل مي پوشيد تا اين كه بتواند به طور ناشناس به كساني كه فكر مي كرد نيازمند هستند كمك نمايد و شايد در مشرق زمين اولين كسي بود كه به فكر تأسيس بيمه ي اجتماعي افتاد و اگر عمرش كفاف مي داد و آن را به وجود مي آورد و گرچه آن چه مي خواست به وجود آورد عنوان بيمه ي اجتماعي نداشت اما نتيجه اي كه در آن به دست مي آمد همانند آن بود. ….درحاليكه روشنايي عصر زمستان دقيقه به دقيقه كم تر مي شد محمدعلي خان قاجار، چشم از صحنه ي پيكار بر نمي داشت و يك مرتبه ديد كه شمشير از دست لطف علي خان بر زمين افتاد. علت اين كه او نتوانست شمشير را نگاه دارد اين بود كه يك ضربت شمشير از عقب بر شانه ي راست او زدند و دست راستش مثل دست چپ از كار افتاد . همين كه خان زند، از فرط درد، شمشير را رها كرد محمدعلي خان فرياد زد او را نكشيد. ….. خان زند حركتي كرد كه شمشير خود را از زمين كه مستور از خون بود بر دارد ولي نتوانست و از شدت درد و خستگي زانو بر زمين زد. همين كه به او رسيدند و خواستند دستانش را از عقب ببندند از فرط دردي كه از دو شانه ي مجروحش بود فريادي زد و از هوش رفت. هنگامي كه او را به پيش آقا محمدخان قاجار مي بردند پالهنگ بر گردنش بستند و يك زنجيربه وزن 15 كيلو داراي دو قفل كه يكي به دست ها و ديگري به پاها قفل مي شد به دست ها و پاهايش بستند. زنجيري كه به دو پاي او بسته بودند مانع از گام برداشتن نمي شد ولي اسير نمي توانست كه با سرعت گام بردارد. گو اين كه اگر بر پاي او زنجير نمي بستند باز هم به مناسبت ضعف نمي توانست با سرعت حركت كند. وقتي كه پيش آقامحمدخان قاجار رسيد به او گفت كه به خاك بيفت و سجده كن . خان زن جواب داد من فقط مقابل خداوند سجده مي كنم. بر سرش زد و باو گفت بتو مي گويم به خاك بيفت. لطف علي خان گفت اگر من دست داشتم تو جرئت نمي كردي بر سرم بزني و بتو گفتم كه من فقط مقابل خداوند سجده مي كنم. ولي محمد خان قاجار آن قدر بر اسير مجروح و ناتوان فشار آورد تا اين كه او را بر زمين انداخت و سرش را به خاك ماليد. صداي آقامحمد خان قاجار ريز بود و هرگز فرياد نمي زد اما در آن هنگام كه دشمن را مقابل خود ديد صدا را بلند كرد و گفت اي لطف علي مي بينم كه هنوز نخوت داري و غرور تو از بين نرفته است ولي من هم اكنون كاري مي كنم كه ديگر تو نتواني سر را بلند نمايي. آن وقت خواجه ي دانشمند و متدين قاجار فرمان داد كه عده اي از اصطبل بيايند. انسان حيران مي شود كه چگونه مردي چون اقا محمد خان كه فاضل بود و براي اجراي احكام دين اسلام تعصب داشت و نماز او هيچ موقع قضا نمي شديك چنان فرمان ننگين و بي شرمانه اي را داد. او به مناسب خواجه بودن عقده دائمي داشت و اطرافيانش خوب از آن موضوع آگاه بودند و هر موقع كه صحبت از زن به ميان مي آمد طوري صحبت مي كردند كه گويي خواجه ي قاجار يك مرد عادي است . عقده دائمي خواجه قاجار، بر اثر مشاهده ي جواني و زيبايي و لطف علي خان زند منفجر شد و آن دستور ننگين را صادر كرد. كيست كه نداند در آن روز لطف علي خان زند آن قدر ناتوان بود كه بدون زنجير و پالهنگ قدرت راه رفتن نداشت تا چه رسد به اين كه او را مقيد به زنجير نمايند و پالهنگ بر گردنش ببندند. كيست كه نداند در آن روز لطف علي خان از دو شانه به شدت مجروح بود نمي توانست دست هاي خود را تكان بدهد تا چه رسد به اين كه دو دستش را با زنجير ببندند. لطف علي خان زند نشان داده بود كه مردي دلير است و در آن روز، دليري خود را به يك تعبير مسجل كرد. زيرا با اين كه مجروح و خسته و ناتوان بود و او را مقيد به زنجير و پالهنگ كرده بودند و مي دانست كه هر گاه ابراز شهامت نمايد دچار شكنجه هاي هولناك خواهد شد دليري خود را نشان داد و حاضر نشد مقابل خواجه قاجار به خاك بيفتد و گفت كه من جز در مقابل خداوند سجده نمي كنم. يك مورخ اروپايي نمي تواند خود را قائل كند كه در آن روز آقا محمدخان هم چون دستوري صادر كرده بود. دستوري كه او صادر كرد آن قدر قبيح بود كه وجدان يك مورخ اروپائي نمي تواند آن را بپذيرد و به خود مي گويد كه اين اتهام است و دشمنان آقامحمدخان اين تهمت را بر او زده اند ولي متأسفانه مورخين مغرب زمين، در كتاب هاي خود با اشاره، اين موضوع را نوشته اند. لطف علي خان زند كه ديگر مشرق زمين شمشيرزني چون او به وجود نخواهد آورد و خلق و خوي و لياقت زمام داري اش او را محبوب هم كرده بود نامي درخشان از خود در تاريخ شرق باقي گذاشت ولي فجايعي كه آقامحمدخان در مورد او مرتكب شد مرتبه اش را در تاريخ شرق حتي تا مرتبه ي يك شهيد بالا برد. لطف علي خان زند را در اصطبل جا دادند بدون اين كه زنجير از دست و پاهايش بگشايند و پالهنگ از گردنش بردارند. خان زند در آتش تب مي سوخت وگاهي ناله بر مي آورد و اظهار تشنگي مي كرد. ولي كاركنان اصطبل از بيم آقا محمدخان نمي توانستند آب به او بدهند و اسير بدبخت و مريض كه مقيد به زنجير و پالهنگ بود تا بامداد آن روز ناليد. روز بعد آقامحمد خان قاجار دستور داد كه لطف علي خان زند را به حضورش بياورند. خان زند قدرت راه رفتن نداشت و دو نفر از دو طرف بازوهايش را گرفتند و او را مجبور مي كردند كه قدم بردارد و همين كه رهايش مي نمودند بر زمين مي افتاد . عاقبت او را نزديك آقامحمد خان قاجار بردند . خواجه قاجار گفت لطف علي، بگو بدانم آيا هنوز هم غرور داري يا نه؟ سر لطف علي خان زند، بر اثر ضعف و تب روي پالهنگ خم شده بود و نمي توانست پلك ديدگان را باز كند. ولي بعد از اين كه آن را شنيد سر را بلند كرد و پلك ديدگان را گشود و آب دهان را به طرف صورت او پرتاب كرد و گفت اي اخته ي فرومايه من از تو نمي ترسم. خان زند، بزرگترين ناسزايي را كه ممكن بود به آقا محمدخان قاجار بگويند به او گفت چون خواجه ي قاجار از خواجگي خود رنج مي برد و آن ناسزا با حضور تمام سرداران و بردگان به آقا محمدخان قاجار گفته شد. آقا محمد خان لحظه اي سكوت كرد وبعد جلاد را احضار نمود و به او گفت دو تخم چشم لطف علي بيرون بياورد. جلاد خان زند را به زمين انداخت و دست و پاهايش را كه در زنجير بود طوري با طناب بست كه نتواند آن ها را تكان بدهد و بعد سه انگشت را زير پلك چشم راستش قرار داد و تا آن جا كه در بازوي خود زور داشت فشار آورد چشمي كه روزي در زيبايي در بين چشمهاي جوانان ايراني نظير نداشت از كاسه بيرون آمد وجلاد آن قدر فشار داد تا اين كه تخم چشم بكلي از كاسه خارج گرديد. همين كه جلاد خواست شروع به كار بكند آقا محمد خان از جا برخاست و به محكوم نزديك گرديد كه با دو چشم خود، خروج تخم هاي چشم خان زند را از كاسه ها ببيند و شايد بهمين مناسبت است كه بعضي نوشته اند كه او با دو دست خويش تخم چشم هاي خان زند را از كاسه بيرون آورد. بعد از اين كه تخم چشم راست لطفعلي خان زند از كاسه خارج شد ، جلاد، كارد كه بدندان گرفته بود به دست گرفت و اليافي را كه وسيله ي اتصال تخم چشم به كاسه بودبريد و تخم چشم از كاسه به كلي جدا شد و دژخيم تخم چشم را بر زمين انداخت و انگشتان را به زير چشم خان زند برد و در حاليكه آقا محمد خان هم چنان مي نگريست آن تخم را هم از كاسه جدا كرد. وقتي تخم چشم راست او از كاسه بيرون آمد آن جوان قدري تكان خورد و ناليد ولي هنگامي كه تخم چشم چپش را بيرون مي آورند آن جوان تكان نخورد وصدايي از وي شنيده نشد. وقتي هر دو تخم چشم لطف علي خان زند بر زمين افتاد خواجه ي قاجار گفت حالا نوبت من است كه آب دهان به صورتت بيندازم و برخسار محكوم نابينا آب دهان انداخت ولي لطف علي خان زند كه آب دهان بر صورتش انداختند و صداي خواجه ي قاجار را نشنيد زيرا از هوش رفته بود. همان روز كه خان زند را كورد كردند آقا محمدخان قاجار گفت من نمي خواهم كه اين مرد بميرد بلكه مي خواهم زنده بماند و افسار بر سرش بزنند و او را در سفرها پياده راه وادارند. ولي حال لطف علي خان طوري وخيم بود كه به او گفتند كه اگر مورد مداوا قرار نگيرد خواهد مرد. خواجه قاجار دستور كه زخم هاي دو شانه و دوچشمش را مداوا كنند تا اين كه زنده بماند و وي بتواند پيوسته او را مورد تحقير قرار بدهند خواجه ي قاجار شتاب داشت كه لطف علي خان زودتر مداوا شود تا اين كه وي بتواند آن جوان نابينا را كنار اسب خود بدواند ولي با اين كه زخم چشم او مداوا يافت زخم دو شانه اش معالجه نمي گرديد و بيم آن مي رفت كه آن دو زخم، خان زند را بهلاكت برساند. بعد از اين كه زخم هاي لطف علي خان بهبود يافت، باز خيلي ضعيف بود زيرا كه غذاي كافي به او نمي دادند و او را در مكان راحت نمي خوابانيدند. مردان كرمان كه همه كور بودند ولي زن ها برخي در شب هاي جمعه براي او قدري غذا مي بردند. ولي مأمورين آقامحمدخان قاجار نمي پذيرفتد و مي گفتند كه اگر غير از نان و آب به او بدهند آقا محمدخان آن ها را خواهد كشت يا كور خواهدكرد. ديگر لطف علي خان زند زيبا نبود و هرگز سر را بلند نمي كرد زيرا كسي كه چشم ندارد تا اين كه دنيا را نگاه كند براي چه سررا بلند نمايد. گاهي خان زند براي اينكه آتش درون را تخفيف بدهد اشعار شيخ محمود شبستري را با آهنگ سوزناك مي خواند و آهنگ هاي او كه بيشتر نغمه هاي فارسي بود طوري در مستحفظين اثر مي كرد كه بي اختيار هنگامي كه از خان زند دور بودند آن را زمزمه مي كردند. از اشعار عرفاني شبستري گذشته خان زند به خواندن اشعار باباطاهر علاقه داشت با اين كه خان زند نابينا بود باز خواجه ي قاجار از سكونت آن جوان در جنوب ايران مي ترسيد و دستور داد كه وي را به تهران منتقل كنند. اما در پايتخت نيز نسبت به خان زند حس كنجكاوي و ترحم به وجود آمد و مردم مي گفتند كه وارث كريم خان آمده است وبرخي اظهار مي نمودند كه كوري لطف علي خان زند مانع از سلطنت او نيست هم چنان كه شاهرخ كور است ولي در خراسان سلطنت مي كند. اين اظهارات آقامحمدخان قاجار را متوحش كرد و هنگامي كه در چمن (سلطانيه) بود براي حاكم تهران دستورحكم فرستاد كه لطف علي خان زند را به هلاكت برسانند و دژخيم باتفاق دو نفر وارد زندان خان زند شدند و يك مرتبه ديگر دست هاي آن جوان تيره روز را بستند و دهانش را گشودند و جلاد دستمالي كه گلوله كرده بود در حلقوم او نهاد و بعد يك چوب دراز روي دستمال نهاد و با يك چكش بر چوب زد تا اين كه دستمال در گلوي خان زند فرو برد و بعداز چند دقيقه روح از كالبد لطف علي خان جدا شد و آن جوان نابينا از مشقات زندگي رهايي يافت. وقي جسد او را براي شستن به غسال خانه واقع در نزديك (چهل تن) در تهران بردند به اسكلتي شباهت داشت كه پوستي روي آن كشيده باشند وكسي كه آن جسد را مي ديد فكر نمي كرد كه كالبد بزرگترين شمشيرزن شرق است و ديگر روزگار شمشيرزني چون او تربيت نخواهد كرد. پس از اين اين كه جسد شسته شد به امامزاده زيد واقع در (بازار) تهران بردند و آن جا دفن كردند بدون اينكه اثري روي قبر بگذارند. چنين مرد، شهريار زند و زمام دار روشنفكر جنوب ايران كه هرگز تبسم از لبانش دور نمي شد و از لحاظ صورت و سيرت فرشته بود و هر كس كه او را مي ديد محبتش را در دل مي پرورانيد.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ یک شنبه 2 تير 1392برچسب:, ] [ 1:21 ] [ علی فتحی ] [ ]

نادرقلی ملقب به تهماسب‌قلی خان و نادر شاه از ایل افشار خراسان بود که به پادشاهی ایران رسید و بنیانگذار دودمان افشاریه شد. او دوازده سال (از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶) بر ایران حکومت کرد. پایتخت وی شهر مشهد بود. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است که سرکوب افغانها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از ایران و تجدید استقلال این کشور و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگهای پیرزومندانه او، اسباب شهرتش گشته است. به او در اروپا لقب «آخرین جهانگشای شرق» و «ناپلئون ایران» داده‌اند.

 

 

نادرشاه افشار
Nader Shah Afshar.jpg

نقاشی‌ای از نادر شاه، که از روی خودش کشیده شده و در موزهٔ ویکتوریا و آلبرت در لندن است.
دوران ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ هجری خورشیدی/۱۱۴۸ تا ۱۱۶۰ قمری (۱۲ سال)
نام کامل نادرقلی یا نَدَرقلی
لقب(ها) نادرقلی بیگ
تهماسبقلی خان
نایب‌السلطنه
نادر شاه
زادروز دوشنبه ۲ آذر ۱۰۶۷هجری خورشیدی
۱۱۰۰ (قمری)
زادگاه خراسان
مرگ بامداد یکشنبه ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰ قمری
۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی (۶۰ سالگی)
محل درگذشت قوچان (شمال خراسان)
آرامگاه مشهد
پیش از عادل‌شاه افشار
پس از شاه تهماسب دوم صفوی
همسران رضیه خانم
ستاره
و ...
دودمان بنیانگذار سلسله افشاریه
پدر امامقلی
فرزندان رضاقلی میرزا
نصراللّه میرزا
و ...

کودکی تا مشهور شدن در خراسان :

نادرقلی در حدود سال ۱۰۶۷ خورشیدی در ایل افشار در خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‌شد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و دره گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.

نام اصلی او «نادرقلی» بود و روایت غیرمستندی هست که هنگامی که نادر هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبک‌های خوارزم به‌اسارت آنها درآمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را «نادرقلی بیگ» نامید.

در این هنگام افغان‌ها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده بودند و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رساندند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند(۱۱۳۵ ه‍.ق) ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.

پیوستن به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان:

محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت می‌کرد کمی بعد به‌دست پسر عمویش به‌نام اشرف افغان به‌قتل رسید(۱۱۳۷ ه‍.ق). همزمان با این اوضاع و احوال نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد(۱۱۳۹ ه‍.ق.). سپس خراسان را به تصرف خود در آورد.

فئودال بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت‌گیری نادرقلی بیگ شد ولی نادر در سال ۱۱۳۷ ق. پشتیبانی شاه طهماسب دوم صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرده توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا نماید. شاه طهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد او مناسباتش با شاه طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان می‌رسد.

آنگاه برای به‌قدرت رساندن شاه طهماسب با افغانها وارد جنگ شده در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد و سپس در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده و قبایل این دیار را مطیع نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغان‌ها به پایان رسید(۱۱۴۲ ه‍.ق).


سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ را نیمه کاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه تهماسب صفوی به‌قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی منهزم شد.

برکنار کردن تهماسب دوم و نایب‌السلطنگی:

در سال ۱۱۴۵ ه‍.ق. به دنبال یک قرارداد میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی که بخشی از آذربایجان را به آن دولت وا گذار می‌کرد، نادر رهبران ایلها را که پشتیبان صفویه بودند در یکجا جمع نمود و با یاری آنها طهماسب را از شاهی برکنار گردانیده پسر خردسالش با عنوان (شاه عباس سوم) را به جانشینی برگزید و خود را نایب‌السلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت و عثمانیان را به سختی شکست داد.

پادشاهی:

نادرشاه افشار. [ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایران است . وی در ۲۸ محرم سال ۱۱۰۰ هَ . ق . درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گز متولد شد، پدر او امامقلی قرقلو از ایل افشار بود، ایل افشار از ایل هائی است که شاه عباس کبیر به دوران سلطنت خویش به ناحیه ٔکبکان کوچ داده بود تا در سر راه ازبکان مقاومت کنند. امامقلی از افراد بی نام و نشان این ایل بود و گویا به شغل پوستین دوزی و به تنگدستی روزگار می‌گذرانیده است ..

در سال ۱۱۴۸ قمری نادرشاه کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را در دشت مغان جمع کرد (بالغ بر ۲۰٬۰۰۰ نفر). او در شورای دشت مغان اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم به‌استراحت و کناره‌گیری از کارها دارد. بزرگان کشور که می‌دانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز شد. نادر اندکی بعد در ۱۱۴۸ ه.ق. تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکه‌های دوره افشاریه نیز منقوش گردید.

او به مدت ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود. در این مدت توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر که برای سال‌ها از ایران جدا شده‌بود را به ایران بازگرداند. مهم‌ترین فتح او فتح هندوستان بود.

تنبیه افغانها و حمله به هندوستان:

افغان‌های مخالف نادرشاه پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان(حدودا ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندی‌ها را شکست داده و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ افغان را در بازار دهلی دار زدند و بازگشتند. نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با به‌کارگیری تاکتیک‌های نوین جنگی پیروز شود.

در جنگ کرنال در طی یک روز بین بیست تا سی‌هزار شهروند هندی کشته شدند. به‌ناچار محمد شاه گورکانی پادشاه هندی از نادر امان خواست؛ نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقب‌نشینی را پذیرفت و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت. نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفوی برآورد شده‌است. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال گرفتن مالیات را در ایران قطع کرد. با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان را فراهم کرد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.

تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم ایران و مرگش:

شمشیر جواهرنشان نادر بخش کوچکی از جواهرات نادر که اکنون قسمتی از جواهرات بانک مرکزی ایران است.

مجسمه نادر در آرامگاه وی در مشهد

نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر می‌دانست کشت.

نادر برای تامین هزینه جنگ‌های خود مجبور بود تا مالیات های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش‌هایی در جای‌جای کشور روی می‌داد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش‌ها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. به گفته لارنس لاکهارت مورخ انگليسی (ر. ک. صادق رضازاده شفق، کتاب نادرشاه) ماجرا از اين قرار بوده که نادر در ماه های اخير در اوج خشونت حکومت ميکرد و به دلايلی چند به تمامی سرداران ايراني اش سوءظن داشت... تعداد چهار هزار سرباز افغانی در اردوگاه داشت که جمله به نادر وفادار و در حق ايرانيان دشمن کام بودند. نادر شبی رئيس آنها را احضار کرد و چنين گفت: من از نگهبانان خود راضی نيستم و از وفا و دليری شما آگاهم. حکم ميکنم فردا صبح همه آنان را توقيف و زنجير کنيد و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنيد. حيات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم...

آنها رفتند تا خود آماده کنند... ولی نوکری گرجی اين موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ايشان مصمم شدند تا دير نشده نادر را از ميان بردارند... تا پاسی از شب رفت مواضعين به خيمه چوکی دختر محمد حسين خان قاجار که نادر آن شب در سراپرده او بود رو آوردند و ترس به آنان چندان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و چوکی تا به آنها متوجه شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او قطع کرد، ترس بر او مستولی گشت و در جای خود خشک بماند. اما محمد خان قاجار جرات خود را حفظ کرد و سر نادر شاه از تن جدا ساخت.(بامداد یکشنبه ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰ قمری/۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی )

این گفته "لارنس لاکهارت" با کم و بیش بسیار اندک از قول جیمز فریزر انگلیسی که شخصاً نادرشاه را میشناخته و ماهها همراه او بوده و پزشک فرانسوی نادرشاه "بازن" هم در کتاب رضازاده شفق آورده شده.

پس از مرگ نادر شاه بسیاری از فرزندان و خاندان وی توسط برادرزادهٔ نادر -عادل‌شاه- کشته شدند. رضازاده شفق در کتاب نادرشاه ( ص ۲۲۱ تا ۲۲۲ تهران ۱۳۳۹ چاپ ۱۳۸۶ شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۳۳۳۹) از قول محقق انگلیسی لارنس لاکهارت (کتاب نادرشاه / لندن ۱۹۳۸)چنین میاورد: "پس از قتل نادرشاه، برادران و فرزندانش... علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم بکشت و از تمام اینان فقط (فرزندش) شاهرخ (این نام به احتمال زیاد اشتباه است. تحقیفات ما در این رابطه ادامه دارد) را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از صفویان بود و گفته اند از ابقای او منظورش این بود شاید روزی مردم ایران خواستند پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند."

در ویکی‌پدیای آلمانی آمده: یکی از فرزندان نادرشاه، به گفته چند منبع اصیل از جمله دانشنامه بروک هائوس آلمانی، چاپ ۱۸۸۸ و "هنری جرج کين" در کتاب "ترک ها در هند" (چاپ اول به سال ۱۸۷۹ و چاپ جديد توسط دانشگاه هاوايی به سال ۲۰۰۱، شابک ۰۸۹۸۷۵۵۳۴۴) توسط ياران نادرشاه نزد حاکم اتريش، ملکه "ماريا ترزيا" برده و به او سپرده ميشود. ماريا ترزيا اين پسر را غسل داده و اورا "بارون فون سملين" "Baron von Semlin" مينامد. اين پسر در بزرگی به ارتش روسيه ملحق و در جنگ معروف هفت ساله شرکت ميکند که در انتها نايل به دريافت درجه افتخار ميگردد. او در شهرک "مودلينگ" در حومه وين فوت کرده.

ایران در دورهٔ نادرشاه:

نادر شاه

در زمانی که صفویان با هجوم افغان‌ها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانی‌ها ازغرب و روس‌ها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را به‌سامان نمود.

در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقب‌نشینی کردند.

بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شده‌اند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.

در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه می‌شد. نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستان)، ترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره.

نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتی‌های عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آب‌های شمال و جنوب تثبیت کند. نادر شاه در سال ۱۷۴۲.م "جان التون" دريانورد بريتانيايي مقيم سن پطرزبورگ را به رغم كارشكني روس ها و انگليسی ها برای ساختن كشتی جنگی به خدمت گرفت. التون در ‍ژانويه ۱۷۴۳.م با سمت دریا سالاری به رياست كشتي سازي ايران منصوب و به" جمال بيگ" ملقب گرديد. با وجود تمامی دشواری های اجرایی و سیاسی، با حمایت های نادر و تلاش های التون، نخستین ناو ایران مجهز به بیست عراده توپ به نام "نادرشاه" در کرانه گیلان به آب انداخته شد. پس از آن به موجب فرمانی که پادشاه ایران صادر کرد تمام کشتی های روسی موظف بودند به پرچم ناو جدید سلام دهند.


با افول دولت نادری، سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدت‌ها به زیر یک درفش درآمده و رنگ یگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.

جانشینان نادرشاه:

نادر و فرزندانش

بعد از نادرشاه، کریم خان (از سرداران نادر) که از طایفه زند بود به‌قدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به‌خراسان شد و کریمخان این منطقه را به‌احترام نادر که او را ولی‌نعمت خود می‌دانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.

نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برد. وی بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز- احمدخان ابدالی در افغانستان- آزادخان افغان در آذربایجان - حسن علی خان اردلان در کردستانات و حتی محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند. در خراسان نیز علیقلی‌خان افشار (برادرزاده نادر) بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوع‌النسل کرد. اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد. نوه نادر، به نام شاهرخ میرزا را به‌قدرت رساندند.

یکسال بعد، او نیز مخلوع و کور شد، اما دوباره به قدرت رسید و توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) از پای درآمد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد، اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست خونخواران قاجار رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد. وزیر نادر شاه محمود میمندی از توابع روستای میمند از شهرستان شهر بابک در استان کرمان بوده‌است.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 11 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:21 ] [ علی فتحی ] [ ]

علامه مجلسی

تولد:

علامه ( محمد باقر) مجلسی به سال 1037 هجری چشم به جهان گشود.

پدرش ملا محمد تقی مجلسی از شاگردان بزرگ شیخ بهایی و در علوم اسلامی از بزرگان روزگار خود به شمار می رفت و مادرش دختر صدرالدین محمد عاشوری خود از پرورش یافتگان خاندان علم و فضیلت بود.

در دامان زهد

بسیاری از افراد خانواده مجلسی در قرن دهم ویازدهم از دانشمندان معروف زمان به شمار می رفتند. پدر بزرگش " ملا مقصود" از دانشمندان با تقوا و از مروجین مذهب تشیع بود. وی به خاطر كلام زیبا و اشعار دلنشین و رفتار و گفتار نیكو در محافل و مجالس ، به " مجلسی" لقب یافته بود و خاندان عالیقدر آنان نیز بدین نام شهرت داشتند .

به دنبال نور

مجلسی درس و بحث را در چهار سالگی نزد پدر آغاز كرد. نبوغ سرشار او به حدی بود كه در چهارده سالگی از فیلسوف بزرگ اسلام ، ملاصدرا ، اجازه روایت گرفت. و سپس در حضور استادانی چون علامه حسن علی شوشتری ، امیرمحمد مومن استرآبادی، میرزای جزایری، شیخ حرعاملی، ملا محسن استرآبادی، ملا محسن فیض كاشانی، ملا صالح مازندرانی، زانوی ادب زد و از خرمن علم و معرفت هر یك خوشه ها چید.

وی در اندك زمانی بر دانشهای صرف و نحو، معانی و بیان ، لغت و ریاضی ، تاریخ و فلسفه ، حدیث و رجال، درایه و اصول و فقه و كلام احاطه كامل پیدا كرد.

آفتابی بر منبر

مجلسی كه در مدرسه ملا عبدالله به اقامه نماز و تدریس اشتغال داشت بعد از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع اصفهان به اقامه نماز و درس دادن مشغول گشت. در پای درس او بیش از هزار طلبه می نشستند و از نور علم و معرفت دلهای خود را جلا می دادند.

تواضع و بزرگ منشی او چنان بود كه بسیاری از بزرگان حوزه برای نشان دادن ارادت خود به او و شناساندن ارزش علامه به طلاب جوان ، گاهی پای درس ایشان حاضر می شدند.

درمیان شاگردان ، نكته سنجی و تیزبینی و كوشش خستگی ناپذیر" سید نعمت الله جزایری" كه به تازگی به همراه دوستش به حوزه درس او راه یافته بود و در فقر و تنگدستی به سر می برد نظر او را به خود جلب كرد ؛ به طوریكه ضمن قرار دادن حقوق ماهیانه برای دوستش ، او را به خانه اش برد و مدت چهار سال در كنار خود جایش داد و سید را چنان پرورش داد كه از او عالمی بزرگ و مجتهدی توانا ساخت .

سید در سایه استاد چنان به تحصیل علم و معرفت پرداخت كه در اخلاق و رفتار و بیان مطالب علمی، آینه استاد به حساب می آمد. وی در مسائل مختلف چنان سخن به میان می آورد كه گویی " مجلسی" سخن میگوید.

به سوی نور

علامه درمسیراحیای علوم اهل بیت علیه السلام راه استادش فیض را در پیش گرفت و با رها كردن علوم عقلی با كوله باری از تعبد به سوی نوری كه ازقله بلند روایات واحادیث می تابید ، شتافت و دراولین قدم " كتب اربعه" را به صحنه درس و بحث كشاند. وی ضمن نگاشتن شرح بر اصول كافی و تهذیب، از شرح " من لا یحضره الفقیه" كه پدرش بر آن شرحی نگاشته بود، خودداری كرد و یكی از شاگردانش را به نوشتن شرح استبصار تشویق نمود. وی طلاب را كه مدتها از روایات و احادیث جدا بودند ، به مطالعه و تحقیق در روایات تشویق كرد و برای حفظ و نگهداری كتب اربعه از گزند حوادث روزگار و تحویل دادن آنها به نسل فردا بدون هیچ گونه كم و كاستی و تحریف اعلام كرد كه اگر هر یك از طلاب كتب اربعه را بنویسد ، به دریافت یك جایزه از او نائل خواهد شد .

علامه با خود می اندیشید كه تدریس كتب اربعه و توجه به بعضی از دیگر كتابها چون " ارشاد مفید"، " قواعد علامه" و " صحیفه سجادیه" تنها این كتاب ها ، را از خطر نابودی نجات خواهد داد ، اما برای كتب دیگر چه باید كرد؟ اندیشه درباره هزاران كتاب شیعه كه در كوره های حمام یغماگران و فرهنگ كشان به خاكستر تبدیل شده بود و نیز صدها نسخه كوچك و بزرگ روایات كه از حوادث روزگار مصون مانده یا در كنج صندوقخانه ها پنهان شده بود و یا آنها را به نقاط دور دست دنیا كشیده بودند ، او را آزار می داد. از سوی دیگر تعصب خشك اهل سنت در نابودی ذخیره های گرانبهای تشیع و احتمال سقوط دولت صفویه به دست دو قدرت بزرگ شرق و غرب اهل تسنن و نفوذ قدرتمندانه صوفیان در دربار و جامعه ، و نقشه های آنان برای تحریف بسیاری از روایات، بی توجهی طلاب به كتب روایات و احادیث ، بیش از پیش آثار اهل بیت را در معرض خطر و نابودی قرار داده بود. از این رو وی  تلاش همه جانبه ای برای به دست آوردن آثار تشیع آغاز كرد به گونه ای كه در این تلاش وسیع دویست اصل( و منبع مكتوب) از اصول چهارصدگانه معتبر شیعه را به دست آورد و نفیس ترین كتابخانه تشیع را گرد آورد. حتی در زمانی كه به علامه خبر دادند كه نسخه كتاب " مدینه العلم" در یكی از كتابخانه های یمن به چشم خورده است ، علامه این مطلب را با شاه در میان گذاشت. شاه سفیرانی را با هدایای فراوان و گرانبها نزد پادشاه یمن روانه آن كشور كرد و از اوكتاب" مدینه العلم" را درخواست نمود اما به دلایل نامعلوم هیچ گاه آن كتاب به دست علامه نرسید. علامه در ادامه كارهای فكری- فرهنگی خود بسیاری از كتب گذشتگان را كه علما در مسائل  گوناگون نگاشته بودند احیا كرد وطلاب را به نسخه برداری از آنها تشویق و ترغیب نمود و كتابهایی كه غبار غربت آنها را فراگرفته و كسی آن را نمی شناخت و مطالعه نمی كرد با دستخط مباركش در زیر آن می نوشت كه این كتاب غریب مانده و كسی آن را نمی خواند.

محراب بحار

علامه مجلسی با خود چنین اندیشید كه باید گهرهای گرانبهای اهل بیت را كه از اطراف و اكناف جمع كرده است در قالب عنوانی زیبا به نام " بحار الانوار" بگنجاند تا نه تنها طلاب بلكه تمام شیعیان در این محراب به سوی قبله دلها یعنی كلام اهل بیت به نماز عشق بایستند و بدین وسیله راه  را از چاه و درست را از نادرست تشخیص دهند تا هر زمان هرمكتبی درباره هر مطلبی كلامی را از اهل بیت خواست شیعیان با انگشت اشاره محراب زیبای " بحار" را نشانه روند. از این رو دست به كاری عظیم زد و شروع به نگارش این دایره المعارف بزرگ تشیع كرد.

علامه مجلسی قدرت تصحیح روایات و احادیث را به خوبی دارا بود ، همان گونه كه این قدرت و ژرف نگری خود را در " مرآة العقول "  به نمایش گذارده است.

حضرت امام خمینی(ره) درباره بحارالانوار می فرماید:" بحار خزانه همه اخباری است كه به پیشوایان اسلام نسبت داده شده، چه درست و یا نادرست، درآن كتابهایی هست كه خود صاحب بحار آنها را درست نمی داند و او نخواسته كتاب علمی بنویسد تا كسی اشكال كند كه چرا این كتاب ها را فراهم كردی!"( كشف الاسرار، ص 319)

تالیفات

علامه، با توجه به نیازفرهنگی مردم زمان خود ، دست به تالیف كتابهای گوناگون می زد. زمانی احساس می كرد مردم به علم نجوم نیازمندند،  كتاب" اختیارات" را می نوشت و چون احساس می كرد جامعه به سوی جدا شدن ازخدا سوق داده می شود كتابی در تهذیب اخلاق چون" عین الحیاه" را می نگاشت. آثار فارسی او به سود دین و دنیای مردم  بود و زمینه هدایت آنان  را فراهم می ساخت. كمتر خانه ای از شیعیان بود كه از كتایهای وی در آن یافت نمی شد و مورد بهره وری قرار نمی گرفت.

كتابهای او چنان بود كه عرب و فارس، جاهل و عارف، مردان و زنان و حتی كودكان هم از آنها استفاده می كردند.

علامه مجلسی به غیر از دایره المعارف بزرگ تشیع ، " بحار الانوار" ، كتبی به قرار زیر نگاشته است:

1-  مرآة العقول فی شرح اخبارالرسول در شرح اصول كافی

2- ملاذ الاخبار فی شرح التهذیب

3- شرح اربعین

4- الوجیزة  فی الرجال

5- الفوائد الطریقه فی شرح الصحیفه السجادیه

6- رسالة الاوزان

7- المسائل الهندیه

8- رساله اعتقادات ( 750 سطر است و در یك شب نگاشته شده است)

9- رسالة فی الشكوك

تالیفات فارسی علامه عبارتند از:

1-  حق الیقین

2- عین الحیاه

3- حلیة المتقین

4- حیوة القلوب

5-  مشكوة الانوار

6-  جلاء العیون

7-  زاد المعاد

8- تحفه الزائر

9- مقیاس المصابیح

10- ربیع الاسابیع

11- رساله در شكوك

12- رساله دیات

13- رساله دراوقات

14- رساله در جفر

15- رساله در بهشت و دوزخ

16- رساله اختیارات ایام

17- ترجمه عهد نامه امیرالمومنین (ع) به مالك اشتر

18- مشكوه الانوار در آداب قرائت قرآن و دعا

19- شرح های دعای جوشن كبیر

20- رساله در رجعت

21- رساله درآداب نماز

22- رساله در زكوه و بیش از 30 رساله دیگر در مسائل مختلف و ترجمه دعاها و كتابهایی مختصر در عقاید واحكام.

مردی از فردا

علامه مجلسی قهرمان عرصه سیاست است اما به موجب كینه ورزی و عناد مستشرقان و روشنفكران غربزده ، همچنان مظلوم تاریخ سیاست است.

بزرگترین كارعلامه مجلسی درصحنه سیاست كه به نفع تشیع و مكتب آن ختم شد ، مبارزه با صوفیان بود. علامه مجلسی در دوایر دولتی و همچنین نظامهای مختلف اداری از قدرت آنها كاست . او در خصوص این گروه كه فقط در اصفهان بیست و یك تكیه و خانقاه و  زاویه داشند، در رساله اعتقادات می نویسد:" اینك من به طور اجمال برای شما می نویسم و بیان می كنم چیزهایی را كه برای خودم از اصول مذهب به وسیله اخبار كثیره متواتره ظاهر شده است ، تا گمراه نشوید و به خدعه ها و فریب ها و غرورهای صوفیه فریب داده نشوید و حجت خدا رابر شما تمام می كنم. "( اعتقادات علامه مجلسی، ص 32)

علامه علاوه بر مبارزه با صوفیان ، با كشیشان دربار، بیگانگان، نمایندگان موسسات و شركتهای غربی نیز مقابله می پرداخت. روزی به وی خبر دادند كه بت پرستان در شهر اصفهان در خانه ای بتی قرار داده اند و برای نیایش و پرستش آن بت به آن خانه می روند . علامه بعد از تحقیق و آگاه شدن از محل بت ، فتوای خراب كردن آن را صادر كرد.

پس از مرگ شاه سلیمان ، درباریان و خواجه سرایان، حسین میرزا( سلطان حسین) را كه مورد علاقه مریم بیگم عمه شاه بود بر تخت نشاندند.

شاه در وقت تاجگذاری به صوفیان اجازه نداد چنانچه مرسوم بود شمشیر را به كمر او ببندند و علامه مجلسی را پیش خواند و در خواست كرد كه این تشریفات را او انجام دهد.

علامه مجلسی در تالار آینه این مراسم را انجام داد. شاه رو به علامه كرد و گفت: به ازای این خدمت چه تقاضایی داری و چه پاداشی می طلبی؟

علامه شاه جوانی را می دید كه حتی در وقت تكیه زدن بر تخت سلطنت قادر به سوار شدن بر اسب نبود و وی را جوان تر و ساده اندیش تر از آن می دانست كه بتواند كشتی این سرزمین را به ساحل برساند. از این رو از شاه چیزی را خواست كه در ذهن هیچ یك از حاضران حتی علمای آن زمان نقش نبسته بود. چیزی را گفت كه عظمت روح بلند و دیدگاه وسیع سیاسی او را نشان داد. وی بر سه نكته تاكید ورزید ،  سه نكته ای كه ملت های بزرگ با آرمان های متعالی را به زانو در می آورد و غبار ذلت و خواری را بر چشمان می نشاند:

" فساد، تفرقه و بی تفاوتی نسل جوان"!

 پس رو به شاه كرد و گفت: "  تقاضا دارم شاه فرمانی صادركند و نوشیدن مسكرات، جنگ میان فرقه ها، همچنین كبوتربازی را نهی فرماید. " شاه با رضایت خاطر پذیرفت و فوری فرمانی را به همان مضمون صادر كرد.

" علامه همچنین او را ترغیب كرد كه فرمانی دیگر برای طرد صوفیان از شهر امضا كند." ( انقراض سلسله صفویه، ص 32)

این پیروزی بزرگی برای علامه مجلسی و سبب نجات ایران در آن وضعیت حساس بود كه در غرب عثمانی ها، در شرق ازبك ها، درجنوب شرقی گوركانی ها و در شمال روس ها و در جنوب شركت های هلندی و هند شرقی چشم طمع به آن دوخته بودند.

اما در این میان رشته خیانت از دست خواجه سرایان و درباریان كه به دنبال عیش و نوش و راحت طلبی بودند بیرون آمد و با توطئه مریم بیگم( عمه شاه) شاه را به دامان میخوارگی و لذت جویی سوق دادند و عملاً قدرت را از علامه مجلسی گرفتند و كشور رو به ضعف نهاد .  نكته مهمی كه در سیاست علامه مجلسی در دربار به چشم می خورد ، این است كه در زمان او هیچ برخوردی بین ایران و همسایگان اهل تسنن ایران از سوی شیعیان نشد و ایران در كمال آرامش به سر برد. اما هنگامی كه علامه مجلسی در 27 رمضان 1111 ق.  چشم از جهان فرو بست ، شمارش معكوس سقوط دولت صفویه آغاز شد و در همان سال ولایت قندهار سقوط كرد.

پیكر پاك علامه مجلسی در كنار مسجد جامع اصفهان و جنب مدفن پدر فرزانه اش ، ملا محمد تقی مجلسی ،به خاك سپرده شد و زیارتگاه شیعیان جهان گردید .

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 11 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:20 ] [ علی فتحی ] [ ]

شیخ فضل الله در سال 1259 هـ.ق در نور مازندران دیده به جهان گشود. پس از طی مراحل ابتدایی تحصیل، برای تكمیل دروس خود در اوایل جوانی به نجف اشرف رفت و در سال 1292 هـ.ق با مهاجرت به سامرا در زمره ی شاگردان درجه ی اول میرزای شیرازی، بزرگ مرد و قهرمان مبارزه با استعمار انگلستان در آمد و از محضر وی استفاده های فراوان برد. سرانجام نیز در سال 1300 هـ.ق جهت تبلیغ معارف اسلامی عازم ایران شد و در تهران اقامت گزید.

نیم نگاهی به اعترافات دشمنان شیخ، خالی از لطف نیست:

حاجی شیخ فضل الله اگر چند ماهی در عتبات توقف كند. شخص اول علمای اسلام خواهد گردید، چه هم حسن سلوك دارد و هم مراتب علمیّه و هم نكات ریاست را بهتر از دیگران دارا است

شیخ فضل الله مقام علمی اش بالاتر از سیّدین مسند نشین است، طلاب و بیشتر اهل منبر دور او را دارند (1)

متفكر مشروطیت مشروعه شیخ فضل الله نوری از علمای طراز اول است كه پایه اش را در اجتهاد اسلامی برتر از طباطبائی و بهبانی شناخته اند. (2)

رهبری و پیشتازی شیخ در نهضت مشروطه زبانزد خاص و عام است چنان كه دشمنان قسم خورده ی وی نیز به آن اذعان می كنند.

در اول ظهور مشروطیت حاج شیخ فضل الله با سایر روحانیون مشروطه خواه هم فكر و هم قدم بود و با این كه با عین الدوله صدراعظم وقت دوست بود، در مهاجرت به حضرت عبدالعظیم و قم شركت كرد و تا صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس شورای ملی، كوچك ترین مخالفتی از او مشاهده نشد و  عین الدوله از حركت حاج شیخ فضل الله (مهاجرت به قم) بی اندازه ضعیف شد. حركت حاج شیخ فضل الله خیلی امر آقایان را قوت داد چه، مراتب علمیه ی او از دیگران بهتر و سلوكش نسبت به طلاب و اهل علم از دیگران خوش تر بود. و  پس از پیشرفت مشروطه و باز شدن مجلس، دیگران هر یكی بهره ای جسته به كنار رفتند ولی دو سید و حاج شیخ فضل الله همچنان بازماندند و چون مشروطه را پدید آورده ی خود می شماردند، از نگهبانی باز نمی ایستادند. ولی حاج شیخ فضل الله رواج شریعت را می طلبید (3)

این حقیقتی است كه با آغاز مخالفت شیخ شهید با مشروطه خواهان بسیاری از عالمان اسلامی نیز كه تا دیروز در راه استواری مشروطه با همه ی نیرو و توان مبارزه می كردند راه خود را از عناصری كه خود را آزادی خواه و مشروطه خواه می خواندند جدا كردند و به مخالفت با آنان برخاستند تا آنجا كه بنا بر نوشته ی كسروی از عالمان اسلامی هیچ كس نماند در میان مشروطه خواهان، مگر آنان كه به یكباره از پیشه ی ملائی و درآمد و شكوه آن چشم پوشیدند (4)

آری شیخ از نخستین عالمان اسلامی آن دوران بود كه به نقشه ی استعمار در جهت اسلام زدایی و جایگزین ساختن حكومت لائیك تحت پوشش مشروطه و قانون اساسی پی برد و سعی كرد تا اجازه ندهد ملی گرایی به جای اسلام گرایی بنشیند و به نام آزادی و دموكراسی، بی بند و باری غربی در جامعه ی اسلامی ایران حاكم شود. چنانكه كسروی نیز به آن اشاره می كند  چنانكه گفتیم چون پیشگامان جنبش، ملایان بودند  تا دیری سخن از شریعت و رواج آن می رفت و انبوهی از مردم می پنداشتند كه آنچه خواسته می شود همین است. سپس كم كم گفتگو از كشور و توده و میهن دوستی و این گونه چیزها به میان آمد و گوش ها به آن آشنا گردید و بدین سان یك خواست دیگری پیدا شد كه آزادی خواهان میانه ی آن و این، دو دل گردیدند و خود ناسازگاری این درخواست بود كه آزادی خواهان و ملایان را از هم جدا می گردانید چیزی كه هست آزادی خواهان درخواست خود را كه كوشیدن به پیشرفت كشور و توده باشد، راه روشنی در پیش نمی داشتند و هر گامی را به پیروی از اروپا بر می داشتند.

علت مخالفت شیخ با مشروطه را از كلام خود شیخ بشنویم.

و بعد همین كه مذاكرات مجلس شروع شد و عناوین دایر به اصل مشروطیت و حدود آن در میان آمد از اثناء نطق ها و لوایح و جراید، اموری به ظهور رسید كه هیچ كس منتظر نبود و زایدالوصف مایه ی وحشت و حیرت رؤسای روحانی و ائمه جماعت و قاطبه مقدسین و متدینین شد؛ از آن جمله در منشور سلطانی كه نوشته بود مجلس شورای ملی اسلامی دادیم لفظ اسلامی گم شد و رفت كه رفت  و دیگر در موقع اصرار دستخط مشروطیت از اعلیحضرت اقدس شاهنشاه  در حضور هزار نفس بلكه بیشتر صریحاً گفتند: ما مشروعه نمی خواهیم  و در فرازی دیگر آمده است:

شما كه بهتر می دانید كه دین اسلام اكمل ادیان و اتم شرایع است و این دین دنیا را به عدل و شورا گرفت آیا چه افتاده است كه امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلستان بیاید .

من آن مجلس شورای ملی را می خواهم كه عموم مسلمانان آن را می خواهند به این معنی كه البته عموم مسلمانان مجلسی می خواهند كه اساسش بر اسلامیت باشد و برخلاف قرآن و برخلاف شریعت محمدی(ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارند. من هم چنین مجلسی می خواهم.

 


در بررسی میان گفتارها و نوشتارهای شهید در می یابیم كه:

1- شیخ فضل الله از نخستین كسانی بود كه علیه استبداد قیام، و همراه دیگر رهبران مشروطه به قم مهاجرت كرد و تا حصول نتیجه از اقدام خود صرف نظر نكرد.

2- شهید، خود، از آرزومندان حكومت عدل بود چنانچه در پیامش آمده است:

خدا گواه است كسی ضدیّت با عدل ندارد و چه شده است كسی كه اول، مقدّم در این امور بوده است، اقدام بر ضدیّت یا تخریب این اساس مقدس مَعْدِلَتْ را قصد كند كه نه عقلاً و نه شرعاً جایز، بلكه حرام است. مقصود تطبیق این مجلس است با قانون محمدی (ص)

3- آغاز مبارزه ی شیخ با عناصر مشروطه خواه به هنگام تصویب متمم قانون اساسی بروز كرد.

4- آنچه روشنفكران، از جامعه ی آن روز می خواستند ریشه كن كردن ظلم و برقراری حكومت مردمی نبود. بلكه می خواستند ریشه ی اسلام را از بیخ و بن بركنند و حكومت لائیك را در جامعه برقرار سازند. آنان در جهت هدفی كه داشتند شیخ فضل الله را به دار كشیدند، باند سید حسن تقی زاده ی روشنفكر اقدام به ترور بهبهانی كرد و از سید محمد طباطبائی خواستند تا در سیاست دخالت نكند وگرنه به سرنوشت بهبهانی دچار خواهد شد. این همه نشانه ی انحراف نهضت مشروطه از مسیر اصلی و با وجود مجلس، حاكمیت بی قانونی در كشور بود.

5- انگیزه ی شیخ از بست نشینی، مبارزه با اسلام زدایی و غربزدگی بود و بر آن بود تا از حكومت دیكتاتوری تحت لوای مشروطه جلوگیری كند و در این راه جان خویش را فدا كرد.

6- انگلستان كه از حركت شیخ، سخت به وحشت افتاده بود دست به جوسازی علیه وی زد و حداقل توفیقی كه به دست آورد، مردم آن روز را از دریافت رهنمودهای وی بی بهره ساخت و اسارت پنجاه سال سلطنت دودمان پهلوی را برای ملت ایران به ارمغان آورد.

7- انگلستان و روشنفكرهای تحت فرمانش اقدام به جعل تلگراف از نجف كردند كه شیخ  توسط علما تكفیر شده بود؛ جعلی بودن این تكفیر، خود، پرده از حقایق بر می دارد.

در تلگرافی كه نقل می كنند و نویسندگان می نویسند آمده است:

حجت الاسلام بهبهانی، طباطبائی، تلگراف ثانی و اصل، نوری چون مخل آسایش و مفسد است تصرفش در امور حرام است.

(محمد حسین نجل میرزا خلیل، محمد كاظم خراسانی، عبدالله مازندرانی)

 و از سوی دیگر نقل كرده اند كه شیخ نیز در جهت مقابله، چنین گفته است:

شیخ فضل الله تكفیر كرده است حجج اسلامیه عتبات عالیات را واز جناب حاج میرزا حسین و جناب آخوند ملاكاظم و آقای شیخ عبدالله مازندرانی بد می گوید و آنها را تكفیر كرده است.

دلایل جعلی بودن این تلگراف و آن ادعاها بسیار واضح است چون:

1- سازنده ی تلگراف آن قدر بی سواد بوده كه نمی دانسته در خطاب به دو تن از علما عنوان حجت الاسلام، نادرست است.

2- اعلام "تصرفش در امور حرام" درباره ی یك مجتهدی كه از نظر علمی همطراز آنهاست نافذ نیست و مشكل را حل نمی كند.

3- اگر چنین چیزی صحت داشت، انگلستان و هوادارانش آن چنان طبل رسوایی شیخ را به صدا در می آوردند كه صدایش تمام عالم را پر می كرد.

4- اگر این تلگراف از سوی علمای نجف صادر شده بود، بی تردید سید كاظم یزدی كه اعلم علمای آن روز نجف بود و موضع همسانی با شیخ داشت در برابر آن سكوت نمی كرد و واكنش تندی از خود نشان می داد.

5- علمای اسلامی وارسته تر از آن هستند كه از روی مخالفت یا موافقت با مشروطه یكدیگر را تكفیر كنند.

در جریان مشروطه علمای ایران و نجف چه آنان كه در راه برقراری مشروطه تا آخرین نفس ایستادند و چه آنان كه در برابر قانونگذاری مجلس شورای ملی به مخالفت برخاستند و شعار مشروطه ی مشروعه را سر دادند و چه آنان كه از آغاز، نسبت به این حركت روی خوش نشان ندادند، همگی یك هدف را دنبال می كردند و آن برقراری عدالت و قانون در چارچوب قوانین اسلامی بود، اما برخی از آنان چون شیخ فضل الله به سبب تیزهوشی و ژرف نگری ویژه ی خود زود دریافتند كه دست های مرموز نامرئی در راه ریشه كن ساختن اسلام و كنار زدن عالمان اسلامی به كار افتاده است و علمای ما اگر چنانچه از یك حكومت جور حمایت كنند در واقع پیشگیری از خطر كفر و الحاد كه نابود كننده ی اسلام است، می كنند.

به طور مثال شیخ فضل الله در حضور محمدعلی شاه، درست در شرایطی كه مجلس به توپ بسته شده و مشروطه خواهان سركوب شده اند و مردم كوچه و بازار به مشروطه بد می گفتند و به خیال شاه، مشروطه در باغشاه ذبح شده است، می گوید:

"مشروطه خوب لفظی است، شاه دستخط مشروطیت را دادند، شاه مرحوم دستخط داده اند، مشروطه باید باشد ولی مشروطه ی مشروعه و مجلس محدود، نه هرج و مرج."

به هر حال ایستادگی شیخ تا پای چوبه ی دار و شهادتش، گویای بسیاری  از ابهامات و یاوه سرایی های مخالفین وی به اصطلاح روشنفكران مترقی است.

 


شیخ فضل الله كه در هجرت علما به قم نقش مؤثر و سازنده ای داشت، تا تسلیم شدن شاه و دولت دست از تحصن برنداشت و تا هنگامی كه فرمان مشروطه صادر شد، خیلی محكم و جدی  در راه اعتلای مشروطه گام برداشت. زمانی كه مشاهده كرده در مجلس انحراف وجود دارد و نقشه ی طرد اسلام و جایگزینی غرب را در سر دارند به مخالفت برخاست.

شیخ برای این كه صدای خود را به مردم برساند در سوم تیرماه 1286 به حرم حضرت عبدالعظیم پناهنده شد. در این هجرت حدود 500 نفر او را همراهی كردند، او مشروطه ی مشروعه را در اینجا مطرح نمود.

شیخ فضل الله در دوران استبداد صغیر، همچنان به مخالفت خود با مشروطه ادامه می داد. او در نهم دی ماه 1287 توسط شخصی به نام كریم دواتگر كه از سوی دشمنان شیخ، اجیر شده بود، مورد سوء قصد قرار گرفت ولیكن ضارب موفق نشد كه شیخ را از بین ببرد. و شیخ پس از مدتی ضارب خود را مورد عطوفت اسلامی قرار داد و بخشید.

پس از فتح تهران به دست مشروطه خواهان و سرنگونی حكومت استبداد محمدعلی شاه، به دلیل انحرافات زیادی كه در میان آنان وجود داشت و دست های خارجی كه آنها را هدایت می كرد، منزل شیخ فضل الله نوری را كه از رهبران اصلی مشروطیت و از نخستین قیام كنندگان برای ایجاد عدل و برچیدن بساط ظلم بود محاصره كردند.

تاریخ نویسان، مواردی را كه در خانه شیخ گذشت چنین نوشته اند:

" یك نفر از سفارت روس وارد شد و با حاج شیخ مذاكره و او را دعوت به سفارتخانه نمود، حاج شیخ جواب داد: مسلمان نباید پناهنده ی كفر شود، آن هم مثل من. بعد آن شخص اظهار كرد كه اگر حاضر نمی شوید بیایید بیرق را بالای سر در خانه نصب نمایید و بیرق را نشان داد و اجازه خواست سر در عمارت قرار دهند، در این قسمت هم حاج شیخ فضل الله جواب داد: كه اسلام زیر بیرق كفر نخواهند رفت. آن شخص گفت: برای شما خطر جانی خواهد داشت. جواب دادند: زهی شرافت و آرزومندم."

شیخ كه می توانست همچون محمدعلی شاه و بسیاری از رجال به سفارتخانه ای پناهنده شود و جان خود را حفظ كند، ترجیح داد تا در منزل بماند و زیر بار ننگ نرود در حالی كه حق با او بود

 وقتی اطرافیان به او پیشنهاد كردند كه در خانه ای پنهان شود و مخفیانه به عتبات برود گفت(5):

"اگر من پایم را از این خانه بیرون بگذارم، اسلام رسوا خواهد شد."

 او در مقابل پیشنهاد دیگری كه خواستند به سفارتی پناهنده شود با خونسردی پرچم خارجی را كه برایش فرستاده بودند را نشان داد و فرمود:

"این را فرستاده اند كه من بالای خانه ام بزنم و در امان باشم. اما رواست كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را برای اسلام سفید كرده ام حالا بیایم و بروم زیر بیرق كفر؟"

پس از این گفتگوها شیخ همه ی اطرافیان را مرخص كرد تا مبادا به آنها آسیبی برسد. در 8 مرداد 1288 وی را دستگیر و با درشكه به اداره ی نظمیه بردند و زندانی كردند. حكم اعدام از قبل توسط انگلیسی ها صادر شده بود، اما برای صحنه سازی سه روز او را نگاه داشتند و سپس او را توسط شیخ ابراهیم زنجانی، روحانی نمایی بی سواد و لامذهب و چند نفر از ایادی انگلیس، حدود یك ساعتی بازجویی كردند. در این بازجویی شیخ به زنجانی گفت:

"تو كوچك تر از آنی كه مرا محاكمه بكنی." و مجدداً گفت:

"عالم را با جاهل بحثی نیست."

او را در روز میلاد حضرت علی(ع) به كاخ گلستان بردند و بار دیگر به بازجویی پرداختند. شیخ در جلسه ی دادگاه برخاست و خطاب به یپرم خان ارمنی گفت:

"مشروطه تا ابدالدهر حرام خواهد بود، مؤسسین این مشروطه، همه لامذهبین صرف هستند و مردم را فریب داده اند."

 


جالب این جاست كه وقتی محاكمه صورت می گرفت، در بیرون مشغول آماده سازی جایگاه اعدام وی بودند. هنگامی كه می خواستند او را برای اعدام ببرند، اجازه ی خواندن نماز عصر را به وی ندادند و ایشان را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی كردند. وقتی به در نظیمه رسید رو به آسمان كرد و گفت: "افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد"(6) و حدود یك ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب 1327 قمری بود. وقتی به پایه ی دار نزدیك شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد كند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی كنند. پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب ده دقیقه برای مردم صحبت كرد و فرمود:

"خدایا، تو خودت شاهد باش كه من آنچه را كه باید بگویم به این مردم گفتم" خدایا تو خودت شاهد باش كه من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد كردم، گفتند قوطی سیگارش بود.

 خدایا تو خودت شاهد باش كه در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم كه مؤسس این اساس لامذهبین هستند كه مردم  را فریب داده اند" این اساس مخالف اسلام است. محاكمه ی من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بن عبدالله(ص)" آن گاه عمامه را از سر برداشته و فرمود:

"از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت." (7)

در آستانه ی اعدام یكی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد كه شما این مشروطه را امضا كنید و خود را از كشتن برهانید و او در جواب فرمود: "دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند: فردا شب مهمان منی. من چنین امضایی نخواهم كرد"

طناب دار به گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیكر بی جان وی برفراز دار باقی مانده بود. دسته موزیك شروع به نواختن كرد و مردم از جمله پسر شیخ كف می زدند و شادی می كردند. و چه بی احترامی هایی كه به جنازه ی شیخ نكردند.

 


خانواده ی وی، جنازه ی شیخ را مخفیانه به منزل بردند و در اتاقی در حالی كه غسل و كفن شده بود گذاشتند و آن را تیغه كردند و برای این كه كسی بویی نبرد مراسمی ظاهری گرفتند و جنازه ای غیر واقعی را در قبرستان دفن كردند و صورت قبری برای آن ساختند. پس از هیجده ماه كه مردم كم كم با خبر شده بودند، می آمدند و پشت دیوار فاتحه می خواندندو می رفتند. احتمال خطر از هر سو می رفت، جنازه ی مطهر شیخ را بدون آن كه كم ترین آسیبی دیده باشد از آن اتاق در آورده و مخفیانه به قم انتقال دادند. سپس در مقبره ای كه قبلاً در صحن مطهر تدارك دیده بود، دفن كردند.

عاش سعیداً و مات سعیداً.

استعمار انگلیس، از شهادت شیخ بهره های فراوان برد. در واقع به تمامی مقاصد خود بدون هیچ مخالفت اساسی جامه ی عمل پوشاند كه همان دوران طولانی سیطره ی جباران بر این مرز و بوم بود كه با انقلاب اسلامی این رشته، گسیخته شد. استعمار با حذف كلمه اسلامی از مجلس  و مشروعه از مشروطه كه از شعارهای شهید شیخ فضل الله نوری بود، كم كم قید دین و اسلام را از قوانین مدونه زدود و روح ملی گرایی را به جای اسلام خواهی و دینداری نشاند و به هدف خود رسید.

 


با شهادت شیخ فضل الله مراجع نجف به این قطعیت رسیدند كه مشروطه از مسیر خود منحرف شده است، از آن تبرّی جستند. تا آن جا كه بزرگ ترین مرجع تقلید عصر، آیت الله آخوند خراسانی، تصمیم گرفت شخصاً به تهران بیاید و از نزدیك مشروطه خواهان را ببیند تا در صورت علم به این كه بیگانه پرست ها نهضت مشروطه را قبضه كرده اند، طی فتوایی آن را به كلی تحریم كند، اما قبل از حركت، در دهم ذی حجه 1329 یعنی 16 ماه پس از دار زدن شیخ فضل الله، شبانه او را در همان نجف اشرف به طرز مرموزی مسموم كردند.

پس از مدتی در 24 تیر 1289 شمسی قریب یك سال پس از شهادت شیخ، یكی دیگر از سران روحانی مشروطه یعنی سید عبدالله بهبهانی را به دستور همان مجاهدینی كه شیخ را به شهادت رسانده بودند، به جرم مخالفت با قوانین ضد اسلامی كه در مجلس به تصویب می رسید و جلوگیری از رشد فرهنگ غرب در منزلش، به شهادت رساندند و سید محمد طباطبایی را نیز تهدید به مرگ كرده و از گردونه خارج ساختند.

 


در وصف خصایل و فضایل شیخ، سخن های بسیاری گفته شده و علامه امینی صاحب الغدیر در كتاب شهداء الفضیله می نویسد:

" تا دسته ای از تبهكاران او را كه دشمن زشتكاری و فریب و كفر بود، مانع خویش یافتند و او را به دار آویختند و شهید دست ظلم و تجاوز گشت، قربانی راه تبلیغ دین، شهید راه خدا، شهید مبارزه با زشتی و تباهی و فریب؛ شد"

زنده یاد جلال آل احمد در كتاب خدمت و خیانت روشنفكران می نویسد:

" از آن روز بود كه نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم كه به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال كشمكش بر بام سرای این مملكت افراشته شد"

امام خمینی" قدس سره"

در سخنرانی های بسیاری از شیخ فضل الله نام برده و از او به عنوان سمبل مبارزه علیه استعمار یاد كرده است. ایشان در جمع مردم قم می فرماید:"لكن راجع به همین مشروطه و این كه مرحوم شیخ فضل الله رحمة الله ایستاد كه "مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد." در همان وقت كه ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از كوشش ایشان بود. مخالفین و خارجی هایی كه قدرتی را در روحانیت می دیدند كاری كردند كه برای شیخ فضل الله مجاهد مجتهد و دارای مقامات عالیه یك دادگاه درست كردند و یك نفر منحرف روحانی نما، او را محاكمه كرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار كشیدند."(8)

و در جای دیگر می فرماید:

"جرم شیخ فضل الله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل الله این بود كه قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضل الله این بود كه احكام قصاص غیر انسانی نیست. انسانی است او را دار زدند و از بین بردند و شما حالا به او بدگویی می كنید." (9)

و در جای دیگر می فرمایند:

"آنها جوسازی كردند به طوری كه مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله را كه آن وقت یك آدم شاخص و مورد قبول بود همچو جوسازی كردند كه در میدان، علنی ایشان را به دار زدند و پای آن هم كف زدند و این نقشه ای بود برای این كه اسلام را منعزل كنند و كردند و از آن به بعد مشروطه دیگر نتوانست یك مشروطه ای باشد كه علمای نجف می خواستند. قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یكجور بدی منعكس كردند كه آن جا هم صدایی از آن در نیامد. این جوی كه در ایران ساختند و سایر جاها این جو اسباب این شد كه مرحوم آقا شیخ فضل الله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محكوم كردند و بعد او را آوردند و به دار كشیدند و پای آن هم كف زدند و شكست دادند اسلام را در آن وقت و مردم غفلت داشتند از این عمل حتی علما هم غفلت داشتند"(10)

از شیخ شهید دو اثر گرانبها از مجموعه آثارش به یادگار مانده است:

1- الصحف المهدویه.

2- تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل.

علامه ی امینی در مقام علمی او می گوید: "از اكابر مجتهدین و فقهای امامیه و بزرگ ترین رهبر مذهبی پایتخت كه فضل و دانش از اطراف و جوانبش موج می زد و بر لا به لای سخنان و سطور نگارشاتش می ریخت.�

پی نوشتها:

1- شهدای روحانیت شیعه در یكصد ساله اخیر ، علی ربانی خلخالی، جلد اول ، ص 115.

2 و 3- ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ، ج 1 -  429.

4- تاریخ مشروطه ی ایران ، احمد كسروی.

5- شهدای روحانیت شیعه در یكصد ساله اخیر ، علی ربانی خلخالی ، جلد اول ، ص 116.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 11 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:16 ] [ علی فتحی ] [ ]

باقر خان سالار ملی

 


باقر خان، مشهور به سالار ملّی، از مبارزان جنبش مشروطه ‌است. او، فرزند حاج رضا بنا، در سال 1240 شمسی در محله خیابان تبریز زاده شد. او قبل از مشروطیت بنّا بود. پس از مشروطیت مجاهد شد.
باقر خان سالار ملی
ریاست مجاهدین محله خیابان تبریز (خیابان یکی از محلات قدیمی تبریز است مشتمل بر بخش‌های واقع در جنوب رودخانه آجی در شرق شهر که تا جنوب شرقی نیز می‌رسید) به دست او افتاد. پس از به توپ بستن مجلس، به دستور انجمن ایالتی مانند ستارخان دست به اسلحه برد و با قشون دولتی که تبریز را در محاصره داشت جنگ کرد. اما پس از اوّلین شکست که از قشون دولتی خورد، سست شده در صدد تسلیم برآمد. تا کار ستّارخان که در امیرخیز، محله دیگر تبریز، با دولتیان جنگ می‌کرد قوت گرفت، وی نیز سستی را از خود دور ساخته بار دیگر به جنگ با قشون دولتی پرداخت. در اثر همکاری او با ستّارخان کار مشروطه‌طلبان پیشرفت کرد و تبریز از فشار محاصره راحت شد. انجمن ایالتی تبریز باقرخان را به لقب سالار ملی ملقب ساخت، و از او تقدیر کرد و آوازه اشتهارش در سراسر ایران پیچید.

با شروع پادشاهی محمدعلی شاه قاجار که عامل سفارتخانه های خارجی بود در اولین گام مجلس را به توپ بست و مشروطه خواهان را به گونه های مختلف زمین گیر نمود . در این بین ستارخان و باقرخان شعله های مبارزه آزادیخواهانه ملت ایران را روشن نگاه داشتند.

در زمانی که همه فکر می کردند ستارخان نیز همانند بسیاری از آزادیخواهان کشته شده است یکی از یارانش در حضور باقر خان به او گفت قشون دولتی رحمی ندارند و به ما مزدور می گویند، ستارخان پاسخ داد : اگر مزدور هم باشیم مزدور مردمیم نه اجنبی . باقرخان هم گفت : حکیم فردوسی هم وقتی شاهنامه را می نوشت در ایران غریب بود . ستارخان در حالی که به دور دست نگاه می کرد گفت : بزودی مردم آزادیخواه ایران تومار اجنبیان را در هم خواهند پیچید.

پس از کودتای محمدعلی شاه قاجار بر ضدّ نظام مشروطه در جمادی الاولی 1326 و شکست مشروطه خواهان در تهران ، تبریز به حمایت از مشروطیت برخاست و مرکز مقاومت مشروطه خواهان از تهران به تبریز انتقال یافت . محمدعلی شاه که به سابقه و تجربه می دانست که اگر مقاومت تبریزیان درهم شکسته نشود دامنة نهضت گسترش می یابد و سلطنتش را واژگون می کند، بیدرنگ دست به کار شد و سپاه مجهّزی برای سرکوبی تبریزیان گسیل داشت .

با شروع پادشاهی محمدعلی شاه قاجار که عامل سفارتخانه های خارجی بود در اولین گام مجلس را به توپ بست و مشروطه خواهان را به گونه های مختلف زمین گیر نمود . در این بین ستارخان و باقرخان شعله های مبارزه آزادیخواهانه ملت ایران را روشن نگاه داشتند

مشروطه خواهان تبریز که خود را در خطر دیدند، ستارخان و باقرخان را که در رأس مجاهدان مسلّح برای دفاع و حمایت از مشروطه خواهان و محافظت از نمایندگان و مجلس شورای ملّی عازم تهران بودند، با شتاب از بیرون شهر به تبریز فرا خواندند و مراکزی را که در تصرف داشتند به دست این دو سپردند. محمدعلی شاه عبدالمجیدمیرزا عین الدوله را که مردی سرسخت و مستبد از خاندان سلطنت و فطرتاً مخالف اعطای آزادی به ملت بود به سمتِ والیگری آذربایجان و فرماندهی کل اردوی اعزامی منصوب کرد و حاج مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه ) را که در میان مردم تبریز وجهه و اعتبار داشت و دوستی او را با مشروطه خواهان خوش نداشت از حکومت آذربایجان برداشت . مخبرالسلطنه از راه قفقاز عازم اروپا شد و پس از خروج او ارگ دولتی در تبریز به دست مجاهدان افتاد و اینان با استفاده از ذخایر قورخانة دولتی ، خود را مسلّح و برای رویارویی با قشون اعزامی مجهّز ساختند .

در ضمن این مدت انتظار، با ستارخان و باقرخان و انجمن تبریز به مذاکره پرداخت تا شاید تبریز را بدون جنگ بگشاید، اما مذاکرات به نتیجه ای نرسید. قوای دولتی شهر تبریز را محاصره کردند. نیروهای خواهان استبداد به سرکردگی شکراللّه خان شجاع نظام مرندی که خود نیز تیرانداز ماهری بود نقاط مرتفعِ حوالی رودخانه را تصرف و سنگربندی کردند و تیراندازی را آغاز نهادند. نیروهای مشروطه خواه به رهبری باقرخان در نواحی جنوب رودخانه مستقر شدند و به حملات پاسخ دادند. محاصرة تبریز و زد و خورد میان دو طرف یازده ماه طول کشید تا سرانجام تبریزیان حملات قوای دولتی را دفع و آنها را ناگزیر به عقب نشینی کردند. باقرخان در تمام این مدت گذشته از فرماندهی قوای مجاهد دوش به دوش مردم می جنگید. محمدعلی شاه وقتی که از شکستن مقاومت تبریزیان ناامید شد، به رؤسای ایلات آذربایجان دستور داد تا با ایجاد قحط و غلای مصنوعی مقاومت مردم شهر را در هم بشکنند.

راه تبریز به جلفا که تنها راهی بود که باز مانده بود بسته شد. آذوقه به شهر نرسید و پس از چهارماه محاصره ، دکانها یکی پس از دیگری بسته شد و مردم فقیر و گرسنه دسته دسته از پای درآمدند. با این وصف تبریزیان روحیة مقاومت را از دست ندادند؛ اما وجود اتباع بیگانه در تبریز که اکثر آنها را روسها تشکیل می دادند به دولتهای متبوع آنها اجازه می داد تا به بهانة حفظ جان اتباع خود دست به عمل بزنند. روسیه و انگلیس که پس از قرارداد 1325/1907 هر کدام قسمتی از خاک ایران را عملاً در اختیار داشتند، توافق کردند که قوای نظامی روسیه وارد خاک ایران شود و راه رسیدن آذوقه به تبریز را باز کند. قوای روس تبریز را تصرّف کرد و جبهة مشروطه خواهان را از هم پاشید.

طرفداران باقرخان پراکنده شدند و خود او به خانة میرهاشم خان یکی از دوستانش پناه برد .

باقرخان سالار ملی

در این کشاکشها مجاهدان مشروطه خواه گیلان و اصفهان به سوی تهران پیشروی کردند، در قریة بادامک به هم پیوستند و در 23 جمادی الاخر 1327 وارد تهران شدند و پس از جنگهای خیابانی و تصرف مراکز دولتی به حکومت سیزده ماهة استبداد صغیر و به سلطنت خودکامة محمدعلی شاه پایان دادند و حکومت موقت ، را برقرار کردند. یکی از نخستین اقدامات حکومت موقت انتصاب مجدد مخبرالسلطنه به والیگری آذربایجان بود، اما پیش از آنکه مخبرالسلطنه هدایت از برلین به تبریز برسد، ستارخان و باقرخان به افراد مسلّح خود پیوسته بودند. مخبرالسلطنه از همان بدو ورود به تبریز از روسها خواست شهر را از قوای نظامی خود تخلیه کنند، اما روسها حضور افراد مسلح ستارخان و باقرخان را بهانه کردند و به درخواست والی ترتیب اثر ندادند. به گزارش کاردار انگلیس در پطرزبورگ ، روسها از حضور ستارخان و باقرخان در تبریز ناراضی بودند وبه عقیدة آلکساندر ایزولسکی وزیر خارجة وقت روسیه ، ستارخان و باقرخان حکومتی در داخل حکومت آذربایجان تشکیل داده بودند و فداییانشان به اسم پلیس از اهالی پول می گرفتند و جماعتی از مردم را بر ضد حضور قوای روسیه در تبریز تحریک می کردند.

مخبرالسلطنه در مأموریت اولش به تبریز ستارخان و باقرخان را به عنوان کدخدایان محلات امیرخیز و خیابان می شناخته است ، ولی این بار پس از تحولاتی که شهر تبریز و تبریزیان از سرگذرانده بودند با شرایطی متفاوت از گذشته روبرو شده است .

روسها برای بیرون کردن ستارخان و باقرخان از تبریز فشار سیاسی خود را تشدید کردند. مخبرالسلطنه هم با بیرون رفتن این دو از تبریز موافق بود به دلیل اینکه از دستورهای دولت اطاعت نمی کردند. در هرحال هر دو مخالفانی داشتند و حتی در روزنامة شمسِ استانبول و حبل المتین کلکته انتقادهایی از آنان چاپ شده بود. چون حضور این دو در تبریز، با توجه به فداییان مسلحی که در اختیار داشتند، شهر را در حالت اغتشاش و نگرانی دایم نگاه می داشت و بهانه به دست روسها می داد، دولت مرکزی ظاهراً به تلقین مخبرالسلطنه از آنها دعوت کرد تا به تهران بروند، اما آنها دعوت را نپذیرفتند. آزادیخواهان تهران و آذربایجان که از عواقب حضور این دو در تبریز بیمناک بودند از آخوند ملامحمد کاظم خراسانی *

خواستند که ستارخان و باقرخان را تشویق به رفتن به تهران کند و این دو به اطاعت از نظر آخوندِ خراسانی ، مرجع تقلید شیعیان ، در رأس فداییانِ مسلح خود عازم تهران شدند. در شهرهای سرِ راه با استقبالهای گرم و پر شور روبرو شدند و در ربیع الاول 1328 در میان استقبال وسیع مردم وارد تهران شدند.

مخبرالسلطنه در مأموریت اولش به تبریز ستارخان و باقرخان را به عنوان کدخدایان محلات امیرخیز و خیابان می شناخته است ، ولی این بار پس از تحولاتی که شهر تبریز و تبریزیان از سرگذرانده بودند با شرایطی متفاوت از گذشته روبرو شده است

ملکزاده به نقل از سردار ظفر بختیاری می نویسد: «استقبالی که مردم تهران از این دو قهرمان مدافع تبریز کردند تا این زمان از هیچ پادشاهی به عمل نیامده بود» ستارخان و باقرخان از طرف هیئت دولت رسماً در باغ شاه پذیرایی شدند و در کاخ گلستان با احمدشاه خردسال و عضدالملک نایب السلطنه دیدار کردند و در باغ اتابک (مقر کنونی سفارت شوروی در تهران ) که از جانب دولت به عنوان اقامتگاه رسمی ایشان تعیین شده بود اقامت گزیدند. پس از سقوط مشروطة اول و استقرار استبداد صغیر، مبارزانی که آزادی و مشروطیت را اعاده و تهران را پیروزمندانه فتح کردند، مدعی بودند که انقلاب دیگری رخ داده است و رهبران مشروطة اول در تکوین و توفیق آن سهمی نداشته اند و خواهان آن بودند که رهبری حکومت به دست زعمای جوان و انقلابی نهضت اخیر باشد. اختلاف عمیق این دسته با کسانی که در لباس مشروطه خواهی به منصب و مقام رسیده بودند از علل اصلی پیدایش جمعیت سیاسی اعتدالیون * و حزب دموکرات * بود. اعتدالیون طرفدار حفظ ارزشهای سنّتی و معتقدات مذهبی و دموکراتها خواستار دگرگونی عمیق در جامعه بودند و از لحاظ سیاسی بشدّت با یکدیگر مخالفت داشتند. پس از آنکه ستارخان و باقرخان در تهران مستقر شدند، اعتدالیون که در کمین کوبیدن دموکراتها بودند، این دو را که با نیرنگهای سیاسیون حرفه ای آشنایی نداشتند به سوی خود کشاندند و به آنها القا کردند که دموکراتها هرج و مرج طلب و لامذهب اند و می خواهند اساس جامعة سنتی را به هم بزنند. به این ترتیب ستارخان و باقرخان به معرکة برخوردهای سیاسی اعتدالیون و دموکراتها کشیده شدند. در ماه رجب 1328 چهار مرد مسلّح ، از دست پروردگان حیدرعمواوغلی ، وارد منزل سید عبداللّه بهبهانی * شدند و این روحانی هفتاد ساله را که به لحاظ قدرت و نفوذ وسیعش مانع عمدة پیشرفت مقاصد خود می دانستند با گلوله از پای درآوردند. چند روز بعد مریدان بهبهانی دو تن از دموکراتها را که فکر می کردند در قضیة قتل وی دست داشته اند در چهار راه مخبرالدوله به قتل رساندند. مجاهدان مسلّح که حدوداً هزار نفر تخمین زده می شدند، بلاتکلیف در پایتخت به سر می بردند و مخلّ امنیت شهر بودند.

باقرخان سالار ملی

دولت روس که هرگز دل خوشی از آنها نداشت به عنوان حفظ جان اتباع و حراست از مؤسسات تجاری روسی در تهران ، دولت ایران را به آوردن قوای نظامیِ خود به پایتخت تهدید کرد. دولت برای خلع سلاح همة مجاهدان ، از جمله همراهان ستارخان و باقرخان ، قانونی را از تصویب مجلس گذراند و فوراً به اجرا گذاشت و ضمن اعلانی به حاملان اسلحة غیرمجاز چهل و هشت ساعت فرصت داد که سلاحهای خود را تحویل دهند. مجاهدان مسلح به دو دسته تقسیم شدند: دسته ای که بنا به معروف در قتل بهبهانی دست داشتند و دستة دیگری که مجازات قاتلان او را می خواستند و ستارخان و باقرخان در رأس آنها بودند. عده ای از نمایندگان آذربایجان با ستارخان و باقرخان گفتگو کردند و سپس به همراه سایر رؤسای مجاهدان در مجلس شورای ملی حاضر شدند و در جلسه ای که قریب هفت ساعت طول کشید قانعشان کردند که صلاح مجاهدان در تسلیم اسلحه به دولت است و «آنها نیز نظر مجلس را قبول و سوگند یاد کردند که در مقابل اوامر دولت نافرمانی ننمایند»نمایندة ستارخان و باقرخان با هیئت وزیران گفتگو کرد و موافقت شد که مجاهدان سلاحهایشان را تحویل دهند و دولت حقوق معوق آنان را بپردازد. قراین حاکی از آن است که ستارخان و باقرخان برای تحویل سلاحها دودل و مجاهدان از این کار ناخشنود بودند، زیرا حضور دسته های مسلّح یفرم خان و سردار اسعد و حیدر عمواوغلی در تهران که هنوز خلع سلاح نشده بودند در تصمیم آنها تزلزل ایجاد می کرد. با این وصف به دستور ستارخان شروع به گرفتن تفنگ از مجاهدان کردند، ولی هنوز چند تفنگ جمع آوری نشده بود که ناگهان دو تن از کارکنان سفارت عثمانی به نام جمال بیگ و جمیل بیگ وارد باغ اتابک شدند و با ایراد سخنرانی مجاهدان را به تحویل ندادن تفنگها تحریک کردند. مجاهدان از دستور رؤسای خود سرپیچی و از دادن تفنگها امتناع کردند. ستارخان از مشاهدة این وضع منقلب شد. باقرخان هم یا نخواست حرفی بزند یا کسی به حرفش گوش نداد. پس از پایان گرفتن مهلت چهل و هشت ساعتة دولت ، در بعد از ظهر هفتم شعبان 1328 تیراندازی آغاز شد. نیروهای دولتی مرکب از هزار سرباز بختیاری به فرماندهی جعفر قلی خان سردار بهادر و پانصد جنگندة ارمنی و مسلمان به فرماندهی یفرم خان ارمنی باغ اتابک را محاصره کردند. پس از چهار ساعت زد و خورد قوای دولتی درِ باغ را آتش زدند و وارد شدند و مجاهدان که در خود یارای مقاومت نمی دیدند تسلیم شدند.باقرخان این حادثه را به سردار بهادر اطلاع داد و از او امان خواست . پس از فرونشستن غائله ، دولت لایحه ای به تصویب مجلس رساند و به موجب آن برای ستارخان ماهی چهارصد تومان و برای باقرخان ماهی سیصدتومان مواجب تعیین کرد که تا آخر عمر به آنها پرداخت شود.

ستارخان چهارسال پس از این واقعه در 28 ذی الحجة 1332 درگذشت و همچنین مرگ باقرخان به همراه هجده نفر از یاران و همراهانش در محرم 1335 قمری آبان 1295 خورشیدی به دست یکی از اشرار معروف کردهای قصرشیرین به نام محمد امین طالبانی به قصد تصاحب اسب و وسائل مهمانان خود، صورت گرفت.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 11 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:27 ] [ علی فتحی ] [ ]

ستارخان , سردار ملی

 

ستار خان از سرداران جنبش مشروطه خواهی ایران، و ملقب به سردار ملی است. در مقاومت تبریز وی جانفشانی‌های بسیاری کرد.

 

مقدمه

ستار قره‌داغی سومین پسر حاج حسن قره داغی در سال 1285 ق ( 1868 میلادی) به دنیا آمد. او از اهالی قره‌داغ آذربایجان بود که در مقابل قشون عظیم محمد علی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. وی مردم را بر ضد اردوی دولتی فرا خواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و باقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت شهر تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان کودکی اش بر می‌گشت. او و دو برادر بزرگ‌ترش اسماعیل و غفار از کودکی علاقه وافری به تیراندازی و اسب سواری داشتند، اما اسماعیل فرزند ارشد خانواده در این امر پیشی گرفته بود و شب و روزش به اسب تازی، تیراندازی و نشست و برخاست با خوانین و بزرگان سپری می‌شد، سرانجام او در پی اعتراض به حاکم وقت دستگیر و محکوم به اعدام شد. این امر کینه‌ای در دل ستار ایجاد کرد و نسبت به ظلم درباریان و حکام قاجاری خشمگین شد.

 

جوانی

ستار در جوانی به جرگه لوطیان (جوانمردان، یا اهل فتوت) محله امیرخیز تبریز درآمد و در همین باب در حالی که به دفاع از حقوق طبقات زحمتکش بر می‌خاست با مأمورین محمدعلی شاه درافتاد و به ناچار از شهر گریخت و مدتی به راهزنی مشغول شد، اما از ثروتمندان می‌گرفت و به فقرا می‌داد. سپس با میانجیگری پاره‌ای از بزرگان به شهر آمد و چون در جوانی به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان حفاظت از املاک خود را به او می‌سپردند. او هیچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستی اش، او را در صف فرهیختگان عصر قرار می‌داد.

 

مقاومت

او در مدت یازده ماه از 20 جمادی الاول 1326 ق تا هشتم ربیع الثانی 1327 ق رهبری ِ مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازی‌ها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و امریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر می‌شد و درباره مقاومت‌های سرسختانه وی مطالبی انتشار می‌یافت.

در اواخر کارِ محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلیس به سوی تبریز آمد و راه جلفا را باز کرد. قوای دولتی با دیدن قوای روس به تهران بازگشت و محاصره تبریز پایان گرفت، اما ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادی الثانی 1327 ق (اواخر ماه مه 1909 م) به ناچار با همراهانش به قنسول خانه عثمانی در تبریز پناهنده شد. در منابع ذکر شده‌است که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که می‌خواست بیرقی از کنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد گفت: «ژنرال کنسول، من می‌خواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمی‌روم.»

پس از عقب نشینی قوای روس مردم شهر به رهبری ستارخان در برابر حاکم مستبد تبریز رحیم خان قد علم کردند و او را از شهر بیرون راندند، اما اندکی بعد ستارخان در زیر فشار دولت روس، دعوت تلگرافی ِ آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی از ملیون را پذیرفت و با لقب سردار ملی به سوی تهران حرکت کرد. در این سفر باقرخان سالار ملی نیز همراه او بود.

هدف دولت مشروطه از این اقدام که به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. روز شنبه 7 ربیع الاول سال 1328 ق در شب عید نوروز، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد راستین آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرت‌های زیبا و قالی‌های گران قیمت و چلچراغ‌های رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابان‌های ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده می‌شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانی‌های مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رفت. او مدت یک ماه مهمان دولت بود، اما به دلیل وجود سربازان و کمی جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محل‌های تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او می‌بایست سلاح‌های خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود.، اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد که «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.»، اما باز یاران ستارخان راضی به تحویل سلاح نشدند.

 

مرگ

بعدازظهر اول شعبان 1328 ق قوای دولتی، که جمعا سه هزار نفر می‌شدند به فرماندهی یپرم خان، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چندبار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گشت. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله 4 ساعت 300 نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پله‌ها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صحصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند ( 30 رجب 1328 ق).

بعد از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، اما معالجات به جایی نرسید و در تاریخ 28 ذی الحجه 1332 هـ. ق ( 25 آبان 1293 ش / 16 نوامبر 1914 م) در تهران دار فانی را وداع گفت و در باغ طوطی در جوار بقعه حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری درحالی که هزاران هزار تهرانی با چشمانی گریان جنازه او را تشییع می‌کردند به خاک سپرده شد. او هنگام فوت حدود 53 سال داشت.

منبع:

tebyan.net

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 11 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:24 ] [ علی فتحی ] [ ]

رئیس علی دلواری
Ali-Delvari.jpg
تصویری منسوب به رییس علی دلواری
محل تولد دلوار
تاریخ تولد ۱۲۶۰
محل مرگ تنگک صفر
تاریخ مرگ ۱۲ شهریور ۱۲۹۴
محل دفن دار السلام, نجف, عراق
تابعیت Flag of Iran.svg ایرانی
فرماندهی فرمانده نیرو های تنگستان
جنگ‌ها جنگ جهانی اول، (ایران و انگلستان)
کارهای مهم محافظت از مرزهای جنوب کشور ایران (بوشهر)
رئیس علی دلواری (۱۸۸۱-۱۹۱۵) آزادی‌خواه و رهبر قیام در تنگستان و بوشهر علیه نیروهای بریتانیا در دورهٔ جنگ جهانی اول بود.

او فرزند رئیس محمد بود و در سال ۱۲۶۰ هجری شمسی۱۸۸۱ میلادی در روستای دلوار از شهرستان تنگستان استان بوشهر در ساحل خلیج فارس به دنیا آمد. دوران جوانی او همزمان با حضور گسترده استعمار انگلیس در خلیج فارس بود. وی نقشی کلیدی در قیام جنوب داشت. قیام مردم تنگستان بر روی هم هفت سال طول کشید و در این مدت دلیران تنگستانی دو هدف عمده را دنبال می‌کردند، پاسداری از بوشهر و دشستان و تنگستان به عنوان منطقه سکونت خود و جلوگیری از حرکت قوای بیگانه به درون مرزهای ایران و دفاع از استقلال وطن.

مبارزات مشروطه‌خواهی رئیس علی

او با همراهی دیگر مشروطه خواهان بوشهر را از حاکمیت استبداد قاجاریه خارج کرد. در سال ۱۲۸۷ ه.ش/۱۹۰۸ میلادی به درخواست ملا علی تنگستانی و سید مرتضی مجتهداهرمی که مخالف استبداد محمد علیشاه قاجار بود، بوشهر را تصرف کرد و حدود ۹ ماه شهر را در کنترل داشت.

رئیس علی و جنگ جهانی اول

در آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ قوای روس از شمال و نیروهای انگلستان از جنوب، ایران را در معرض هجوم قرار دادند و کشتی‌های جنگی انگلستان در مقابل بوشهر لنگر انداختند و نیروهای اشغالگر در ۸ اوت ۱۹۱۵/ ۱۷ مرداد ۱۲۹۴ بصورت تدریجی قصد اشغال بوشهر و نواحی ساحلی اطراف را داشتند. یک روز پس از اشغال بوشهر، چهارده نفر از ساکنین آن علیه اشغالگران اعتراض کردند، ولی چون اهل جدال و اسلحه نبودند دستگیر و به هندوستان تبعید شدند. رئیس علی همراه دوستش خالو حسین دشتی در اوایل ماه رمضان ۱۳۳۳ه.ق، در عمارت حاج سید محمدرضا کازرونی، پس از مذاکراتی با وی آمادگی خود را برای دفاع از بوشهر و جلوگیری از پیشروی نیروهای انگلیسی اعلام داشت.

نبرد دلوار

نیروهای انگلیسی همزمان با حمله به بوشهر قصد تصرف ناحیه دلوار را داشتند. دلوار محلی بود که پیش از آن چندبار سربازان انگلیسی به آن جا تجاوز کرده، اما طعم شکست را در این ناحیه چشیده بودند. رئیس علی دلواری و شیخ حسین خان چاه کوتاهی و زایرخضرخان اهرمی از این وقایع آگاه و در مقام دفاع از وطن بر آمدند. قیام دلیران تنگستان علیه اشغالگران آغاز شد و نیروهای متجاوز انگلیسی که قریب به پنج هزار نفر بودند در دام دلیر مردان تنگستانی گرفتار آمدند و عده زیادی از متجاوزان انگلیسی در این حمله کشته شدند. عملیات چریکی پیروزمندانه رئیس علی، سایر مبارزان تنگستان را تشویق به همراهی با او کرد. تا تابستان ۱۹۱۵ عملیات موفقی را بر علیه نیروی دریایی انگلیس رهبری کرد. انگلیسی‌ها مجبور شدند نیروهای کمکی از عراق و هند به بوشهر اعزام کنند و دلوار را به شدت بمباران کردند.

نبرد بوشهر

زمانی که مقامات انگلیسی تصمیم قطعی درباره اشغال بوشهر و پیشروی به سوی شیراز را داشتند به منظور تطمیع رئیس علی، دونفر از متابعان حیدرخان حیات داودی را به دلوار گسیل داشتند تا موافقت او را با پیاده شدن قوای انگلیس در کرانه خلیج فارس و حرکت به سوی شیراز جلب کنند. نمایندگان حیدرخان ضمن ملاقات با رئیس علی متذکر شدند که چنانچه او از قیام علیه قوای اشغالگر صرف نظر کند، مقامات انگلیسی چهل هزارپوند به او خواهند پرداخت. رئیس علی در پاسخ می‌گوید: «چگونه می‌توانم بی‌طرفی اختیار کنم در حالی که استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفته است؟»

پس از مراجعت نمایندگان حیدرخان، نامه تهدیدآمیز از طرف مقامات انگلیسی به رئیس علی نگاشته شد مبنی بر این که: «چنانچه بر ضد دولت انگلستان قیام و اقدام کنید، مبادرت به جنگ می‌نماییم، در این صورت خانه‌هایتان ویران و نخل‌هایتان را قطع خواهیم کرد.» رئیس علی در پاسخ مقامات انگلیسی نوشت: «خانه ما کوه‌است و انهدام و تخریب آن‌ها خارج از حیطه قدرت و امکان امپراطوری بریتانیای کبیر است. بدیهی است که در صورت اقدام آن دولت به جنگ با ما، تا آخرین حد امکان مقاومت خواهیم کرد.»

در گذشت

جنگ میان رئیس علی و دلیران تنگستان از یک سو و انگلیسیها و خوانین متحد آنان از سوی دیگر به طور پیاپی و پراکنده تا شوال هزار و سیصد و سی و سه ه.ق ادامه یافت و انگلیسی‌ها نتوانستند بر رئیس علی و یارانش تفوق یابند. تا این که در گیرودار حمله انگلیسی‌ها به بوشهر در شب ۲۳ شوال ۱۳۳۳ ه.ق رئیس‌علی در محلی به نام «تنگک صفر» هنگام شبیخون به به قوای انگلیسی‌ها توسط فردی به نام غلامحسین تنگکی از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت. رئیس علی در ۱۲ شهریور ۱۲۹۴ خورشیدی/۳ سپتامبر ۱۹۱۵ میلادی در سن ۳۴ سالگی کشته شد.

 

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 11 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:17 ] [ علی فتحی ] [ ]

زندگی نامه میرزا كوچك خان جنگلی

 

 

 

 

میرزا یونس معروف به میرزا كوچك فرزند میرزا بزرگ، اهل رشت، در سال 1259 شمسی، دیده به جهان گشود. سال های نخست عمر را در مدرسه ی حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه ی جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری كرد.

در سال 1286 شمسی، در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سركوبی محمدعلی شاه روانه ی تهران شد.

هم زمان با اوج گیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادی خواهان رشت كانونی به نام «مجلس اتّحاد» تشكیل دادند و افرادی به عنوان فدایی گرد آوردند. میرزا كوچك خان كه در آن دوران یك طلبه بود و افكار آزادی خواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست. در سال 1289 شمسی، در نبرد با نیروی طرفدار محمد علی شاه در تركمن صحرا شركت داشت و در این نبرد زخمی و چندی در بادكوبه در یك بیمارستان بستری گردید. در سال 1294 شمسی، به جای «مجلس اتّحاد» «هیأت اتّحاد اسلام» از یك گروه هفده نفری در رشت تشكیل گردید. بیشتر افراد این گروه روحانی بودند میرزا كوچك خان عضو مؤثّر آن بود. این هیأت هدف خود  را خدمت به اسلام و ایران اعلام كرد و به زودی میرزا كوچك خان رهبری هیأت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه ی تزاری، هیأت اتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یك گروه مسلح به عنوان فدایی تشكیل داد و روستای كسما را در ناحیه ی فومن مركز كار خود قرار داد و در آن جا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیأت اتّحاد اسلام، پس از چندی به كمیته ی اتّحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به 27 نفر افزایش یافت و رهبری كمیته را میرزا به عهده گرفت و تا پایان سال 1296 شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، كجور و تنكابن زیر نفوذ كمیته درآمد. این كمیته «نهضت جنگل» و «حزب جنگل» نیز نامیده شده است.

 

در فروردین 1297، فداییان نهضت جنگل، پس از چند درگیری با نیروهای انگلیسی مواضع مهم راه رشت – منجیل را در اختیار خود گرفتند. در خرداد 1297، نیروی «كلنل پیچرا خوف» افسر روسی كه قصد بازگشت از ایران را داشت با«ژنرال دانسترویل» انگلیسی كه او نیز می خواست از طریق انزلی به بادكوبه برود هم پیمان شدند و نیروهای روسی در منجیل با فداییان «كمیته ی اتحاد اسلام» به نبرد پرداختند، در حالی كه زره پوش ها و هواپیماهای انگلیس هم برای كمك به او به حركت درآمده بودند. «پیچراخوف» راه منجیل تا رشت و انزلی را گشود و پس از گشوده شدن این راه، نیروهای انگلیسی در دو طرف راه مستقر شدند. در این میان نیروی «كمیته ی اتحاد اسلام» رشت را تصرف كرد، امّا پس از ده روز نیروهای انگلیسی به كمك زره پوش ها و هواپیماها رشت را تسخیر نمودند. در 27 مرداد 1297، میان نمایندگان كمیته ی اتحاد اسلام با نمایندگان انگلیس در رشت قراردادی امضا شد. امضای این قرارداد چنان اختلاف نظر پدید آورد كه میرزا كوچك خان به ناچار انحلال كمیته ی اتحاد اسلام را اعلام داشت و كمیته انقلابی گیلان را تشكیل داد. شماری از سران كمیته اتحاد اسلام كناره گیری كردند و شماری از افراد تندرو در كمیته ی انقلابی گیلان عضویت یافتند.

برای از بین بردن نهضت جنگل، وثوق الدوله در بهمن 1297، به وسیله ی سید محمد تدین پیام صلحی برای كوچك خان رهبر نهضت فرستاد و از او خواست كه نیروی مسلح خود را در اختیار دولت قرار دهد، میرزا نپذیرفت. وثوق الدوله در 18 اسفند 1297، تیمور تاش را با اختیارات تام به استانداری گیلان فرستاد و در خرداد 1298، كلنل «استاروسلسكی» فرمانده ی نیروی قزاق با اختیارات تام، مأمور سركوب نهضت گیلان شد. در عملیات تسخیر رشت توپخانه و هواپیماهای نظامی انگلیس هم شركت داشتند. پیش از حمله ی «كلنل تكاچینكف» از تهران نامه ی تأمین برای میزرا نوشتند، ولی میرزا نپذیرفت و پس از درگیری های فراوان عده ای از سران نهضت از جمله دكتر حشمت كه پزشك بود و به واسطه ی خدمات پزشكی محبوبیت زیادی در لاهیجان كسب كرده بود و در آن جا یك گروه چند صد نفری به نام «نظام ملی» گرد آورده بود، تسلیم نیروی دولتی در رشت شد. نیروهای دولتی تصمیم گرفتند، او را به واسطه ی نزدیك بودن به میرزا آزاد كرده تا او میرزا را ترغیب به تسلیم كند و اگر موفق شد یا نشد خود را پس از ده  روز معرفی نماید، امّا دكتر حشمت، پس از بازگشت به لاهیجان دچار تردید شد و چون بازگشت او به تأخیر افتاد، یك گردان مأمور دستگیری او شد. او با گردان دولتی درگیر و شماری از افراد «نظام ملی» كشته شدند و دكتر حشمت دستگیر و در دادگاه نظامی در 4 اردیبهشت 1298، محكوم به اعدام شد.

 

جنگلی ها در دوران تزارها قیام خود را آغاز و به مخالفت با آنان پرداختند، امّا در آغاز پیروزی انقلاب اكتبر، روابط جنگلی ها با روس ها حسنه شد. پس از چندی روس ها سیاست خود را تغییر و از حمایت نهضت جنگل دست كشیده و سرانجام به آن خیانت كردند.

در 28 اردیبهشت 1299 شمسی، ارتش سرخ تحت عنوان سركوبی به اصطلاح ضدّ انقلابیون وارد بنادر انزلی و غازیان شد. نهضت جنگل كه حضور نیروهای بیگانه در خاك كشور برایش قابل تحمل نبود و حضور آنان را به زیان استقلال ایران می دید، اسماعیل آقا جنگلی خواهرزاده ی میرزا را به عنوان نماینده به دیدار فرمانده ی ارتش سرخ فرستاد. وی قبل از هر سخنی سراغ میرزا را گرفت و تمایل شدید خود را برای دیدار با او اعلام كرد. بنابراین میرزا در رأس هیأتی به انزلی رفت و در آن جا با فرمانده ی ارتش سرخ دیدار و مذاكره كرد و نسبت به چند موضوع توافق كلی حاصل شد.

 

پس از توافق جنگلی ها با روس ها، سران نهضت به رشت آمدند و در این شهر اعلام حكومت جمهوری كردند. آنان ضمن انتشار اعلامیه ای با عنوان «فریاد ملت مظلوم ایران از حلقوم فداییان جنگل» به مفاسد دستگاه حاكمه ی ایران و جنایات انگلیسی ها اشاره كردند. و در پایان نظریات خود را به شرح ذیل اعلام داشتند:

1-    جمعیت انقلاب سرخ  ایران، اصول  سلطنت را ملغی  كرده،  جمهوری را رسماً اعلام می نماید.

2-    حكومت موقت جمهوری، حفاظت جان و مال عموم اهالی را به عهده می گیرد.

3-    هر نوع معاهده و قراردادی را كه قدیماً و جدیداً با هر دولتی منعقد شده است، لغو و باطل می شناسد.

4-  حكومت موقت جمهوری، همه ی اقوام بشر را یكی دانسته، تساوی حقوق درباره ی آنان قائل است و حفظ  شعایر اسلامی را از فرایض می داند.

 

پس از ورود ارتش سرخ به ایران، چند تن از اعضای حزب كمونیستی عدالت باكو نیز از روسیه وارد گیلان شدند. این افراد در رشت دست به تشكیل حزبی به نام «عدالت» زدند و رفته رفته، ضمن برگزاری اجتماعات و سخنرانی ها، عملاً موارد توافق شده میان جنگلی ها و روس ها را زیر پا گذاشتند و تبلیغاتی را علیه میرزا آغاز كردند. میرزا در تیر 1299، معترضانه رشت را ترك كرد و اعلام كرد تا زمانی كه حزب عدالت از كارهای خلاف و حمله به اسلام و تبلیغ كمونیسم دست بر ندارد به رشت باز نخواهد گشت. به دنبال این حادثه اعضای حزب عدالت كه بعضی از آنان همچون احسان الله خان و خالو قربان قبلاً از دوستان نزدیك میرزا بودند، درصدد بر آمدند كودتایی را انجام دهند كه  طرح آن را قبلاًٌ ریخته بودند. نقشه ی كودتا این بود كه میرزا یا باید كشته شود و یا دستگیر و از رهبری انقلاب كنار رود. میرزا كه تا حدی از هدف اعضای حزب و نقشه ی خائنانه ی آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت و در این درگیری ها بسیاری از جنگلی ها دستگیر یا كشته شدند.

 

پس از تسلیم خالو قربان، نیروهای دولتی وارد رشت شدند و چون مذاكرات صلح با جنگلی ها به نتیجه نرسید، نیروهای دولتی به تعقیب جنگلی ها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، برخی تسلیم و تعدادی نیز كشته شدند. با چنین وضع سخت و دردناكی میرزا در سرمای شدید زمستان از همسرش خداحافظی كرد و در اعماق جنگل عقب نشست تا بتواند نیروهای پراكنده را در فرصت مناسب جمع آوری و سازماندهی كند. امّا در اثر سرما مرگ به سراغش می آید. روزنامه ی جنگل ارگان نهضت درباره هدف نهضت چنین نوشته است:(1)

«ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملكت ایرانیم. استقلال به تمام معنای كلمه، یعنی بدون اندك مداخله ی هیچ دولت اجنبی، [و طرفدار] اصلاحات اساسی مملكت و رفع فساد تشكیلاتی دولتی، كه هر چه بر سرایران آمده از فساد تشكیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم. این است نظریات ما كه تمام ایرانیان را دعوت به هم صدایی كرده، خواستار مساعدتیم.»

رهبر نهضت جنگل یك روحانی و مرد دین بود. او انقلاب جنگل و همه ی مظاهر آن را از دریچه ی اندیشه های سیاسی كه از اسلام آموخته بود، می نگریست. او یك باره دست به قیام مسلحانه نزد، همه ی راه ها را آزمود و پس از یأس وارد عمل  و مردانه پا به صحنه ی كارزار نهاد.

او شاهد به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، توسط محمد علی شاه و تحصن علما در سفارت عثمانی بود. او به امید نجات مشروطه به مجاهدین پیوست و در فتح قزوین شركت كرد و با مشاهده ی اعمال خلاف بعضی از مجاهدین به موطن خود رشت بازگشت، اما بار دیگر به مجاهدین پیوست و در فتح تهران شركت نمود و با قوای استبداد جنگید.

علی رغم تلاشی كه در تحریف چهره ی میزرا به عمل آمده، به شهادت تاریخ، وی از مجاهدان مشروطیت و از هواداران جناح اعتدالیون مجلس و وفادار به اسلام بود. او سخت به اتحاد جهان اسلام عشق می ورزید. تاخت و تازهای خارجی در صحنه ی سیاست و اقتصاد كشور و سیاست بازی عناصر منافق و خود فروخته، وضع آشفته گیلان و بی كفایتی دولتمردان، انگیزه هایی بود كه این روحانی جوان، حساس و دلسوخته را به میدان سیاست و سپس به صحنه ی كارزار كشاند.

نخست در برابر استبداد محمد علی شاه ایستاد و سپس با شخصیت های با نفوذ تماس گرفت و در آخرین مرحله از تلاش خود سلاح به دست گرفت و در برابر نیروهای بیگانه به مقاومتی جانانه پرداخت. او بارها در برابر مردم گیلان هدف از نهضت خود را احیای قوانین اسلام اعلام كرد و یادآور شد كه میرزا كوچك هرگز اسلحه را از خود دور نمی كند، مگر وقتی كه مطمئن باشد، افراد ایرانی از تجاوز متجاوزان بیگانه و ستمكاران داخلی مصون و از امنیت و رفاه برخوردار هستند.

پی نوشت:

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 11 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:12 ] [ علی فتحی ] [ ]

جدیدترین هواپیمای بدون سرنشین ساخت ایران با نام «حماسه» رونمایی شد.

 
به گزارش خبرگزاری فارس، عصر امروز در اختتامیه همایش شهدای وزارت دفاع جدیدترین هواپیمای بدون سرنشین ساخت ایران با نام حماسه توسط وزیر دفاع رونمایی شد.
 
این پهپاد آخرین نمونه از هواپیماهای بدون سرنشین ساخت ایران است که مداومت پروازی بالا و ارتفاع آن این هواپیما را از دیگر پهپادهای کشور متفاوت کرده است.
 
سردار احمد وحیدی وزیر دفاع در حاشیه رونمایی این پهپاد گفت: این پهپاد به دست متخصصان صنعت دفاعی ساخته شده است و می‌تواند سه مأموریت مراقبت، شناسایی و حمله با موشک و راکت را به صورت همزمان انجام دهد.
 
وزیر دفاع افزود: این هواپیما با قابلیت رادارگریزی می‌تواند از شناسایی شدن توسط دشمن جلوگیری کند.
 
 
 
 
 

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:56 ] [ علی فتحی ] [ ]

در مورد هواپیمای جنگی شفق که توجه جهان هوانوردی را به خود معطوف ساخت و سایتها و مجله های مشهور صنعت هوانوردی در مورد آن دست به گمانه زنی زدند و آن را ستوده و نشانه ایی از پیشرفت صنایع هوایی ایران دانستند. طراحی و ساخت این جنگنده ابتدا قرار بود با همکاری روسیه انجام شود اما با توجه به فشارها و تهدیدهای آمریکا، روسیه خود را از این برنامه کنار کشید و طراحان و کارشناسان ایرانی به ویژه دانشگاه صنعتی شریف برای رو کم کنی هم که شده با همت و تلاش خودشان کار طراحی را انجام داده و به مرحله ساخت اولین نمونه رسیدند.
در واقع همان گونه که سایت اینترنتی روسین دیفنس نوشته بود، ایران با طراحی و ساخت این جنگنده و نمایش آن همه را شگفت زده کرد. با ساخت این جنگنده صنایع هوایی ایران به پیشرفت قابل ملاحظه ای دست یافته است. این سایت اینترنتی همچنین در مورد این هواپیما می نویسد شفق از موتور روسی RD-33 کلیموف استفاده می کند و از کابین پیشرفته ایی مجهز به سامانه های نمایشگر رنگی ساخت روسیه استفاده می برد. این نمایشگرها را می توان قابل مقایسه با نمایشگرهای چند کاره و رنگی مورد استفاده در هواپیمای جنگی F/A-22 آمریکا دانست. این سایت شفق را با طرح هواپیمای MiG I-2000 روسیه قابل مقایسه دانسته است.
از ویژگی های شفق میتوان به طراحی ویژه و آیرودینامیک تحسین برانگیز آن اشاره کرد. از شکل و شمایل هواپیما و همچنین ورودیهای هوای موتور آشکار است که طراحان تلاش بسیاری به خرج داده اند تا بازتابش راداری هواپیما را به کمترین حد ممکن برسانند تا امکان کشف و رهگیری آن دشوارتر باشد. در واقع می توان شفق را اولین هواپیمای جنگی استیلث ایرانی به حساب آورد. نوع سازه به کار رفته به شکل مناسبی اجازه حمل انواع بمب و موشکهای هوابه هوا و هوابه زمین و همچنین انواع بمب با هدایت لیزری را به این هواپیمای توانمند می دهد.

احتمالا طراحان با آینده نگری امکان استفاده از موشکهای هدایت شونده روسی را مد نظر داشته اند. ایران گفتگوهایی را برای تولید موتور پیشرفته روسی به نام RD-33 انجام داده است و گویا گفتگو هایی نیز در زمینه تولید تحت امتیاز نمایشگرهای چند منظوره ساخت روسیه در جریان است. این هواپیما که اولین نمونه آن سال قبل ساخته شد، قرار است که دو سال دیگر، با نقش نظامی یا آموزشی، وارد خدمت نیروی هوایی شود. به هر روی شفق گام تحسین برانگیزی در صنایع هوایی ایران به حساب آمده و طراحی و ساخت آن موجب افتخار و سربلندی ایرانیان است.


 

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:53 ] [ علی فتحی ] [ ]

معرفی جنگنده آذرخش

آذرخش نام دومین هواپیمای جنگنده ساخت جمهوری اسلامی ایران، پس از جنگنده صاعقه است.

آذرخش

 این جنگنده که در جمهوری اسلامی ایران و به روش مهندسی معکوس بر روی جنگنده بمب‌افکن اف-۵ ساخته و در ۱۵ مرداد ١٣٨۶ در شاهین‌شهر اصفهان آزمایش شده‌است.

جنگنده آذرخش حدودا ۱۵٪ بزرگ‌تر از F-5E است و از موتورهای RD-۳۳ لیولکا نیرو می‌گیرد.

طراحی

طراحی هواپیمای صاعقه بسیار شبیه اف-۱۸ است. بیشترین شباهت در دو سکان عمودی زاویه‌دار نسبت به محور طولی و صفحات جانبی در کناره‌های هواپیما تا کناره کابین است. نمونه اولیه - هواپیمای اف۵ - یک سکان عمودی دارد و صفحات گفته‌شده در کنار بدنه را ندارد. سابقه طراحی هواپیما جنگنده در ایران به بعد از انقلاب می‌رسد و طراحی این گونه هواپیماها کاملاً ایرانی و بومی بوده‌است. متخصصین ایرانی طراح این هواپیماهااستادان دانشگاه هوایی شهید ستاری ومتخصصین صنایع دفاع هستند. ظاهراً ابزار ناوبری اویونیک این جنگنده دگرگون شده‌است و از سامانه‌های روسی در آن استفاده شده‌است. کابین این جنگنده از تجهیزات جدید مانند نشان‌دهنده‌های دیجیتال و مانیتورهای ال‌سی‌دی یا پلاسمای مایع بکار گرفته شده‌است. در بخش تجهیزات خدمه پروازی نیز دگرگونی‌های انجام شده‌است و از کلاه‌های پروازی هوشمند برای کمترشدن بار کاری خلبان و کمک‌خلبان بکار گرفته شده‌است.

نیروی پیشران

جنگنده آذرخش از دو موتور روسی آردی-۳۳ استفاده می‌کند. این جنگنده بیشتر برای عملیات‌های هوا به زمین طراحی شده ولی در کنارآن توانایی جنگ هوایی را نیز دارد. پیشرانه این هواپیما دو دستگاه است. که البته کمی و یا مقداری کمتر از صاعقه (هواپیما) است.

آذرخش

مقایسه با اف-۵

هواپیمای آذرخش را می‌توان یک جنگنده اف-۵ دانست که در آن مساحت بال‌ها کمی افزایش یافته و موتورها و اویونیک آن با نمونه‌های جدیدتر روسی عوض شده‌است. بارزترین تفاوت آذرخش با اف-۵، ورودی موتورهای به وضوح بزرگ‌تر آن است که در نتیجه نصب موتور قدرتمندتر و نیاز به ورودی هوای بزرگ‌تر حاصل آمده‌است. همچنین تغییرات واضحی در سکان عمودی آن پدید آمده که می‌توان از آن‌ها به عنوان عوامل کنترل‌کنندهٔ مانورپذیری بسیار و بعضا خارج از کنترل اف-۵ دانست. وزن این جنگنده در حالت عادی حدود ۸ تن و در حالت بیشینه میان ۱۵ تا ۱۸ تن است و می‌تواند ۴۰۰۰ تا ۴۵۰۰ کیلوگرم تسلیحات با خود حمل کند.

ویژگی‌ها

رادار این هواپیما از نوع N۰۱۹-ME که در جمهوری اسلامی ایران بهسازی شده تا کارایی آن ضد اهداف زمینی افزایش یابد. این هواپیما یعنی جنگنده آذرخش بیشتر و در واقع برای حمله به اهداف زمینی طراحی و ساخته شده‌است و توانایی جنگ هوایی را نیز دارد. هواپیمای اف۵ و به تبع آن آذرخش به دلیل کوچکی توانایی حمل مقدار کمی سوخت را دارد که باعث کوتاه‌شدن برد هواپیما نسبت به هواپیماهای هم دوره خود مانند اف-۴ می‌شود. (هواپیمای اف۴ می‌تواند هم‌وزن هواپیمای اف۵ سوخت با خود حمل کند) به همین دلیل در جنگ از این هواپیما بیشتر به عنوان هواپیمای گشتی شناسایی و یا جهت بمباران اهداف نزدیک بکار گرفته می‌شد. همین کمبود سوخت توانایی درگیری با اهداف هوایی و انجام جنگ هوایی یا Dog Fightt را بسیار کاهش می‌دهد.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:48 ] [ علی فتحی ] [ ]

 

جنگنده صاعقه ارتش جمهوری اسلامی ایران

 

صاعقه هواپیمای جت جنگنده بمب‌افکن ساخت جمهوری اسلامی ایران است. در این هواپیما از بدنه هواپیمای اف-۵ استفاده شده است. تفاوت ظاهری این هواپیما با اف-۵ وجود دو سکان عمودی V شکل است که برای ایجاد توانایی لازم برای مانور پذیری بهتر جنگنده صورت گرفته است. هواپیمای جنگنده صاعقه ۱۰ تا ۱۵ درصد بزرگ‌تر شده هواپیماهای اف-۵ است که دو سکان عمودی V شکل (برای کاهش سطح مقطع راداری) و سیستم های الکترونیک و موتورهای روسی آر دی-۳۳ (RD-۳۳) دارد.
 

Taknaz.ir At Site


اولین اسکادران تخصصی صاعقه در اسفند ۱۳۸۸ در پایگاه دوم شکاری تبریز تشکیل شد.
صاعقه و‌ آذرخش 2 نسل از جنگنده‌های ساخت داخل هستند که با توان نیروهای داخلی به بهره‌برداری رسیده‌اند.
جنگنده شکاری صاعقه در شهریور 85 با پرواز موفق در رزمایش ضربت ذوالفقار رسما به ناوگان هوایی ارتش پیوست.
این جنگنده از سوی مهندسان دانشگاه شهید ستاری نیروی هوایی ارتش طراحی، تغییر شکل، بهینه‌سازی و توانمندسازی شده است. فناوری تولید این هواپیما را کشورهای آمریکا، روسیه، چین و هند به صورت مشترک و برخی کشورهای اروپایی در اختیار دارند، ولی صاعقه کاملا تولید داخل است و کارایی بالاتری دارد.
 

Taknaz.ir At Site


یکی از ویژگی‌های مهم جنگنده صاعقه، پشتیبانی نزدیک هوایی است و این جنگنده می‌تواند انواع راکت، بمب و موشک را با موفقیت حمل و شلیک کند. صاعقه مجهز به سیستم رادار پیشرفته است و در طول سال‌های گذشته با ده‌ها سورتی پرواز آزمایشی، مراحل مختلف پرواز را با موفقت پشت سر گذاشته است.
چندی پیش امیر خلبان احمد میقانی، فرمانده نیروی هوایی ارتش با اشاره به تلاش‌ها و موفقیت‌های مشترک نیروی هوایی ارتش و وزارت دفاع برای تولید جنگنده‌های صاعقه و آذرخش گفت: مراحل پایانی تولید نسل سوم جنگنده صاعقه با موفقیت به پیش می‌رود و این محصول بزودی با پیشرفت‌هایی در بخش‌های مختلف چون مهمات، رادار و سطوح پروازی به پرواز درخواهد آمد.
کاکپیت یا همان کابین خلبان ، صاعقه بسیار راحت بوده و خلبان امکان دید کامل نسبت به اطراف خود را دارد.همچنین این جت جنگی تنها جنگنده ایست که با ابتکار متخصصین ایرانی مجهز به دید خلبان در جهات اصلی و فرعی می باشد به زبان ساده تر به وسیله دوربین های پیشرفته مداربسته ، خلبان قسمت عقب و ...را به راحتی می تواند ببیند که این قابلیت قدرت این جنگنده را در تعقیب و گریز جنگنده ها و در گیری های هوایی و مانورهای واکنش سریع به شدت افزایش می دهد . همچنین کا کپیت تمام دیجیتالی این جت جنگی قابل توجه است.
 

Taknaz.ir At Site


پیشرانه این هواپیما دو دستگاه موتور RD-33 می باشد که امکان پرواز تا سرعتهای 5/1تا 8/1 ماخ را به این هواپیما می دهد. رادار این هواپیما از نوع N019-ME می باشد که کارایی آن بر ضد اهداف زمینی است. بیشترین وزن محموله این هواپیما 4,400 کیلوگرم و وزن خالی این هواپیما 8,000 کیلوگرم و بیشترین وزن برخاست این هواپیما 15,000 تا 18,000 کیلوگرم بوده و بردی در حدود 600 کیلومتر را داراست.
قدرت مانور هوایی صاعقه و خطای بسیار پایین و نیز شتاب لحظه ای و سریع از ویژگی های این جت جنگی می باشد
با ید خاطرنشان کرد که جدار شیشه ای کابین خلبان صاعقه ضد گلوله می باشد و امنیت خلبان در این شکاری به مراتب بیشتر از جنگنده های دیگر می باشد.
 

Taknaz.ir At Site


گفتاری از فرمانده ی نیروی هوایی ایالات متحده:
ما قبلا اصلا از جنگنده های ایرانی نمی ترسیدیم ، بلكه ما از قدرت تحلیل و واكنش سریع و غیر قابل پیش بینی خلبانان ایرانی بیمناك بودیم ،اما الان ما اطلاعاتی درباره جنگنده های ساخته شده در ایران نداریم و نمی دانیم از چه نوع تكنولو‍‍ژی در آنها استفاده شده است .و الان هم از جنگنده های آنها و هم از خلبانان آنها بیمناكیم و ما قدرت آنها را در درگیری های هوایی شاهد بوده ایم ، ماجنگ ۸ ساله ایران و عراق را خوب به یاد داریم.
 

 

 

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, ] [ 23:49 ] [ علی فتحی ] [ ]

سياري درباره پروژه ناوشکن جماران 2 و نام آن ناوشکن، گفت: نام آن، ناوشکن جمهوري اسلامي ايران "سهند" است که مرحله دوم کار آن در حال پيشرفت بوده و حتي از برنامه زمان‌بندي از پيش‌تعيين شده نيز جلوتر هستيم و به موقع از آن رونمايي مي‌کنيم.

فرمانده نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران با اشاره به اينکه ارتقاي توانمندي نظامي ايران براي دفاع از مرزها و منابع و منافع خود بوده، گفت: دنيا و همسايگان ما مي‌دانند که کشورمان قصد تعرّض و تجاوز به هيچ ملت و مملکتي را ندارد.

ویژگی خاص جنگنده "قاهر 313"

ویژگی خاص جنگنده "قاهر 313" فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با اشاره به اینکه ارتقای توانمندی نظامی ایران برای دفاع از مرزها و منابع و منافع خود بوده، گفت: دنیا و همسایگان ما می‌دانند که کشورمان قصد تعرّض و تجاوز به هیچ ملت و مملکتی را ندارد. به گزارش مشرق "امیر دریادار حبیب‌الله سیاری" در گفتگو با باشگاه خبرنگاران با اشاره به جنگنده "قاهر 313" و تحلیل رسانه‌های خارجی مبنی بر اینکه این جنگنده، نیروی دریایی آمریکا را در منطقه فلج می‌کند، اظهار‌ داشت: این جنگنده ساخته و پرداخته متخصصان صنایع دفاعی جمهوری اسلامی ایران است که قطعاً ...

مهمترین عناوین خبری باشگاه خبرنگاران که در روز جمعه منتشر شده موضوعاتي چون: ويژگي خاص جنگنده "قاهر 313" / ناوشکن سهند به ياد شهداي سال 67 نام‌گذاري شده است،شبیخون پلیس به مركز سولاریوم در خیابان شریعتی+عكس و... است.

مهم ترین عناوین خبری گروه "سياسي" که در روز جمعه منتشر شده است موضوعاتي چون:ويژگي خاص جنگنده "قاهر 313" / ناوشکن سهند به ياد شهداي سال 67 نام‌گذاري شده است ، فرمايشات مقام معظم رهبري روشن‌گر راه مذاکرات/غرب در مذاکرات قزاقستان دچار اشتباه محاسباتي نشود و... است.

فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با اشاره به اینكه ارتقای توانمندی نظامی ایران برای دفاع از مرزها و منابع و منافع خود بوده، گفت: دنیا و همسایگان ما می‌دانند كه كشورمان قصد تعرّض و تجاوز به هیچ ملت و مملكتی را ندارد.

وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با تاكید دوباره بر این كه جنگنده قاهر 313 كاملا بومی است، جوسازی های رسانه ای غرب علیه این جنگنده ایرانی را نوعی تبلیغات ژورنالیستی خواند.

تسنیم: فرمانده معظم کل قوا درباره اهمیت پدافند طی سخنانی فرموده بودند، "پدافند در اولویت اول نیروهای مسلح ایران است." برای اطلاع از آخرین دستاوردها و اقدامات پدافند هوایی با امیر سرتیپ فرزاد اسماعیلی، فرمانده قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیا (ص) به گفت‌وگو نشستیم. برخلاف اینکه گفته می‌شود، محیط‌های نظامی کاملاً خشک است، امیر اسماعیلی و کارکنان پدافند هوایی برخورد خوبی با ما داشتند؛ امیر اسماعیلی که هم‌اکنون جوان‌ترین فرمانده‌ عالی رتبه نظامی ایران محسوب می‌شود، می‌گوید: جمهوری اسلامی دکترین دفاعی را دنبال می‌کند و ایران علاقه و اعتقادی به سپر موشکی ندارد. او بر این باور بود که تکنولوژی ...

سردار احمد وحیدی با اعلام این خبر به ایرنا اظهار داشت: استفاده از پهپاد از نیازهای حوزه دریایی کشور است که حوزه دریایی در آینده نزدیک به این فناوری تجهیز می شود. وی با یادآوری آزمایش و پرتاب موشک فکور 90 از هواپیمای اف 14 اظهارداشت: این موشک هوا به هوا به یاد شهید خلبان فکوری نامگذاری شده است و در آینده نیز وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، آزمایش دو موشک هوا به سطح دیگر را در دستور کار خود دارد. وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح همچنین درباره زمان عملیاتی شدن هواپیمای قاهر 313 تصریح کرد: آزمایش های ...

جزئیات تازه از پروژه جنگنده ایرانی قاهر 313

 

 

جزئیات تازه از پروژه جنگنده ایرانی قاهر 313 مدیرعامل صنایع هوایی ایران و طراح هواپیمای جنگنده قاهر اف- 313 با اشاره به اینکه این هواپیما روندهای اجرایی خود را طی کرده است و به مرحله رونمایی رسیده است اعلام کرد: این جنگنده باید تست های تاکسی و پروازی و در نهایت تست های تسلیحاتی خود را طی کند که به مرحله عملیاتی برسد اما زمان مشخصی نمی توان برای آنها تعیین کرد. به گزارش مشرق به نقل از ایسنا، مهندس حسن پروانه، مدیر عامل صنایع هوایی ایران و طراح هواپیمای جنگنده قاهر اف- 313 در خصوص روند ساخت این جنگنده ...


مدیرعامل صنایع هوایی ایران و طراح هواپیمای جنگنده قاهر اف- 313 با اشاره به اینکه این هواپیما روندهای اجرایی خود را طی کرده است و به مرحله رونمایی رسیده است اعلام کرد: این جنگنده باید تست های تاکسی و پروازی و در نهایت تست های تسلیحاتی خود را طی کند که به مرحله عملیاتی برسد اما زمان مشخصی نمی توان برای آنها تعیین کرد.

 

 

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, ] [ 23:42 ] [ علی فتحی ] [ ]

 شرح کامل عملیات بیت المقدس

 

در حالی كه اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرین و مهم ترین برگ برنده این كشور برای وادار ساختن ایران به شركت در هر گونه مذاكرات صلح تلقی می شد، آزاد سازی این شهر می توانست سمبل تحمیل اراده سیاسی جمهوری اسلامی بر متجاوز و اثبات برتری نظامی اش باشد.

بر همین اساس، با توجه به این كه منطقه عمومی غرب كارون آخرین منطقه مهمی بود كه هم چنان در اشغال عراق قرار داشت، از یك سو فرماندهان نظامی ایران برای انجام عملیات در این منطقه اشتراك نظر داشتند، و از سوی دیگر عراق نیز كه طراحی عملیات آزادسازی خرمشهر را پس از عملیات فتح المبین قطعی و مسجل می پنداشت، با در نظر گرفتن اهمیت این شهر و جایگاه آن در دفاع از بصره، به ضرورت حفظ این منطقه معتقد بود. از این رو، بلافاصله پس از اتمام عملیات فتح المبین، در حالی كه قوای ارتش عراق در منطقه عمومی خرمشهر تقویت می شد، به تمام یگان های تحت امر قرارگاه مركزی كربلا دستور داده شد تا ضمن بازسازی و تجدید قوا، به شناسایی و طراحی عملیات بپردازند.

 

اهداف عملیات

مهم ترین اهدافی كه در این عملیات دنبال می شد، عبارت بودند از:

-         انهدام نیروی دشمن، حداقل بیش از دو لشكر.

-         آزاد سازی حدود 5400 كیلومتر مربع از خاك ایران؛ از جمله شهرهای خرمشهر، هویزه و پادگان حمید.

-         خارج نمودن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه دشمن.

-         تامین مرز بین المللی (حدفاصل پاسگاه طلائیه تا شلمچه).

-         آزادسازی جاده اهواز – خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز – آبادان از برد توپخانه دشمن.

 

منطقه عملیات

منطقه عمومی عملیات بیت المقدس در میان چهار مانع طبیعی محصور است، كه از شمال به رودخانه كرخه كور، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به رودخانه كارون و از غرب به هور الهویزه منتهی می شود.

منطقه مزبور به جز جاده نسبتا مرتفع اهواز – خرمشهر، فاقد هر گونه عارضه مهم برای پدافند است. همین امر موجب شد تا زمین منطقه – به دلیل مسطح بودن – برای مانور زرهی مناسب، و برای حركت نیروهای پیاده – به دلیل در دید و تیر قرار داشتن – نامناسب باشد. نقاط حساس و استراتژیك منطقه شامل بندر و شهر خرمشهر، پادگان حمید، جفیر، جاده آسفالت اهواز –  خرمشهر، شهر هویزه و رودخانه های كارون،  كرخه كور و اروند  بود.

 

استعداد دشمن

تا قبل از آغاز عملیات بیت المقدس، استعداد نیروهای دشمن به ترتیب زیر بود:

-         لشكر 6 زرهی؛ از جنوب رودخانه كرخه تا هویزه.

-         لشكر 5 مكانیزه؛ از غرب اهواز تا روستای سید عبود.

-         لشكر 11 پیاده از سید عبود تا خرمشهر –  تیپ های 22، 48، 44 مامور حفاظت از خرمشهر بودند.

-         لشكر 3 زرهی در شمال خرمشهر.

با شروع عملیات نیز یگان های دیگری از ارتش عراق به منطقه اعزام شدند كه در مجموع تمامی یگان هایی كه در منطقه درگیری حضور یافتند، عبارت بودند از:

-         لشكر 5 مكانیزه؛ شامل: تیپ های 26 و 55 زرهی و تیپ های 15 و 20 مكانیزه.

-         لشكر 6 زرهی؛ شامل: تیپ های 16 و 30 زرهی و تیپ  25 مكانیزه .

-         لشكر 3 زرهی؛ شامل: تیپ های 6،12 و 53 زرهی و تیپ 8 مكانیزه .

-         لشكر 9 زرهی؛ شامل: تیپ های 35 و 43 زرهی و تیپ 14 مكانیزه .

-         لشكر 10 زرهی؛ شامل: تیپ های 17 زرهی و 24 مكانیزه .

-         لشكر 11 پیاده؛ شامل: سه تیپ سازمان 44، 48 و 49 پیاده و سه تیپ تحت امر 45 ، 113 و 22 پیاده.

-         لشكر 12 زرهی؛ شامل: تیپ های 46 مكانیزه و 37 زرهی.

-         لشكر 7 پیاده؛ شامل: تیپ های 19 و 39 پیاده.

-         تیپ مستقل 10 زرهی.

-         تیپ های مستقل 109، 419، 416، 90، 417، 601، 602، 605، 606، 409، 238 و 501 پیاده.

-         تیپ های 31، 32 و 33 نیروی مخصوص.

-         تیپ های 9، 10 و 20 گارد مرزی.

-         تعداد 30 گروهان كماندو.

-         تعداد 10 قاطع جیش الشعبی (هر قاطع 450 نفر).

-         گردان تانك مستقل سیف سعد.

-         گردان های شناسایی حطین، صلاح الدین، حنین.

-         توپخانه دشمن نیز از 530 قبضه توپ در انواع مختلف تشكیل شده بود كه به طور تقریبی عبارت بود از 30 گردان.

 

طرح عملیات

در طراحی عملیات، تهاجم از طریق عبور از رودخانه كارون و پیشروی به سوی مرز بین المللی و سپس آزادسازی شهر خرمشهر مد نظر قرار گرفته و چنین استدلال می شود كه حمله به جناح دشمن، كه عمدتا به سمت شمال آرایش گرفته بود، عامل موفقیت عملیات است.

هم چنین، شكستن خطوط اولیه دشمن و عبور از رودخانه و گرفتن سرپل در غرب كارون تا جاده آسفالته اهواز – خرمشهر به عنوان اهداف مرحله اول و ادامه پیشروی به سمت مرز و تامین خرمشهر به عنوان اهداف مرحله دوم تعیین شدند.

بر همین اساس، محورهای عملیاتی هر یك از قرارگاه ها به ترتیب زیر مقرر گردید:

1-     محور شمالی؛ قرارگاه قدس (با عبور از رودخانه كرخه).

2-     محور میانی؛ قرارگاه فتح (با عبور از رودخانه كارون و پیشروی به سمت جاده اهواز – خرمشهر).

3-     محور جنوبی؛ قرارگاه نصر (با عبور از كارون و پیشروی به سمت خرمشهر). 

 

شرح عملیات

سرانجام عملیات بیت المقدس در 30 دقیقه بامداد روز 10 اردیبهشت 1361 با قرائت رمز عملیات بسم الله الرحمن الرحیم . بسم الله القاسم الجبارین، یا علی ابن ابی طالب از سوی فرماندهی آغاز شد.

شهید آیت الله صدوقی و آیت الله مشكینی نیز كه در كنار فرماندهان سپاه و ارتش در قرارگاه كربلا حضور داشتند، هر یك به طور جداگانه، پیام هایی را به وسیله بی سیم خطاب به رزمندگان اسلام قرائت كردند.

عملیات بیت المقدس را به چهار دوره زمانی به شرح زیر می توان تقسیم كرد:

مرحله اول : در محور قرارگاه قدس (شمال كرخه كور) به دلیل هوشیاری دشمن و وجود استحكامات متعدد، پیشروی نیروها به سختی امكان پذیر بود و در این میان تنها تیپ های 43 بیت المقدس و 41 ثارالله موفق شدند از مواضع دشمن عبور كرده و منطقه ای در جنوب رودخانه كرخه كور را به عنوان سرپل تصرف كنند. عدم پوشش جناحین این یگان ها باعث شده بود كه فشار شدید دشمن برآن ها وارد شود.

در محور قرارگاه فتح، یگان های خودی ضمن عبور از رودخانه به سرعت خود را به جاده اهواز – خرمشهر رسانده و به ایجاد استحكامات و جلوگیری از نقل و انتقالات و تحركات دشمن در جاده مذكور پرداختند.

در محور قرارگاه نصر، به دلیل تاخیر در حركت و وجود با تلاق در كنار جاده اهواز – خرمشهر و هم چنین تمركز دشمن در شمال خرمشهر، نیروهای این قرارگاه نتوانستند به اهداف مورد نظر دست یافته و با قرارگاه فتح الحاق كنند.

الحاق كامل قرارگاه نصر با قرارگاه فتح و هم چنین تصرف اهداف مرحله اول قرارگاه قدس در دستور كار عملیات شب دوم قرار گرفت كه با انجام آن تا حدودی اهداف مورد نظر محقق شد، لیكن برخی رخنه ها همچنان باقی بود تا این كه سرانجام پس از 5 روز، جاده اهواز – خرمشهر از كیلومتر 68 تا كیلومتر 103 تثبیت و كلیه رخنه ها ترمیم شد.

مرحله دوم: در این مرحله آزاد سازی خرمشهر از دستور كار عملیات خارج و تصمیم گرفته شد كه قرارگاه های فتح و نصر از جاده اهواز – خرمشهر به سمت مرز پیشروی كنند و قرارگاه قدس نیز ماموریت یافت تا به صورت محدود برای تصرف سرپل در جنوب كرخه كور اقدام نماید و سپس آن را گسترش دهد.

عملیات در این مرحله در ساعت 22:30 روز 16/2/1361 آغاز شد. نیروهای قرارگاه فتح در همان ساعات اولیه به جاده مرزی رسیدند. یگان های قرارگاه نصر نیز با اندكی تاخیر و تحمل فشارهای دشمن، به مرز رسیده و با قرارگاه فتح الحاق كردند.

دشمن با مشاهده جهت پیشروی نیروهای ایران به طرف مرز، لشكر های 5 و 6 خود را به عقب كشاند. به نظر می رسید این عقب نشینی با دو هدف انجام شده باشد: یكی جلوگیری از محاصره و انهدام این لشكرها،  و دیگری تقویت هر چه بیشتر خطوط پدافندی بصره و خرمشهر.

در پی این عقب نشینی كه از ساعات اولیه روز 18/2/1361 آغاز شده بود، نیروهای قرارگاه قدس ضمن تعقیب نیروهای دشمن، تعدادی از آن ها را كه از قافله عقب مانده بودند، به اسارت خود درآوردند و در نتیجه جاده اهواز – خرمشهر (تا انتهای جنوب منطقه ای كه توسط قرارگاه نصر به عنوان سرپل تصرف شده بود) و نیز مناطقی همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شدند.

مرحله سوم: در این مرحله، قرارگاه نصر ماموریت یافت تا حركت خود را به سمت خرمشهر آغاز نماید. نیروهای عمل كننده كه متشكل از چهار تیپ مستقل سپاه پاسداران و دو تیپ ارتش بودند، در آخرین ساعات روز 19/2/1361 عملیات خود را آغاز كردند؛ اما به دلیل هوشیاری دشمن و تمركز نیرو در خطوط  پدافندی اش، نیروهای خودی در انجام ماموریت خود توفیق نیافتند. تكرار این عملیات در روز بعد نیز به شكست انجامید. به همین خاطر تصمیم گرفته شد تا برای انجام عملیات نهایی فرصت بیشتری به یگان ها داده شود. هم چنین مقرر شد دو تیپ المهدی (عج) و امام سجاد (ع) از قرارگاه فجر نیز در حركت بعدی استفاده شود.

 

مرحله چهارم عملیات از 1 تا 4 خرداد 1361:

سرانجام  در ساعت 22:30 اول خرداد 1361 تلاش برای آزادی سازی خرمشهر با رمز «بسم الله القاسم الجبارین یا محمد بن عبدالله (ع)» آغاز شد در برابر تك سریع و غافلگیرانه، نیروهای عراقی دچار وحشت وسرگردانی شدید شدند و نتوانستند واكنش مهمی از خود نشان دهند و ارتباط یگان های دشمن با یكدیگر قطع شد. فرار افسران و درجه داران و سربازان عراقی از منطقه خرمشهر گویای از هم پاشیدگی سازمان یگان های دشمن بود.

در روز دوم خرداد نتیجه پیكار بسیار درخشان بود و قرارگاه كربلا به هدف خود كه احاطه كامل خرمشهر بود، رسید. تعداد اسرای عراقی در این روز از 2830 نفر تجاوز كرد و یگان هایی از دشمن كه در منطقه بین نهر عرایض و شلمچه مستقر بودند، به میزان زیاد منهدم شدند.

به وجود حضور گسترده هواپیماهای عراقی در آسمان منطقه، عقابان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش در پشتیبانی از یكان های رزمنده، در صحنه عملیات بیت المقدس حضوری فعال داشتند و با بمباران پل شناور عراقی ها بر روی اروند رود و مناطق تجمع آنان در آن سوی رودخانه، نقش ارزنده ای در آزاد سازی خرمشهر ایفا كردند.

در اواخر روز دوم خرداد، قرارگاه كربلا پس از بررسی آخرین وضعیت، تصمیم گرفت تا نیروها با ورود به شهر، آنرا از لوث وجود نیروهای عراقی پاك گردانند. و در سه بامداد روز سوم خرداد واحدهایی از رزمندگان ایران به آن سوی رودخانه وارد شدند.

از طرف دیگر جمعی از نیروهای عراقی با استفاده از تاریكی شب و قایق اقدام به فرار كردند كه تعدادی از این قایق ها توسط تكاوران نیروی دریایی هدف قرار گرفت و سرنشینان آن ها غرق شدند.

نیروهای عراقی از ساعت سه و پنجاه دقیقه بامداد تا نیم بعد ازظهر روز سوم خرداد از سمت شلمچه 3 بار اقدام به پاتك كردند و تلاش نمودند تا از طریق جاده شلمچه – خرمشهر حلقه محاصره خرمشهر را بشكنند، اما هر بار با پایداری و مقاومت دلاورانه رزمندگان ایرانی مواجه شدند و با دادن خساراتی عقب نشینی كردند.

در ساعت 11 صبح روز سوم خرداد در حالی كه درگیری شدیدی بین قوای ایرانی و نیروهای عراقی در شمال نهر خین جریان داشت و دشمن در فكر شكستن حلقه محاصره خرمشهر بود، رزمندگان ایرانی از جناح غرب و خیابان كشتارگاه وارد شهر شدند. ناحیه گمرك خرمشهر در كنار اروند اندكی مقاومت كرد كه آن هم به سرعت در هم شكسته شد.

 در ساعت 12 قوای ایران از سمت شمال و شرق وارد شهر شدند و نیروهای متجاوز بعثی كه 24 ساعت در محاصره كامل قرار داشتند، راهی جز اسارت یا فرار و یا كشته شدن نداشتند. بدین جهت واحدهای عراقی گروه گروه به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند.

در ساعت 2 بعد از ظهر، خرمشهر به طور كامل آزاد شد و پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی ایران برفراز «مسجد جامع» و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد.

بدین ترتیب این شهر مقاوم كه پس از 35 روز پایداری و مقاومت در 4 آبان 1359 به اشغال دشمن درآمده بود، پس از 578 روز (19 ماه) اسارت، بار دیگر به آغوش گرم میهن اسلامی بازگشت و پیكره پاك آن از لوث وجود متجاوزان تطهیر گردید.

رزمندگان اسلام در اولین اقدام خود پس از آزاد سازی شهر، نماز شكر را در مسجد جامع خرمشهر اقامه كردند. خبر آزاد سازی خرمشهر به سرعت در همه جا طنین افكند و ملت ایران اسلامی را كه مدت ها در آرزوی شنیدن چنین خبر مسرت بخشی بودند، غرق در شادی و سرور كرد. مردم به خیابان ها ریختند و با پخش شیرینی به جشن و شادی پرداختند. در پایان آن روز امت شهید پرور ایران با حضور در مساجد، نماز شكر به جای آورده و با فرا رسیدن شب به یمن پیروزی حق بر باطل بر پشت بام ها ندای الله اكبر سردادند.

 

نتایج

-     طی عملیات بیت المقدس 5038 كیلومتر مربع از اراضی اشغال شده از جمله شهرهای خرمشهر و هویزه و نیز پادگان حمید و جاده اهواز – خرمشهر آزاد شدند. علاوه بر این شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از تیررس توپخانه دشمن خارج گردیدند. هم چنین 180 كیلومتر از خط مرزی تامین شد.

-         با فتح خرمشهر، برتری نظامی ایران بر عراق مورد تایید كارشناسان و تحلیل گران نظامی قرار گرفت.

-         فتح خرمشهر موجب انفعال ارتش عراق شد؛ به گونه ای كه نظامیان عراقی تا مدت زیادی نتوانستند از لاك دفاعی خارج شوند.

-         عملیات بیت المقدس موجب شد تا كشورهای عرب منطقه به تقویت مالی و نظامی عراق مبادرت ورزند.

-         طی این عملیات حدود نوزده هزار تن از نیروهای دشمن به اسارت درآمده و بالغ بر شانزده هزار تن كشته و زخمی شدند.

 

میزان انهدام یگان های دشمن

لشگر 3 زرهی و لشگرهای 11 و 15 پیاده: 80 درصد.

لشگرهای 9 و 10 زرهی: 50 درصد.

لشگر 7 پیاده: 40 درصد.

لشگر 5 مكانیزه و لشگرهای 6 و 12 زرهی: 20 درصد.

تیپ های 9، 10 و 20 گارد مرزی: 100 درصد.

تیپ 109 پیاده: 60 درصد.

تیپ های 601، 602، 416، 419 پیاده: 50 درصد.

تیپ های 31، 32 و 33 نیروهای مخصوص به میزان زیاد.

 

عملیات بیت المقدس در نگاه رسانه های جهان

نگاهی به اخبار و گزارش های منعكس شده از خبرگزاری ها، شبكه های مختلف تلویزیونی مطبوعات معتبر جهان درباره عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر نشان می دهد با وجود نگاه جانبدارانه و جهت دار در ارسال اخبار و اطلاعات یومیه در این باره جملگی این رسانه ها زبان اعتراف گشوده و با بهت و حیرت به شكست نیروهای عراقی در این عملیات اذعان كرده اند مطلب ذیل كه با تلاش روابط عمومی سازمان حفظ نشر آثار و ارزش های دفاع مقدس سپاه پاسداران تهیه شده نگاهی دارد به اخبار و مواضع رسانه های جهان پس از آزادسازی خرمشهر.
عملیات پیروز بیت المقدس كه منجر به آزادسازی خرمشهر پس از ۵۷۵ روزگردید، ضربه اساسی و تعیین كننده ای بر پیكر دشمن وارد ساخت و تمامی معادلات، و ذهنیت هایی را كه درمورد توانایی و قابلیت های نظامی ایران وجود داشت، تغییر داد. بسیاری از كارشناسان نظامی تحلیل گران رسانه های خارجی، در برابر سرعت عمل و ویژگی های عملیاتی نیروهای ایرانی به هنگام فتح خرمشهر، غافلگیر، مبهوت و شگفت زده شدند.
رادیو دولتی انگلیس كه در شامگاه نهم اردیبهشت ۱۳۶۱ اعلام می كرد: «چنانچه ایرانیان درصدد بازپس گرفتن خرمشهر برآیند، سخت ترین» گردو «را برای شكستن برگزیده اند.» سرانجام ناچار شد سكوت خود را بكشند و طی گفتاری در روز پنجم خرداد ماه سال ۶۱ یعنی دو روز پس از آزادسازی خرمشهر توسط رزمندگان اسلام حیرت زده اعلام كند: «از زمانی كه خبرنگاران غربی از نیروهای عراقی در خرمشهر دیدن كرده و از روحیه خوب آنها گزارش داده اند، بیش از سه یا چهار روز نمی گذرد كه ناگهان همه شهر از دست عراقی ها بیرون كشیده شد.»
در ساعت ۱۰:۵۵ دقیقه بامداد چهارشنبه، چهارم خرداد ۶۱ خبرگزاری های بین المللی، در گزارش هایی كه با عنوان «بسیار مهم» از بغداد به سراسر جهان مخابره كرد برای نخستین بار ضمن استناد به بیانیه نظامی بغداد اعلام داشتند كه عراق «تلویحا به شكست خود اعتراف كرده است. به نوشته وزیر خارجه وقت جمهوری اسلامی ایران، خبرگزاری رسمی عراق _ آی.ان. ۱ _ طی یك اطلاعیه كوتاه ضمن آن كه از خرمشهر با عنوان» بندر خرمشهر «نام برد، اعلام كرد: سخنگوی ارتش عراق اعلام كرده است بندر خرمشهر را ترك كرده و تا مرزهای بین المللی عقب نشینی كرده اند. این خبرگزاری افزود كه عقب نشینی نیروهای عراقی، از روز یكشنبه اول خرداد ۱۳۶۱ آغاز شده است.»
همین اطلاعیه تلكس بین المللی خبرگزاری عراق، عصر روز چهارم خرداد ۱۳۶۱ به صورت دیگری از سوی رادیو صوت الجماهیر بغداد به اطلاع افكار عمومی عراق رسانده شد: «یك سخنگوی ارتش عراق اعلام كرده است كه نیروهای پیروزمند قادسیه صدام پس از آن كه تمامی حمله های قوای دشمن منحوس و نژادپرست فارس را در مناطق الخفاجیه (سوسنگرد) و الاهواز (اهواز) با اقتدار كامل دفع كردند... صبح روز ۲۴/۵/۱۹۸۲ (۳/۳/۱۳۶۱) در یك جابه جایی تحسین برانگیز، عقب نشینی تاكتیكی(!) خود را از جبهه معمره (خرمشهر) با موفقیت كامل انجام داده اند.
این دعاوی درست در شرایطی از رادیوی دولتی بغداد پخش می شد كه خبرگزاری آمریكایی» یونایتدپرس «در ساعت بیست وچهار و بیست ودو دقیقه همان روز، در گزارش ارسالی خود از بیروت، سربازان عراقی را در حال فرار توصیف كرده و نوشت:» ... سربازان در حال فرار عراق، سرگرم گریختن از خرمشهر و مناطق اشغالی هستند «. پس از پخش گزارش های مستند و خبری و تصاویر تهیه شده از جبهه خرمشهر توسط رسانه های ایران و خارجی كه در آنها شكست نیروهای عراقی در قالب صفوف هزاران نفره اسرا و انبوه ادوات و تجهیزات منهدم شده یا به غنیمت درآمده دشمن، به گویاترین وجهی به نمایش درآمد، دیگر حتی كشورهای جنوب خلیج فارس نیز كه همواره از صدام حمایت می كردند، اكنون به واهی بودن دعاوی حكام بغداد اذعان داشتند. از طرف دیگر رژیم عراق برای فریب افكار عمومی و سرپوش گذاشتن بر شكست های بیت المقدس، اقدام به اعطای» مدال شجاعت «،» نشان لیاقت «و نشان» رافدین «به تعدادی از فرماندهان خود كرد. رادیو دولتی صدای امریكا پس از پنج شبانه روز سكوت و امتناع از انعكاس خبر فتح خرمشهر توسط نیروهای ایران، سرانجام در» گزارش ویژه «هشتم خرداد ماه سال ۱۳۶۱ خود می گوید:» با وجود مشكلات تداركاتی، ناآرامی های ناشی از انقلاب و كاهش تدریجی قدرت عملیات نیروهای هوایی ایران، ماشین نظامی ایران به گونه ای اعجاب آور عمل كرد.
روزنامه  گاردین چاپ انگلستان درباره سقوط فتح خرمشهر می نویسد: «سقوط خرمشهر یعنی سقوط آخرین و مهم ترین افتخار جنگی عراق كه ایرانی ها با بازپس گرفتن آن، این برگ برنده را كه به وسیله آن عراق می كوشید ایران را به پای میز مذاكره بكشاند، از دست بغداد ربودند.»
همچنین وزیر امور خارجه آمریكا «الكساندر هیگ» رسما در شورای امور خاورمیانه وزارت خارجه شان می گوید: «پیروزی های اخیر ایران در جنگ با عراق برای آمریكا نگران كننده است و منافع غرب خصوصا آمریكا را در منطقه به خطر انداخته است.»

 

 

 



سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 22:41 ] [ علی فتحی ] [ ]

مقدمه


img/daneshnameh_up/e/eb/KheibarOperation01.jpg
       




پس از فتح خرمشهر و عقب نشینی سراسر ارتش عراق، دشمن برای دست یابی به پدافند مطمئن تدابیری به کار بست؛ به گونه ای که در مناطق کوهستانی، ارتفاعات مرزی را همچنان در اشغال خود نگه داشت؛ و در مناطق پست، با به کارگیری موانع مصنوعی موقعیت خود را تحکیم بخشید. در عین حال، دشمن از موانع طبیعی نیز به منظور ایجاد اطمینان بیشتر بهره می گرفت. در این میان، رودخانه عریض اروند و منطقه وسیع هورالعظیم از نگرانی دشمن نسبت به تهاجم قوای ایران کاسته بود. این موضوع در منطقه هورالعظیم بیشتر مشهود بود، به طوری که دشمن هیچ گونه مانعی را برای ایجاد پدافند در غرب این منطقه در نظر نگرفته بود. عراق هرگز نمی پنداشت آب گرفتگی وسیع هورالعظیم برای نیروهای پیاده ایران قابل عبور باشد؛ و نیز گمان نمی کرد قوای مسلح ایران تلاش اصلی خود را در این منطقه قرار دهند.

هم چنین عراق در سال های سوم و چهارم جنگ تاکتیک های جدیدی اتخاذ کرد، که طبعا نیازمند به کارگیری تاکتیک ها و تدابیر جدید بود. به منظور برهم زدن معادله نظامی جنگ به نفع جمهوری اسلامی و به دست گرفتن ابتکار عمل، منطقه هور با سه ویژگی انتخاب گردید:
  1. ضعف و ناتوانی دشمن در عملیات آبی – خاکی.
  2. سرعت عمل.
  3. غافلگیری.

img/daneshnameh_up/3/33/KheibarOperation02.jpg
       


منطقه هور با توجه به تجارب به دست آمده از عملیات رمضان تا والفجر 4 و با در نظر گرفتن توان خودی و دشمن، و نیز نقش زمین و تاثیر گذاری آن، انتخاب شد. نظر به راکد بودن نسبی آب هور و وسعت بیش از اندازه آن، که طبعاً منجر به طولانی شدن عقبه های نیروهای خودی می شد و نیز فقدان زمین مناسب جهت قدرتمندی و قابلیت های نیروهای خود (پس از عملیات رمضان تا قبل از خیبر)، از جمله شرایط و عواملی بود که موجب می شد دشمن تصور عملیات گسترده را از طرف هور نداشته باشد و همین تصور باعث گردید که عراق، از جزایر مجنون شمالی و جنوبی و شرقی دجله تنها با چند گردان پدافند نماید.

در این میان، اجرای عملیات والفجر مقدماتی در منطقه شمال هور، به رغم نتایج غیرمطلوب آن، نتیجه ای بزرگ – هر چند غیر مستقیم – بر جای گذارد. عملیات در منطقه چزابه، شناسایی موقعیت ضعیف دشمن در منطقه هور را در پی داشت.

img/daneshnameh_up/b/b2/KheibarOperation03.jpg
       


فرماندهان سپاه پاسداران که به مناسبت عملیات والفجر مقدماتی در آن منطقه حضور یافته بودند، با مشاهده نقاط ضعف دشمن، سریعاً به طراحی عملیات خیبر پرداختند و با استفاده از تجربه حاصل از عملیات والفجر مقدماتی، ضریب امنیت را شدت بخشیده و رعایت حفاظت اطلاعات را اصل قرار دادند. مضافاً به این که دو نکته مهم دیگر در دستور کار قرار گرفت. نکته اول، فعالیت های شناسایی بود که با توجه به رعایت اصل حفاظت، به نیروهای بومی سپاه خوزستان واگذار شد.

نکته دوم، تغییر در سازمان رزم سپاه پاسداران و ایجاد قابلیت عملیات آبی – خاکی بود که باید متحقق می شد ، بر همین اساس، یگان دریایی سپاه (قرارگاه نوح) تشکیل شد. در عین حال، برای جلوگیری از هوشیاری دشمن، قرارگاه دریایی سپاه در بوشهر فعال گردید تا به این وسیله تلاش جدید به منظور افزایش فعالیت در خلیج فارس تلقی گردد.

اهداف عملیات


هدف از عملیات خیبر عبارت بود از انهدام نیروهای سپاه سوم عراق، تامین جزایر مجنون شمالی و جنوبی، ادامه تک از جزایر و محور طلائیه به سمت نشوه و الحاق به نیروهایی که از محور زید به دشمن حمله می کردند. در نظر بود که خشکی شرق دجله از طریق هور تصرف شود تا دشمن نتواند از سمت شمال سپاه سوم را تقویت کند.

img/daneshnameh_up/a/af/KheibarOperation04.jpg
       





منطقه عملیات


منطقه عملیاتی که در شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه واقع شده است، از شمال به العزیر و از جنوب به القرنه – طلائیه محدود می گردد.
این منطقه دارای دو نوع طبیعت متفاوت است: هور و خشکی. قسمت خشکی، که حداقل عرض آن 8 کیلومتر و حداکثر 10 کیلومتر است، توسط دو هور بزرگ – هورالهویزه در شرق و هورالحمار در غرب آن – احاطه شده است.
هم چنین، منطقه مذکور توسط رودخانه دجله به دو قسمت شرقی – غربی تقسیم می شود که 3/4 آن در شرق رودخانه قرار دارد. جاده مواصلاتی عماره – بصره نیز در غرب رودخانه واقع است.

در داخل منطقه مزبور جزایر شمالی و جنوبی مجنون واقع است. هم چنین تاسیسات دیگری وجود دارد که عبارتند از: دکل های برق، دکل های تقویتی رادیو و تلویزیون، تاسیسات و کارخانجات کاغذ سازی، چاه های نفت و ...

img/daneshnameh_up/9/91/KheibarOperation05.jpg
       


هور منطقه ای است هم سطح دریا که در بعضی مناطق سطح آب آن 2 تا 3 متر بالاتر از آب دریاست و به طور کلی نسبت به مناطق هم جوار گود می باشد و در مسیر رودخانه های قدیمی و دایمی به وجود می آید و دارای روییدنی هایی به شرح زیر است:
  1. نی با ارتفاع 2 تا 7 متر که عمدتاً در جاهای عمیق می روید.
  2. بردی(1) که معمولاً ارتفاع آن بین 1 تا 2 متر است.
  3. چولان(2) که در جاهای کم عمق می روید و ارتفاع آن کمتر از 50 سانتی متر است.
به علت پوشش فشرده سطح هور از نی، بردی و چولان، تردد در آن تنها از معابری خاص (آبراه ها، نهر ها و یا محل عبور حیوانات وحشی) امکان پذیر است.
علت انتخاب هور

علاوه بر آنچه قبلاً ذکر شد، علت انتخاب هور به لحاظ عوامل زیر بود:
  1. پرهیز از تک جبهه ای (حمله رویاروی و مستقیم به دشمن را تک جبهه ای می گویند).
  2. حمله به جناح دشمن؛ شکل حضور دشمن در منطقه شرق بصره به گونه ای بود که الحاق نیروهای خودی در طلائیه و سپس رسیدن به عقبه دشمن در نشوه، جناحی عمده از دشمن به تصرف در می آمد که تزلزل خطوط دشمن را در پی داشت.
  3. عدم تصور دشمن نسبت به انجام عملیات در هور.
  4. بکر بودن منطقه.
  5. غیرممکن بودن مانور زرهی برای دشمن.

img/daneshnameh_up/3/33/KheibarOperation06.jpg
       


استعداد دشمن


منطقه مورد نظر برای عملیات در حوزه استحفاظی سپاه سوم عراق قرار داشت و در جریان عملیات یگان های زیردر این منطقه حضور یافتند:
  • الف – یگان های پیاده :
    • تیپ های 3، 5، 11، 18، 605، 702، 704، 93، 95، 96، 701، 501، 35، 419، 108، 113، 427، 36، 22، 23، 28، 418، 422، 19 پیاده.
  • ب – یگان های رزهی:
    • تیپ های 30، 16، 6، 56، 14، 26 و 37 زرهی و تیپ 55 مختلط.

img/daneshnameh_up/7/79/KheibarOperation07.jpg
       


  • ج – یگان های مکانیزه:
    • تیپ های 25، 8، 27، 15 و 20 مکانیزه.
  • د – گارد مرزی و گارد ریاست جمهوری:
    • تیپ های 5، 8 و 11 گارد مرزی و یک تیپ از گارد ریاست جمهوری.
  • هـ – نیروی مخصوص:
    • تیپ 65.
  • و – جیش الشعبی و کماندو:
    • بیش از 10 گردان.
  • ز – توپخانه:
    • حدود 30 گردان.

قوای خودی


هدایت و فرماندهی عملیات بر عهده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله وسلم بود. دو قرارگاه اصلی (کربلا و نجف) و پنج قرارگاه فرعی (نصر، حنین، بدر، حدید و فتح) تحت امر قرارگاه مرکزی بودند. یگان های عملیاتی نیز به شرح ذیل بود:

img/daneshnameh_up/2/22/KheibarOperation08.jpg
       


  • الف – سپاه پاسداران:
    • لشکرهای 5 نصر، 8 نجف اشرف، 31 عاشورا، 19 فجر، 41 ثارالله، 17 علی ابن ابی طالب علیه السلام، 14امام حسین علیه السلام، 27 محمد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و 7 ولی عصر(عج).
    • تیپ های مستقل 15 امام حسن علیه السلام، 10 سید الشهداعلیه السلام، 44 قمر بنی هاشمعلیه السلام، 33 المهدی (عج)، 18 الغدیر و 21 امام رضاعلیه السلام.
    • تیپ های مستقل زرهی 72 محرم، 20 رمضان و 28 صفر.
    • یگان دریایی (قرارگاه نوح).
    • در مجموع، سپاه پاسداران 220 گردان عملیاتی در اختیار داشت و استعداد توپخانه آن نیز 7 گردان بود.

  • ب - ارتش جمهوری اسلامی:
    • لشکر های پیاده 77، 21، 28 و 55.
    • لشکرهای زرهی 81، 16 و 92.

img/daneshnameh_up/3/30/KheibarOperation09.jpg
       


  • قرارگاه خاتم الانبیاءصلی الله علیه و آله وسلم به عنوان قرارگاه مرکزی:
  • قرارگاه نجف تحت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم فرماندهی قرارگاه های فرعی را به عهده داشت:
    • قرارگاه نصرهدایت لشکر 5 نصر و تیپ 15 امام حسنعلیه السلام را به عهده داشت.
    • قرارگاه حدید هدایت تیپ 44 قمر بنی هاشم و تیپ 21 امام رضا علیه السلام را به عهده داشت.
    • قرارگاه فتح هدایت لشکر 27 محمد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و تیپ 33 المهدی (عج)+ تیپ 18 الغدیر را به عده داشت.
    • قرارگاه حنین هدایت لشکر 17 علی ابن ابی طالب علیه السلام و لشکر 41 ثارالله و تیپ 10 سیدالشهداعلیه السلام را برعده داشت.
    • قرارگاه بدر هدایت لشکر 8 نجف، لشکر 31 عاشورا، لشکر 19 فجر را به عهده داشت.
    • قرارگاه کربلا هدایت نیروهای زیر را به عده داشت.
  • از ارتش لشکرهای 77، 21 و 28 پیاده و لشکر 8 زرهی.
  • از سپاه لشکر 14 امام حسین علیه السلام، 7 ولی عصر (عج) و تیپ زرهی 72 محرم.
لازم به ذکر است که لشکر 16 و 92 زرهی ارتش در حین عملیات به کار گرفته شدند.

طرح عملیات


دو قرارگاه کربلا و نجف ماموریت داشتند ضمن تامین اهداف محوله، روی پل دوعیجی در شمال نشوه (غرب نهر کتیبان) الحاق کرده و سپس به سوی بصره ادامه عملیات دهند.

img/daneshnameh_up/a/a0/KheibarOperation10.jpg
       


قرارگاه کربلا می بایست با عمل ازمحور زید و چسبیدن به نهر کتیبان جهت مسدود کردن منطقه ورودی دشمن در دو عیجی اقدام می کرد. قرارگاه نجف نیز پس از دستیابی به العزیر و القرنه و تصرف جزایر مجنون و الحاق به طلاییه، جهت بازکردن جاده طلاییه – نشوه که تنها امید برای ادامه عملیات و انتقال نیرو و مهمات بود، اقدام نماید. یگان های تحت امر این قرارگاه می باید با عبور از طلاییه به سمت نشوه و تامین آن در پل دوعیجی به قرارگاه کربلا(نیروهای ارتش)ملحق می شدند. قرارگاه نجف برای تصرف اهداف خود به تشکیل پنج قرارگاه فرعی (نصر، بدر، حنین، حدید، فتح) مبادرت می ورزید.

قرارگاه دیگری با نام نوحعلیه السلام وظیفه ترابری دریایی و پشتیبانی یگان های عمل کننده را برعهده داشت.

شرح عملیات


نکته قابل توجه قبل از آغاز تک، حضور گسترده نیروهای مانور قدس در مناطق عملیاتی، پس از انجام مانور در مراکز مختلف شهرستان ها بود. علاوه بر این، با توجه به مانور قدس و تهدید و اقدامات جنون آمیز دشمن و حمله موشکی به دزفول و بمباران شهرهای کرمانشاه، ایلام، رامهرمز و ...، جو کلی جنگ در کشور، شکل خاصی به خود گرفته بود.

img/daneshnameh_up/c/c4/KheibarOperation11.jpg
       


عملیات در ساعت 21:30 روز 3/12/1362 با رمز یا رسول الله آغاز شد. در مرحله اول نیروهای قرارگاه نجف با تهاجم سراسری در مناطقی همچون تنگه و شهر القرنه، جاده بصره – العماره و نیز جزایر شمالی و جنوبی مجنون استقرار یافتند. در این میان، قرارگاه کربلا که در محور زید وارد عمل شده بود، با به دست آوردن کمترین موفقیت موجب بازگشت یگان های ارتش به مواضع قبلی خود شد.

در مرحله دوم عملیات، دو تلاش اصلی در محور جزایر مجنون و طلاییه به منظور الحاق و سپس پیشروی به سمت نشوه در نظر گرفته شد؛ بنا به عللی پیشروی انجام نشد. در مقابل، دشمن به تدریج خود را بازیافته و پس از کشف اهداف عملیات و محورهای اصلی تک، تلاش اصلی خود را ابتدا روی پاکسازی حوالی جاده بصره – العماره گذارد و سپس روی طلاییه متمرکز شد.

در ادامه عملیات، پس از آن که محور زید با عدم موفقیت مواجه شد، لشکر 14 سپاه پاسداران که تحت امر قرارگاه کربلا (ارتش) بود، آزاد شده و به همراه لشکر 27 ماموریت طلاییه را به عهده گرفت. در آن شب نبردی سخت درگرفت که تا صبح به طول انجامید . در این میان، فشار دشمن همچنان ادامه داشت و با آن که محور جاده طلاییه – به طول 6 کیلومتر– در اختیار نیروهای خودی بود، لیکن وسعت کم منطقه مانور از یک سو و آتش انبوه و بسیار زیاد دشمن از سوی دیگر، امکان پیشروی الحاق با محور جزایر مجنون را ناممکن ساخته بود. به همین خاطر از ادامه عملیات در طلاییه صرف نظر شد و به این ترتیب اهداف عملیات خیبر به حفظ جزایر مجنون محدود شد.

img/daneshnameh_up/5/55/KheibarOperation12.jpg
       


بر همین اساس و با توجه به فشارهای دشمن، مرحله سوم عملیات به منظور تثبیت موفقیت خودی در جزایر انجام شد. دشمن که هر گونه حضور نیروهای ایرانی در هور را خطری برای جاده بصره – العماره می دانست با اجرای آتش شدید و توان پیاده وزرهی می کوشید جزایر مجنون را بازپس گیرد. این در حالی بود که نیروهای خودی خسته از چند روز جنگ، نداشتن عقبه نزدیک و نیز عدم حمایت آتش توپخانه، به مقاومت خود ادامه می دادند. متقابلاً، دشمن با تمرکز صدها قبضه توپ روی جزایر و بمباران مداوم آن ها با هواپیما و نیز در اختیار داشتن عقبه خشکی با واحدهای زرهی خود فشارهای متعدد و طاقت فرسایی را وارد می ساخت.

img/daneshnameh_up/3/34/KheibarOperation13.jpg
       


به رغم وضعیت یاد شده، نیروهای خودی می کوشیدند به هر صورت ممکن جزایر را حفظ نمایند. براین اساس، سپاه پاسداران با تمام استعداد خود جهت دفع تهاجم دشمن و حفظ جزایر در آن جا استقرار یافت.

نهایتاً دشمن که در مقابل خود مقاومتی غیر قابل تصور و پیش بینی مشاهده می کرد، به تدریج از بازپس گیری جزایر ناامید شد و به تحکیم مواضع پدافندی خود مبادرت ورزید.

نتایج عملیات


عملیات خیبر که به آزاد سازی منطقه ای به وسعت 1000 کیلومتر مربع در هور، 140 کیلومتر مربع در جزایر مجنون و 40 کیلومتر مربع در طلاییه انجامید، موجب افزایش عزم بین المللی در جهت کنترل ایران و جلوگیری از شکست عراق گردید؛ به گونه ای که از تاریخ 3/12/1362 (زمان آغاز عملیات خیبر) تا تاریخ 30/7/1363 تعداد 474 طرح صلح از سوی 54 کشور مختلف جهان ارایه شد. شورای امنیت سازمان ملل نیز در تاریخ 11/3/1363 قطع نامه 552 خود را در خصوص پایان دادن به جنگ ایران و عراق تصویب نمود. این در حالی بود که هیچ یک از قطع نامه و طرح های مذکور نظر ایران را تامین نمی کرد.

img/daneshnameh_up/6/6b/KheibarOperation14.jpg
       


هم چنین، در این عملیات فرماندهان جنگ به اهمیت تاثیر تجهیزات دریایی و آبی – خاکی برای کسب نتایج مهم و حیاتی پی بردند و نیز سپاه پاسداران به یکی از ضرورت های حساس و حیاتی در تکمیل و توسعه سازمان خود آگاه گردید و آن لزوم ایجاد تقویت و توسعه یگان های دریایی برای انجام عملیات های آبی – خاکی بود. این رهیافت، قابلیت سپاه در انجام عملیات عبور از هور و رودخانه های بزرگ را توسعه داد و هسته اصلی عملیات های بدر، والفجر8، کربلا3، 4 و 5 و نیز زمینه ای برای تشکیل نیروی دریایی سپاه پاسداران گردید.

تلفات و ضایعات عراق در این عملیات به شرح ذیل می باشد:
  • کشته و زخمی شدن حدود 15000 نفر.
  • به اسارت درآمدن 1140 نفر .
  • انهدام 150 تانک و نفربر و 200 خودرو.
  • به غنیمت در آمدن 10 تانک و 60 کامیون.
  • انهدام 21 تیپ به میزان 20 تا 100 درصد.


پی نوشت ها: 1و2 نام گیاهانی که در محیط های مردابی به صورت خود رو رشد می نماید.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 12:59 ] [ علی فتحی ] [ ]

عمليات محمد رسول الله

آزموني بزرگ براي کسب تجربه

منطقه جنگي جنوب از سوي ايران و عراق در اولويت نخست قرار داشت . عمليات هاي بزرگ و گسترده اي چون طريق القدس ، فتح المبين ، و بيت المقدس در قالب ده طرح كربلا‌ در حال طراحي و اجرا بود ، اما در جبهه شماي ( غرب ) بنابر اولويت سوم آن و پراكندگي مواضع دو طرف ، نبرد به شدت و انسجام جبهه جنوبي و جبهه مياني پيگيري و اجرا نمي شد . با اين حال جبهه غرب هيچ گاه از وجود رزمندگان جان بركف و فرماندهان كارآمد سپاه و ارتش ايران خالي نماند ، چنانچه بهترين فرماندهان نبردهاي جنوب از ميان افراد كار آزموده در جبهه شمالي بودند كه از جمله مي توان از جاويد الاثر احمد متوسليان ، و شهيدان محمد ابراهيم همت و دكتر مصطفي چمران نام برد .

عمليات محمد رسول الله كه با رمز و ذكر لا اله الا الله ، محمد رسول الله در روز 12 در ماه سال 60 به مدت دو روز در منطقه بياره و طويله عراق در غرب شهر نوسود ايران صورت پذيرفت ، يكي از آزمون هاي سخت و بزرگ چنين فرماندهاني بود . اين عمليات به منظور پس زدن قواي عراق و ضد انقلاب از غرب پاوه و جنوب مريوان به پشت مرزهاي بين المللي طرح ريزي شده بود .

وجود نيروهاي گروهك هاي كوموله و دموكرات خود مايه آسودگي خيال و قوت قلب صدام در جبهه شمال گشته بود ، اما با ضعف و اضمحلال اين گروه ها ارتش عراق مجددا دست به تجاوزات و حملات اشغالگرانه خود زد و حاشيه مرزي نوسود تا مريوان را در زمستان به تصرف در آورد ، اما در تيرماه 1360 رزمندگان اسلام با انجام عمليات روح الله منطقه شرق نوسود را از دست دشمن خارج و آزاد كردند .

عمليات محمد رسول الله نيز با همين هدف و با همكاري نيروهاي سپاه و ارتش ، در دو محور مريوان و پاوه به اجرا در آمد و رزمندگان شركت كننده در اين عمليات توانستند به بيشترين اهداف تعيين شده از جمله آزاد سازي شهرهاي مرزي نوسود ، هاني گرمله ، بياره و طويله عراق دست يابند . ولي عواملي چون فقدان راه هاي ارتباطي و نيز حضور نيروهاي دشمن در ارتفاعات مشرف به اين مناطق ، پشتيباني از رزمندگان خط شكن را با مشكل مواجه ساخت و يگان هاي عمل كننده نتوانستند پيروزي و فتح خود را بر مناطق آزاد شده تثبيت كنند ، بنابراين به مواضع خودي بازگشتند .

در روند اين عمليات دو مقر فرماندهي از تيپ 116 و شماري از پايگاه هاي دشمن در اطراف طويله و بياره عراق را منهدم و مقداري سلاح سبك و تجهيزات انفرادي به غنيمت رزمندگان اسلام در آمد .ضمن آنكه بيش از 800 تن از نيروهاي دشمن كسته و زخمي شده يا به اسارت نيروهاي خودي در آمدند .

خلاصه گزارش عملیات :

نام عمليات : محمد رسول الله

زمان عمليات : 12/10/1360

مدت عمليات : 2 روز

مكان عمليات : منطقه عمومي شهرهاي بياره و طويله عراق در غرب شهر نوسود ايران

رمز عمليات : لااله الا الله محمد رسول الله

تلفات دشمن : 800 نفر كشته ، زخمي و اسير

ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش

اهداف عمليات : پس زدن قواي عراق و ضد انقلاب از شهر پاوه و جنوب مريوان به پشت مرز بين المللي

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:36 ] [ علی فتحی ] [ ]

عمليات در محور كرخه - دزفول

دومين عمليات غير كلاسيك محدود

در اين عمليات كه در محور كرخه – دزفول و با حضور نيروهاي سپاه و كمك ارتش صورت گرفت ، در دو محور تپه چشمه ، سه كيلومتر پيشروي گرديد ، اما در محور پل نادري مواضع تصرف شده نيروهاي خودي ، با پاتك دشمن ذوباره اشغال شد . اين عمليات غيركلاسيك و محدود در نيمه فروردين ماه 60 اجرا شد و طي آن رزمندگان خودي با اهداي 20 شهيد ، 15 دستگاه تانك و نفربر دشمن را منهدم و 161 تن از نيروهاي عراقي كشته ، زخمي و اسير شدند .

خلاصه گزارش عملیات :

نام عمليات : عمليات در محور كرخه – دزفول

زمان اجرا : 15/1/1360

مكان اجرا : غرب دزفول – محور جنوبي جنگ

تلفات دشمن : 161 كشته ، زخمي و اسير

ارگان هاي عمل كننده : سپاه پاسداران و نيروي زميني ارتش

اهداف عمليات : پيشروي در مناطق تحت اشغال دشمن

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:35 ] [ علی فتحی ] [ ]

عمليات توكل

پايان عمليات گسترده تا زمان عزل بني صدر

دو ماه پيش از عمليات توكل در منطقه عمومي آبادان ، عمليات ديگري در همين منطقه به شكست انجاميده بود . فرماندهان ستاد اروند بر آن شدند تا براي شكست محاصره چهار ماهه آبادان و باز پس گيري منطقه شرق رود كارون و پس راندن دشمن تا مرز بين المللي شلمچه و رود خين عمليات توكل را طرح ريزي كنند و با بهره گبري از يگانهاي پياده و زرهي ارتش از سه محور جاده ماهشهر- آبادان ، آبادان – خرمشهر و غرب كارون ، آن را به اجرا درآورند .

سرانجام در 20 دي ماه 1359 عمليات توكل توسط يگان هايي از ارتش ، شماري از نيروهاي سپاه و ستاد جنگ هاي نا منظم آغاز شد . قواي زرهي از ذو محور و نيروهاي پياده از محور سوم وارد عمل شدند . در سه راهي آبادان و كوي ذوالفقاريه كه نيروهاي پياده تك كرده بودند ، خط نيروهاي عراقي در هم شكست و شماري از آن ها اسير شدند . اما به سبب عدم پيشروي در دو محور ديگر ، اين نيروها نتوانستند موقعيت خود را تثبيت كنند و به ناچار دست به عقب نشيني زدند . به اين ترتيب عمليات توكل ، كه در مرحله نخست موفقيت چنداني در پي نداشت ، در مراحل بعدي نيز با توقف حمله رو به رو گرديد و ناكامي مرحله نخست سبب شد تا انجام اين گونه عمليات هاي گسترده تا زمان عزل بني صدر از مقام فرماندهي كل قواي مسلح منتفي شود .

خلاصه گزارش عملیات :

نام عمليات : توكل

زمان اجرا : 20 / 10 / 1359

مكان اجرا : جاده ماهشهر – آبادان و غرب رود كارون

ارگان هاي عمل كننده : نيروي زميني ارتش ، سپاه پاسداران ، ستاد جنگ هاي نا منظم

اهداف عمليات : شكست محاصره چهار ماهه شهر آبادان و باز پس گيري ساحل شرقي رود كارون

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:35 ] [ علی فتحی ] [ ]

عمليات نصر(هويزه)

شهادت سيد حسين علم الهدي

عمليات نامنظم و در نوع خود گسترده نصر با هدف آزاد سازي جفير ، پادگان حميد و در نهايت خرمشهر و شرق بصره طرح ريزي شد . بنا بر اين بود تا با دستيابي به اهداف مورد نظر ، نيروهاي دشمن تا حومه شهره بصره تعقيب شوند. اين طرح فراگير و بزرگ در روز 15 دي ماه 59 ، با استعداد سه تيپ زرهي از لشگر 6 و لشگر 92 زرهي اهواز و و دوگردان پياده از نيروهاي سپاه پاسداران ، همچنين شماري از افرا ستاد جنگ هاي نا منظم به اجرا در آمد .

رزمندگان اسلام از دو محور جاده حميديه – سوسنگرد و هويزه وارد عمل شدند . در آغاز كار با موفقيت چشمگيري پيش رفت و شمار فراواني از افسران و سربازان عراقي به اسارت در امدند ، اما به دليل عدم برنامه ريزي براي حقظ و تثبيت دستاورد هاي عمليات و ضعف طراحي ، رزمندگان مجبور به عقب نشيني شدند . طي اين روند نزديك به يكصد و چهل تن از پاسداران و دانشجويان پيرو خط امام يه فرماندهي شهيد سيد حسن علم الهدي ( فرمانده سپاه هويزه ) در حلقه محاصره دشمن قرار گرفته و دليرانه به شهادت رسيدند . اين عمليات دومين تجربه نا موفق ارتش ج . ا در حملات گسترده بود كه به مدت 3 روز به طول انجاميد .

در اين حمله عليرغم شكست حلقه محاصره شهر سوسنگرد ، هويزه در 27 در ماه 59 به اشغال نيروهاي دشمن در آمد و با خاك يكسان شد . پس از پايان عمليات نصر ، معروف به نبرد هويزه ، تعداد 1800 تن از نيروهاي دشمن كشته ، اسير و زخمي شدند . همچنين 55 دستگاه تانك ، 3 فروند هليكوپتر و 50 دستگاه خودروي دشمن منهدم شد .

خلاصه گزارش عملیات :

نام عمليات : نصر ( هويزه )

زمان اجرا : 15/10/1359

مدت اجرا : 3 روز

مكان اجرا : جاده حميديه - سوسنگرد و هويزه

تلفات دشمن ( كشته ، اسير ، زخمي ) : 1800 نفر

ارگان هاي عمل كننده : زرهي ارتش ج . ا ، نيروي زميني سپاه ، ستاد جنگ هاي نا منظم به فرماندهي شهيد دكتر مصطفي چمران

اهداف عمليات : آزاد سازي جفير ، پائگان حميد و در نهايت خرمشهر

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:34 ] [ علی فتحی ] [ ]

عمليات پل نادري

درسي سنگين براي آينده جنگ

در نخستين روزهاي هجوم سراسري ارتش عراق به خطوط مرزي ايران ، عمليات پل نادري صورت گرفت . طي اين حمله محدود كه در روز 23 مهرماه سال 59 به منظور رويارويي و عقب راندن دشمن تا پشت خط مرزي آغاز شد ، سه تيپ پياده و يك گروهان زرهي از ارتش از غرب شهرهاي دزفول و انديمشك ، در محور جنوبي جنگ وارد عمل شدند ولي عليرغم پيش بيني فرماندهان نيروي زميني ارتش ، اين يورش پيروزي قابل توجهي به بارنياورد .

در عمليات پل نادري پيش بيني شده بود با بيرون راندن دشمن از غرب رودخانه كرخه ، حفاظت از مرز بين المللي تامين گردد . همچنين در نظر بود با پيشروي به سوي منطقه حلفاييه و چزابه عقبه نيروهاي عراقي در اين مناطق و شهرهاي بستان و سوسنگرد بسته شود كه در نتيجه اين محاصره احتمالي ، مناطق مذكور نيز از اشغال دشمن خارج شود . اما ضعف در برآورد و طراحي عمليات سبب ناكامي نيروهاي خودي شد .

خلاصه گزارش عملیات :

نام عمليات : پل نادري

زمان اجرا : 23/7/1359

مكان اجرا : محور جنوبي جنگ در غرب شهرهاي دزفول و انديمشك

ارگان هاي عمل كننده : نيروي زميني ارتش ج . ا

اهداف عمليات : بيرون راندن دشمن از غرب رودخانه كرخه و تامين مرز بين المللي

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:32 ] [ علی فتحی ] [ ]

بسم الله الرحمن الرحیم

عمليات فتح المبين

فتح الفتوح رزمندگان اسلام

هفده ماه از انجام عمليات ناكام توكل در منطقه پل نادري و شرق رودخانه وحشي كرخه مي گذشت و دشمن همچنان در منطقه گسترده فكه ، شوش ، عين خوش ، چنانه و مناطق ديگري از جبهه جنوب به سر مي برد ، تا سرانجام عمليات فتح المبين در چهار مرحله براي آزاد سازي بخش وسيعي از خاك ميهن و خارج ساختن شهرهاي دزفول ، انديمشك و جاده اهواز – انديمشك از برد توپخانه و سايت موشكي سنگين و پركار عراق طرح ريزي شد . در عمليات طريق القدس زمينه مناسبي براي اين كار بزرگ و سرنوشت ساز فراهم شده بود .

براي عمليات فتح المبين فرمانده وقت سپاه ( سرلشگر رضايي ) با قرآن استخاره مي كند كه اين آيه مباركه مي آيد انا فتحنا لك فتح مبينا

ساعت 30 دقيقه بامداد دوم فروردين ماه 1361 يكصد گردان از سپاه و 35 گردان از ارتش ايران ، در غرب دزفول و شوش با رمز يا زهرا به قلب دشمن زدند . در مقابل 170 گردان از قواي رزمي عراق صف كشيده بودند . نيروهاي خودي در قالب چهار قرارگاه عملياتي سازماندهي شده و از چهار محور شوش ، رودخانه كرخه ، كوه ميشداغ در جاده اهواز – انديمشك و غرب دزفول حمله را شروع كردند .

در مرحله اول و دوم ، تنگه هاي عين خوش و رقابيه به روي دشمن مسدود و در دو مرحله ديگر ارتش عراق تا پشت رودخانه دويرج عقب رانده شد .

در اين عمليات شهيدان حسين خرازي فرمانده لشگر 14 امام حسين و محسن وزوايي فرمانده يك گردان از تيپ 27 محمد رسول الله در شكست عراقي ها در محور رقابيه و علي گره زد بزرگترين موفقيت را به ارمغان آوردند . كار بي نظيري كه در اين عمليات انجام شد و مايع شگفتي عراقي ها گرديد ، حفر كانال و تونل در زمين هاي رملي منطقه و دور زدن دشمن از طريق آن بود . لشگر هاي 19 زرهي و 1 مكانيزه عراق كه در اين محاصره غافلگبر شده بودند ، با تحمل آسيب هاي فراوان و شكستي كه احمد متوسليان فرمانده تيپ 27 محمد رسول الله به آنها وارد آورد ، از ميان رفتند .

با انجام عمليات فتح المبين 2400 كيلومتر از خاك ايران در شمال خوزستان آزاد و دستيابي به چاه هاي نفت ابوغريب حاصل شد . طي 10 روز نبرد ، 18 فروند هواپيما ، 3 فروند چرخبال ، 361 دستگاه تانك و نفربر ، صد ها دستگاه خودروي نظامي و شمار چشمگيري از سلاح هاي انفرادي و نيمه سنگين دشمن از بين رفت و بيش از 4000 تن از نيروهاي عراقي كشته و 15000 نفر ديگر نيز به اسارت نيروهاي ايراني در آمدند .

همچنين شمار 150 دستگاه تانك ، 170 دستگاه نفربر ، 165 قبضه توپ ، شماري سلاح سبك و نيمه سنگي ، يك سايت كامل موشك سام به همراه سه فروند موشك و انبوهي مهمات ديگر به دست رزمندگان اسلام افتاد . اين عمليات با فرماندهي مشترك قرارگاه كربلا سپاه و ارتش و چهار قرار گاه قدس به فرماندهي سردار عزيز جعفري ، نصر به فرماندهي سردار شهيد حسن باقري ، فجر به فرماندهي سردار شهيد مجيد بقايي و قرارگاه فتح به فرماندهي سردار سرلشكر رحيم صفوي و غلامعلي رشيد انجام شد .

خلاصه گزارش عملیات :

نام عمليات : فتح المبين

زمان اجرا : 2/1/1361

مدت اجرا : 10 روز

مكان اجرا : محور شوش ، رودخانه كرخه ، جاده اهواز – انديمشك و غرب دزفول

رمز عمليات : يا زهرا ( سلام الله عليها )

تلفات دشمن : بيش از 4000 كشته و 15000 اسير

ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش

اهداف عمليات : آزاد سازي بخش وسيعي از خاك ايران و خارج ساختن شهر هاي دزفول ، انديمشك و جاده انديمشك – اهواز از برد توپخانه و سايت موشكي دشمن در چهار مرحله

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 22:36 ] [ علی فتحی ] [ ]

خرق عادت توسط امام صادق علیه السلام

امام صادق


امامان همانند پیامبران می توانند خرق عادت کنند تنها فرق این دو عمل به این است که پیامبران به همراه خرق عادت ادعای پیامبری داشتند ولی ائمه معصومین ادعای پیامبری نداشتند؛ در عوض ادعای دارا بودن مقام ولایت و حجت بودن خدا بر خلق را داشتند.

1. از یونس بن ظبیان و مفضل بن عمر و ابو سلمه سراج و حسین بن نویره روایت شده كه گفتند: ما در حضور حضرت صادق علیه السّلام بودیم، آن حضرت بما فرمود: خزینه‏هاى زمین و كلیدهاى آنها بما عطا شده، اگر من بخواهم به یكى از این پاهایم میگویم: آنچه طلا كه در جوف تو است خارج كن! (خارج میكند) پس آن حضرت با پاى خود روى زمین خطى كشید، با دست خود مقدارى از طلا كه بقدر یك وجب بود خارج كرد، آن طلاها را بما داد و فرمود: نیكو بآن نظر كنید كه شك نیاورید، بعد از آن بما فرمود: بزمین نگاه كنید! وقتى ما نگاه كردیم دیدیم كه مقدار زیادى طلاى درخشنده روى هم قرار گرفته است.

یكى از آن مردم گفت: یا بن رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله بشما اینطور نعمتها عطا شده و شیعیان شما محتاجند؟! فرمود: خدا بهمین زودى دنیا و آخرت را براى شیعیان ما جمع خواهد كرد و آنان را در بهشت پرنازونعمت داخل میكند و دشمنان ما را در دوزخ داخل خواهد كرد. (1)   

2.از داود بن كثیر رقّى روایت شده كه گفت: من با امام جعفر صادق علیه السّلام براى حج خارج شدم، اول وقت ظهر شد حضرت صادق بمن فرمود: ما در زمین بى‏آب و گیاهى وارد شدیم، وقت ظهر فرا رسید، ما را از جاده خارج كن! از جاده خارج شدیم و در زمینى كه آب نداشت وارد گردیدیم، حضرت صادق با پاى خود بزمین اشاره كرد، چشمه آبى كه چون یك قطعه برف بود براى ما جارى شد، امام علیه السّلام وضو گرفت من نیز وضو گرفتم و با آن حضرت نماز خواندیم.

وقتى كه خواستیم حركت نمائیم من توجه كردم و یك شاخه خرمائى دیدم حضرت صادق فرمود: آیا دوست دارى كه از این شاخه خرما بتو رطبى دهم؟ گفتم: آرى، آن بزرگوار بدست خود بآن شاخه زد و آن را تكان داد، آن شاخه بشدت بحركت آمد و خوشه‏هاى خرما پائین آمدند و آن حضرت از انواع رطب بمن داد، آنگاه با دست خود آن درخت خرما را مسح كرد و فرمود: بحال اولیه خود برگرد، آن درخت بحال خود برگردید. (2)

مرد گوید: من گفتم: ما حقّ المؤمن على اللّه؟ گفت: اگر با كوه گوید: اوبى، به حركت آید. من كوه احد را دیدم كه بعضى بر بعضى مى‏كوفت. امام علیه السّلام گفت: من به ضرب المثل گفتم و- اى كوه- تو را نخواستم. كوه باز جاى خویش شد

3. یكى از اصحاب امام صادق- علیه السّلام- مى‏گوید: مقدارى مال نزد امام‏ صادق بردم و با خود فكر مى‏كردم كه چه مقدار از آن مال را به آن حضرت بدهم. وقتى كه به خدمتش رسیدم، غلامى را صدا كرد و طشتى در آن طرف خانه بود. به غلام فرمود آن طشت را بیاورد. مشغول حرف زدن شد تا اینكه طشت آورده شد. دینارها از لبه‏هاى طشت ریختند تا اینكه میان من و او حایل شدند. آنگاه متوجه من شد و فرمود: آیا خیال مى‏كنید كه ما به آنچه در دست شماست محتاج هستیم؟ ما آنها را مى‏گیریم تا اینكه شما را پاك نماییم‏. (3)

4. منصور دوانیقى به دربانش گفت: وقتى كه جعفر صادق، از درب وارد شد، قبل از اینكه به من برسد او را بكش! امام صادق- علیه السّلام- وارد شد و نشست و منصور، دربان را خواست و به او نگاه كرد و به امام صادق- علیه السّلام- نیز نگاه كرد. سپس گفت: برو به جاى خود. و دستهایش را مى‏مالید تا اینكه امام صادق- علیه السّلام- رفت. منصور، دربان را خواست و گفت: به تو چه دستورى داده بودم؟

دربان گفت: به خدا سوگند! من او را نه هنگامى كه وارد شد، دیدم و نه هنگامى كه خارج شد. فقط زمانى او را دیدم كه با تو نشسته بود.(4)

5. حسین بن زید مى‏گوید: به امام صادق- علیه السّلام- گفتم مرا از فرمایش خداوند متعال به حضرت ابراهیم كه فرمود: «او لم تؤمن» آگاه كن. حضرت فرمود: دوست دارى كه مانند آن را ببینى؟ گفتم: بلى.

پس چاقویى برداشت و برخاست و كبوتر و كلاغ و طاوس و بازى را ذبح كرد و آنها را قطعه- قطعه نمود و به هم مخلوط كرد و بعد یك- یك آنها را ندا داد. دیدم كه گوشتها بعضى به یك دیگر چسبیدند و دوباره همان پرندگان، به وجود آمدند.(5)

6. ابو بصیر گوید كه: مردى به خدمت صادق علیه السّلام آمد و گفت: حقّ مؤمن چیست یا امام؟ گفت: به طرف احد بیرون رو. مرد به جانب احد بیرون شد. چون آنجا رسید، نگاه كرد، آنجا امام علیه السّلام را دید كه ایستاده بود و نماز مى‏كرد و اسب وى ایستاده بود. ناگاه گرگى بیامد و با آن حضرت سرّى مى‏گفت چنانكه مردى با مردى گوید. امام گفت: بكردم. مرد گفت: من آمده بودم تا از چیزى پرسم، خود از آن عجب‏تر بدیدم! یا بن رسول اللّه، مسارّه گرگ با تو از چه چیز بود؟ امام علیه السّلام گفت: مرا گرگ خبر داد كه زنم در عسر ولادت گرفتار شد، دعا كن تا ولادت بر وى آسان گردد، من گفتم: فعلت. یعنى دعا كردم به شرط آنكه خداى تعالى از نسل وى كسى را بر شیعه ما مسلّط نگرداند.

امامان همانند پیامبران می توانند خرق عادت کنند تنها فرق این دو عمل به این است که پیامبران به همراه خرق عادت ادعای پیامبری داشتند ولی ائمه معصومین ادعای پیامبری نداشتند؛ در عوض ادعای دارا بودن مقام ولایت و حجت بودن خدا بر خلق را داشتند

 

مرد گوید: من گفتم: ما حقّ المؤمن على اللّه؟ گفت: اگر با كوه گوید: اوبى، به حركت آید. من كوه احد را دیدم كه بعضى بر بعضى مى‏كوفت. امام علیه السّلام گفت: من به ضرب المثل گفتم و- اى كوه- تو را نخواستم. كوه باز جاى خویش شد‏.(6)

7. جابر مى‏گوید: نزد امام صادق- علیه السّلام- بودم. با آن حضرت، بیرون آمدیم مردى را دیدیم كه بزغاله‏اى را خوابانده است تا ذبح كند و بزغاله فریاد مى‏زند.

امام فرمود: قیمت این بزغاله چقدر است؟ آن مرد گفت: چهار درهم. پس حضرت چهار درهم را از جیبش در آورد و به او داد و فرمود: او را آزاد كن.

مى‏گوید: پس رفتیم، دیدیم كه «بازى» پرنده‏اى را دنبال مى‏كند و آن پرنده فریاد مى‏كشد. حضرت با آستینش به باز اشاره كرد، پس پرنده را رها كرد و برگشت.

به حضرت گفتم: چه شگفتى‏هایى در كار تو دیدیم! فرمود: آرى، بزغاله را كه آن مرد خوابانده بود تا بكشد، چشمش كه به من افتاد، گفت از آنچه مى‏خواهند در مورد من انجام دهند به خدا و شما اهل بیت پناه مى‏برم. و آن پرنده هم همین طور گفت. اگر شیعیان ما استقامت مى‏ورزیدند، زبان پرندگان را به آنان مى‏شنواندیم‏.(7)

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 16:34 ] [ علی فتحی ] [ ]

نام مبارك امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ,بدين جهت كه : درياى دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت .

القاب ديگرى مانند شاكر و صابر و هادى نيز براى آن حضرت ذكر كردهاند كه هريك بازگوينده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

كنيه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسين ( ع ) ميرسيد .

پدرش حضرت سيدالساجدين , امام زين العابدين , على بن الحسين ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدينه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سيدالشهداء كودكى بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك ميشد .

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى كه سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . يعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امويان و بر سر كار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسى و ظهور سرداران و مدعيانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و ديگران مطرح است , ترجمه كتابهاى فلسفى و مجادلات كلامى در اين دوره پيش ميآيد , و عدهاى از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا ميشوند .

قاضيها و متكلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پديدميآيند و فقه و قضاء و عقايد و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسير مينمايد , و تعليمات قرآنى - به ويژه مسأ له امامت و ولايت را , كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا , افكار بسيارى از حق طلبان را به حقانيت آل على ( ع ) متوجه كرده بود , و پرده از چهره زشت ستمكاران اموى ودين به دنيا فروشان برگرفته بود , به انحراف ميكشاندند و احاديث نبوى را دربوته فراموشى قرار ميدادند .

برخى نيز احاديثى به نفع دستگاه حاكم جعل كرده ويا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون مينمودند .

اينها عواملى بود بسيار خطرناك كه بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنهابايستند .

بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعيت مساعد روزگار سياسى , براى نشر تعليمات اصيل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشيع و علوم اسلامى را پايهريزى نمودند .

زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقى تعليمات پيامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و ميبايست به تربيت شاگردانى عالم و عامل و يارانى شايسته و فداكار دست يازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوين و تدريس كنند .

به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مركز علماء ودانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود .

در مكتب تربيتى امام باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته ميشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و اميرالمؤمنين ( ع ) و پدر و جد خود بود واين صدقات را بر بنى هاشم و مساكين و نيازمندان تقسيم ميكرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سيرت و صورتش ستوده بود .

پيوسته لباس تميز و نوميپوشيد .

در كمال وقار و شكوه حركت ميفرمود .

از آن حضرت ميپرسيدند : جدت لباس كهنه و كم ارزش ميپوشيد , تو چرا لباس فاخر بر تن ميكنى ؟ پاسخ ميداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , كه محرومان و فقرا و تهيدستان زيادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار , نميتوانم تعظيم شعائر دين كنم .

امام پنجم ( ع ) بسيار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خويش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه ميكرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق ميفرمود .

در ضمن سخنانش ميفرمود : مصافحه كردن كدورتهاى درونى را از بين ميبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - ميريزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگيرى از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين وعيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينى , كمال مواظبت را داشت .

ميخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقى را به مردم تعليم نمايد .

در روزهاى گرم براى رسيدگى به مزارع و نخلستانها بيرون ميرفت , و باكارگران و كشاورزان بيل ميزد و زمين را براى كشت آماده ميساخت .

آنچه ازمحصول كشاورزى - كه با عرق جبين و كد يمين - به دست ميآورد در راه خدا انفاق ميفرمود .

بامداد كه براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) ميرفت , پس از گزاردن فريضه , مردم گرداگردش جمع ميشدند و از انوار دانش و فضيلت اوبهرهمند ميگشتند .

مدت بيست سال معاويه در شام و كارگزارانش در مرزهاى ديگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقايق اسلامى - با زور و زر و تزوير و اجير كردن عالمان خودفروخته - كوشش بسيار كردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز كربلا و ستمهاى بيسابقه آل ابوسفيان , كه مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه كردند , در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأ له امامت و رهبرى , كه تنها شايسته امام معصوم است , سعى بليغ كردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند ; تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جايى رسيد كه فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پايهگذارى نمود , و احاديث و تعليمات اسلامى را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و يادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منكرو امام باقر ( ع ) با تشكيل حلقههاى درس , زمينه اين امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دينى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اكرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينى وحى الهى وظايفى را كه فرزندان و اهل بيت گرامياش در آينده انجام خواهند داد و نقشى را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احاديثى كه از آن حضرت روايت شده , تعيين فرموده است .

چنان كه در اين حديث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى كه در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريك شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد .

صداى كودكى را شنيد , پرسيد كيستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسينم , جابر گفت : نزديك بيا , سپس دست او راگرفت و بوسيد و عرض كرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شايد زنده بمانى و محمدبن على بن الحسين كه يكى از اولاد من است ملاقات كنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حكمت دهد .علم و دين را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قيام كرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دينى و تعليم حقايق قرآنى و احاديث نبوى ( ص ) پرداخت .

اين جابر بن عبدالله انصارى همان كسى است كه در نخستين سال بعد از شهادت حضرت امام حسين ( ع ) به همراهى عطيه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعين حسينى به كربلا آمد و غسل كرد , و در حالى كه عطيه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد .

بارى , امام باقر عليه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهى بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت وكلمات قصار و اندرزهايى همراه است , كه به ويژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است .

بنا به رواياتى كه نقل شده است , در هيچ مكتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند .

در زمان اميرالمؤمنين على ( ع ) گوئيا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان كه بايد - بر مردم روشن نبود , گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حيات مادى بيرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشيده بودند , و در كنار درياى بيكران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانميدانستند .

بي جهت نبود كه مولاى متقيان بارها ميفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پيش از آنكه من را از دست بدهيد از من بپرسيد .

و بارها ميگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمين آشناترم .

ولى كو آن گوهرشناسى كه قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدريج , به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم كم كم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامى را درك ميكردند , و مانند تشنه لبى كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول يكى از مورخان : مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشكر كشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبودحماسه آفرينان - فراهم نبود , از اين رو , نشر معارف اسلام و فعاليت علمى راو هم مبارزه عقيدتى و معنوى با سازمان حكومت اموى را , از اين طريق مناسبترميديد , و چون حقوق اسلام هنوز يك دوره كامل و مفصل تدريس نشده بود , به فعاليتهاى ثمر بخش علمى در اين زمينه پرداخت .

اما بدين خاطر كه نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حكومت بود , مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار ميگرفت .

در عين حال امام هيچگاه از اهميت تكليفى شورش ( عليه دستگاه ) غافل نبود , و از راه ديگرى نيز آن را دامن ميزد : و آن راه , تجليل و تأ ييد برادر شورشياش زيد بن على بن الحسين بود .

رواياتى در دست است كه وضع امام محمد باقر ( ع ) كه خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فكرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصيل اسلامى و جهان بينى خاص قرآن , و تنظيم مبانى فقهى و تربيت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوين مكتب داشته , موضع انقلابى برادرش زيد را نيز تأ ييدميكرده است چنانكه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) ميفرمود : خداوندا پشت من را به زيد محكم كن .

و نيز نقل شده است كه روزى زيد بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زيد بن على را ديد , اين آيه را تلاوت كرد : يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله .

يعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشيد و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله يا زيد من اهل ذلك , اى زيد , به خدا سوگندتو نمونه عمل به اين آيهاى .

ميدانيم كه زيد برادر امام محمد باقر ( ع ) كه تحت تأ ثير تعليمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دين قيام كرد .

سرانجام عليه هشام به عبدالملك اموى ,در سال ( 120 يا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج كرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زيد را سالها بر دار كردند و سپس سوزانيدند .

و چنانكه تاريخ مينويسد : گرچه نهضت زيد نيز به نتيجهاى نينجاميد و قيامهاى ديگرى نيز كه در اين دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتايجى نرسيد , ولى اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحرك و بيدارى و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاك شيعه را درجوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دست نيازيدند , كه زمينه را مساعد نميديدند , ولى در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظر جامعه درباره حكومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار , كه نوعى ديگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در اين دوره , حكومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسيان دامنگير آنان شده بود , از اين رو بهترين فرصت براى نشرافكار زنده و تربيت شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حكومت , پيش آمده بود و در حقيقت مبارزه سياسى به شكل پايهريزى و تدوين اصول مكتب - كه امرى بسيار ضرورى بود - پيش آمد .

اما چنان كه اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا كه پاى مصالح حكومتى پيش ميآمدو احساس ميكردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برميگيرد و خط صحيح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت كه دنباله خط رسالت و بالاخره حكومت الله است تعليم ميدهد , تكان ميخوردند و دست به ايذاء و آزار وشكنجه امام ( ع ) ميزدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد ... براى شناخت اين امر , به بيان اين واقعه كه در تاريخ ياد شده است ميپردازيم : در يكى از سالها كه هشام بن عبدالملك , خليفه اموى , به حج ميآيد , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نيز به حج ميرفتند .

روزى در مكه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى ميكند و در آن سخنرانى تأ كيد بر سر مسأ له پيشوايى و امامت و اينكه پيشوايان بر حق و خليفههاى خدا در زمين ايشانند نه ديگران , و اينكه سعادت اجتماعى و رستگارى در پيروى از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران .

اين سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته ميشود , آن هم در مكه در موسم حج , طنينى بزرگ مييابد و به گوش هشام ميرسد .

هشام در مكه جرأ ت نميكند و به مصلحت خود نميبيند كه متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق ميرسد , مأ مور به مدينه ميفرستد و از فرماندارمدينه ميخواهد كه امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه كرد , و چنين ميشود .

حضرت صادق ( ع ) ميفرمايد : چون وارد دمشق شديم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبيد .

هنگامى كه به مجلس او درآمديم , هشام بر تخت پادشاهى خويش نشسته و لشكر و سپاهيان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نيز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهايى كه درآن نشانه براى تيراندازى ميگذارند ) در برابر او نصب كرده بودند , و بزرگان اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازى بودند .

هنگامى كه وارد حياط قصر او شديم , پدرم در پيش ميرفت و من از عقب او ميرفتم , چون نزديك رسيديم , به پدرم گفته : شما هم همراه اينان تير بيندازيد پدرم گفت : من پير شدهام .

اكنون اين كار از من ساخته نيست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم ياد كرد : به حق خداوندى كه ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نميدارم .

آنگاه به يكى از بزرگان بنى اميه امر كرد كه تير و كمان خود را به او ( يعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نيز در مسابقه شركت كند .

پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و يك تير نير بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بكشيد و بر ميان نشانه زد .

سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد ... تاآنكه نه تير پياپى افكند .

هشام از ديدن اين چگونگى خشمگين گشت و گفت : نيك تير انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترين عرب و عجمى در تيراندازى .

چراميگفتى من بر اين كار قادر نيستم ؟ ...

بگو : اين تيراندازى را چه كسى به توياد داده است .

پدرم فرمود : ميدانى كه در ميان اهل مدينه , اين فن شايع است .

من در جوانى چندى تمرين اين كار كردهام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره ميفرمايد كه : هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن ميگويد .

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اينكه رهبر يك اجتماع اسلامى بايد چگونه باشد , سخن ميگويد .

اينها همه هشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بيش از پيش ناراحت ميكند .

بعضى نوشتهاند كه : امام باقر را در دمشق به زندان افكند .

و چون به او خبر ميدهند كه زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها ميكند و به شتاب روانه مدينه مينمايد .

و پيكى سريع , پيش از حركت امام از دمشق , ميفرستد تا در آباديها و شهرهاى سر راه همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبليغ كنند تا بدين گونه ,مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأ ثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با اين وصف امام ( ع ) در اين سفر , از تماس با مردم - حتى مسيحيان - و روشن كردن آنان غفلت نميورزد .

جالب توجه و قابل دقت و يادگيرى است كه امام محمد باقر ( ع ) وصيت ميكند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) كه مقدارى از مال او را وقف كند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ايام حج و در منى محل اجتماع حاجيها براى سنگ انداختن به شيطان ( رمى جمرات ) و قربانى كردن براى او محفل عزا اقامه كنند .

توجه به موضوع و تعيين مكان , اهميت بسيار دارد .

به گفته صاحب الغدير -زنده ياد علامه امينى - اين وصيت براى آن است كه اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مكان مقدس با پيشواى حق و رهبر دين آشنا شود و راه ارشاد در پيش گيرد , واز ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد , و اين نهايت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .

شهادت امام باقر ( ع )

حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگى كرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت , نشر و تبليغ فرهنگ اسلامى , تعليم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا كردن سنتهاى جد بزرگوارش در ميان خلق , متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , كه تنها خليفه راستين خدا و رسول ( ص ) در زمين است , پرداخت و لحظهاى از اين وظيفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدينه به وسيله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع - كنارپدر بزرگوارش - به خاك سپردند .

زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله كه مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود .

ابراهيم و عبيدالله كه از ام حكيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر بزرگوارشان وفات كردند .

على و زينب و ام سلمه كه از ام ولد بودند .

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 15:9 ] [ علی فتحی ] [ ]

امام حسن (ع ) فرزند امیرمؤ منان على بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است .

 

امام حسن (ع)

ولادت

 

امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدینه تولد یافت . وى نخستین پسرى بود كه خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت كرد. رسول اكرم (ص ) بلافاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش راستش ‍ اذان و در گوش چپش اقامه گفت . سپس براى او گوسفندى قربانى كرد، سرش را تراشید و هموزن موى سرش - كه یك درم و چیزى افزون بود - نقره به مستمندان داد. پیامبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطرآگین كنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موى سر نوزاد سنت شد. این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت . كنیه او را ابومحمّد نهاد و این تنها كنیه اوست .

 

 

القاب امام


لقب هاى او: سبط، سید، زكى ، مجتبى است كه از همه معروفتر (مجتبى ) مى باشد.

 

پیامبر اكرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصى داشت و بارها مى فرمود كه حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن على به سایر فرزندان خود مى فرمود: شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند.

امام حسن هفت سال و خرده اى زمان جد بزرگوارش را درك نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) كه با رحلت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت ، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .

 

 

امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت ، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهرى را نیز اشغال كرد، و نزدیك به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . در این مدت ، معاویه كه دشمن سرسخت على (ع ) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهى عثمان و در آخر آشكارا به طلب خلافت ) جنگیده بود؛ به عراق كه مقر خلافت امام حسن (ع ) بود لشكر كشید و جنگ آغاز كرد. ما در این باره كمى بعدتر سخن خواهیم گفت .

امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیكر و بزرگوارى به رسول اكرم (ص ) بسیار مانند بود. وصف كنندگان آن حضرت او را چنین توصیف كرده اند:

(داراى رخسارى سفید آمیخته به اندكى سرخى ، چشمانى سیاه ، گونه اى هموار، محاسنى انبوه ، گیسوانى مجعد و پر، گردنى سیمگون ، اندامى متناسب ، شانه ایى عریض ، استخوانى درشت ، میانى باریك ، قدى میانه ، نه چندان بلند و نه چندان كوتاه . سیمایى نمكین و چهره اى در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها).

 

ابن سعد گفته است كه (حسن و حسین به رنگ سیاه ، خضاب مى كردند).

 

 

كمالات انسانى


امام حسن (ع ) در كمالات انسانى یادگار پدر و نمونه كامل جدّ بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود، او و برادرش حسین در كنار آن حضرت جاى داشتند، گاهى آنان را بر دوش خود سوار مى كرد و مى بوسید و مى بویید.

 

از پیغمبر اكرم (ص ) روایت كرده اند كه درباره امام حسن و امام حسین (ع ) مى فرمود: این دو فرزند من ، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند (كنایه از این كه در هر حال امام و پیشوایند).

 

امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج كرد، پیاده ، در حالى كه اسبهاى نجیب را با او یدك مى كشیدند. هرگاه از مرگ یاد مى كرد مى گریست و هرگاه از قبر یاد مى كرد مى گریست ، هرگاه به یاد ایستادن به پاى حساب مى افتاد آن چنان نعره مى زد كه بیهوش مى شد و چون به یاد بهشت و دوزخ مى افتاد؛ همچون مار گزیده به خود مى پیچید. از خدا طلب بهشت مى كرد و به او از آتش جهنم پناه مى برد. چون وضو مى ساخت و به نماز مى ایستاد بدنش به لرزه مى افتاد و رنگش زرد مى شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم كرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت . گفته اند: (امام حسن (ع ) در زمان خودش عابدترین و بى اعتناترین مردم به زیور دنیا بود).

 

 

سرشت و طینت امام


در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانه هاى انسانیت وجود داشت . هر كه او را مى دید به دیده اش بزرگ مى آمد و هر كه با او آمیزش ‍ داشت ، بدو محبت مى ورزید و هر دوست یا دشمنى كه سخن یا خطبه او را مى شنید، به آسانى درنگ مى كرد تا او سخن خود را تمام كند و خطبه اش را به پایان برد. محمّد بن اسحاق گفت :

 

(پس از رسول خدا (ص ) هیچكس ‍ از حیث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرسید. بر در خانه اش فرش ‍ مى گستردند و چون از خانه بیرون مى آمد و آنجا مى نشست راه بسته مى شد و به احترام او كسى از برابرش عبور نمى كرد و او چون مى فهمید؛ بر مى خاست و به خانه مى رفت و آن گاه مردم رفت و آمد مى كردند). در راه مكه از مركبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در كاروان همه از او پیروى كردند حتى سعد بن ابى وقاص پیاده شد و در كنار آن حضرت راه افتاد.

 

ابن عباس كه از امام حسن (ع ) مسن تر بود، ركاب اسبشان را مى گرفت و بدین كار افتخار مى كرد و مى گفت : اینها پسران رسول خدایند.

 

با این شاءن و منزلت ، تواضعش چنان بود كه : روزى بر عده اى مستمند مى گذشت ، آنها پاره هاى نان را بر زمین نهاده و خود روى زمین نشسته بودند و مى خوردند، چون حسن بن على را دیدند گفتند: (اى پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو). امام حسن (ع ) فورا از مركب فرود آمد و گفت : (خدا متكبران را دوست نمى دارد) و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانى خود دعوت كرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاك .

 

 

در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنى روایت كرده كه :


حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به راه حج مى رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه اى رسیدند كه پیرزنى در آن زندگى مى كرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین كردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بكشید و بخورید. یكى از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقدارى بریان كرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از قریشیم به حج مى رویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیكى رفتار خواهیم كرد. و رفتند. شوهر زن كه آمد و از جریان خبر یافت ، گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مى كشى آنگاه مى گویى از قریش بودند؟ روزگارى گذشت و كار بر پیرزن سخت شد، از آن محل كوچ كرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن على (ع ) او را دید و شناخت . پیش رفت و گفت : مرا مى شناسى ؟ گفت نه . گفت : من همانم كه در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن على فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد او نیز عطایى همانند آنان به او داد.

 

 

حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود كه به گفته مروان ، با كوهها برابرى مى كرد.

 

 

امام حسن (ع)

 

 

بیعت مردم با حسن بن على (ع )


هنگامى كه حادثه دهشتناك ضربت خوردن على (ع ) در مسجد كوفه پیش ‍ آمد و مولى (ع ) بیمار شد به حسن دستور داد كه در نماز بر مردم امامت كند، و در آخرین لحظات زندگى ، او را به این سخنان وصى خود قرار داد:

 

(پسرم ! پس از من ، تو صاحب مقام و صاحب خون منى ). و حسین و محمّد و دیگر فرزندانش و رؤ ساى شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس ‍ فرمود:

 

(پسرم ! رسول خدا دستور داده است كه تو را وصى خود سازم و كتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم . همچنانكه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و كتاب و سلاحش را به من داده است و مرا ماءمور كرده كه به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت ، آنها را به برادرت حسین بدهى ).

 

امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش ، على علیه السلام با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثناى بر خداوند متعال و رسول مكرم (ص ) چنین گفت :

 

(همانا در این شب آن چنان كسى وفات یافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید). و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و كوشش هایى كه على (ع ) در راه اسلام انجام داد و پیروزیهیى كه در جنگها نصیب وى شد، سخن گفت و اشاره كرد كه از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال ، كه مى خواست با آن خدمتكارى براى اهل و عیال خود تهیه كند.

 

در این موقع در مسجد جامع كه مالامال از جمعیت بود، عبداللّه بن عباس ‍ بپا خاست و مردم را به بیعت با حسن بن على تشویق كرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت كردند. و این روز، همان روز وفات پدرش ، یعنى روز بیست و یكم رمضان سال چهلم از هجرت بود.

 

مردم كوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن على بیعت كردند جز معاویه كه خواست از راهى دیگر برود و با او همان رفتار پیش گیرد كه با پدرش پیش گرفته بود.

 

پس از بیعت مردم ، به ایراد خطبه اى پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص ) كه یكى از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن كریم هستند تشویق فرمود، و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت .

 

بارى ، روش زندگى امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در كوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید كسان ساخته بود. حسن بن على (ع ) شرایط رهبرى را در خود جمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستى او یكى از شرایط ایمان بود، دیگر آنكه لازمه بیعت با او این بود كه از او فرمانبردارى كنند.

 

امام (ع ) كارها را نظم داد و والیانى براى شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . امّا زمانى نگذشت كه مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش در اجراى عدالت و احكام و حدود اسلامى قاطع دیدند، عده زیادى از افراد با نفوذ به توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حركت به سوى كوفه تحریك نمودند، و ضمانت كردند كه هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على (ع ) نزدیك شود، حسن را دست بسته تسلیم او كنند یا ناگهان او را بكشند.

 

خوارج نیز بخاطر وحدت نظرى كه در دشمنى با حكومت هاشمى داشتند در این توطئه ها با آنها همكارى كردند.

 

در برابر این عده منافق ، شیعیان على (ع ) و جمعى از مهاجر و انصار بودند كه به كوفه آمده و در آنجا سكونت اختیار كرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانى كه امام (ع ) دستور جهاد داد - ثابت كردند.

 

امام حسن (ع ) وقتى طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه هایى او را به اطاعت و عدم توطئه و خونریزى فرا خواند ولى معاویه در جوانب امام (ع ) تنها به این امر استدلال مى كرد كه (من در حكومت از تو با سابقه تر و در این امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ !).

 

گاه معاویه در نامه هاى خود با اقرار به شایستگى امام حسن (ع ) مى نوشت : (پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر كس بدان سزاوارترى ) و در آخرین جوابى كه به فرستادگان امام حسن (ع ) داد این بود كه (برگردید، میان ما و شما بجز شمشیر نیست ).

 

و بدین ترتیب دشمنى و سركشى از طرف معاویه شروع شد و او بود كه با امام زمانش گردنكشى آغاز كرد. معاویه با توطئه هاى زهرآگین و انتخاب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگرى و نفاق ، توفیق یافت . او با خریدارى وجدانهاى پست و پراكندن انواع دروغ و انتشار روحیه یاءس در مردم سست ایمان ، زمینه را به نفع خود فراهم مى كرد و از سوى دیگر، همه سپاهیانش را به بسیج عمومى فرا خواند.

 

امام حسن (ع ) نیز تصمیم خود را براى پاسخ به ستیزه جویى معاویه دنبال كرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشكر معاویه به كسانى بودند كه به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حكومت شام مى بودند، امّا در لشكر امام حسن (ع ) چهره هاى تابناك شیعیانى دیده مى شد مانند حجر بن عدى ، ابو ایوب انصارى ، و عدى بن حاتم ... كه به تعبیر امام (ع ) (یك تن از آنان افزون از یك لشكر بود). امّا در برابر این بزرگان ، افراد سست عنصرى نیز بودند كه جنگ را با گریز جواب مى دادند، و در نفاق افكنى توانایى داشتند، و فریفته زر و زیور دنیا مى شدند. امام حسن (ع ) از آغاز این ناهماهنگى بیمناك بود.

 

مجموع نیروهاى نظامى عراق را 350 هزار نوشته اند.

 

امام حسن (ع ) در مسجد جامع كوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت بسوى (نخیله ) تحریض فرمود. عدى بن حاتم نخستین كسى بود كه پاى در ركاب نهاد و فرمان امام را اطاعت كرد. بسیارى كسان دیگر نیز از او پیروى كردند.

 

امام حسن (ع ) عبیداللّه بن عباس را كه از خویشان امام و از نخستین افرادى بود كه مردم را به بیعت با امام تشویق كرد، با دوازده هزار نفر به (مسكن ) كه شمالى ترین نقطه در عراق هاشمى بود اعزام فرمود. امّا وسوسه هاى معاویه او را تحت تاءثیر قرار داد و مطمئن ترین فرمانده امام را، معاویه در مقابل یك میلیون درم كه نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود كشاند. در نتیجه ، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نیز به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند.

 

پس از عبیداللّه بن عباس ، نوبت فرماندهى به قیس بن سعد رسید. لشكریان معاویه و منافقان با شایعه مقتول او، روحیه سپاهیان امام حسن (ع ) را ضعیف نمودند. عده اى از كارگزاران معاویه كه به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات كردند، نیز زمزمه پذیرش صلح را بوسیله امام (ع ) در بین مردم شایع كردند. از طرفى یكى از خوارج تروریست نیزه اى بر ران حضرت امام حسن زد، بحدى كه استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتى سخت در ران آن حضرت پدید آمد. بهر حال وضعى براى امام (ع ) پیش ‍ آمد كه جز (صلح ) با معاویه ، راه حل دیگرى نماند.

 

بارى ، معاویه وقتى وضع را مساعد یافت ، به حضرت امام حسن (ع ) پیشنهاد صلح كرد. امام حسن (ع ) براى مشورت با سپاهیان خود خطبه اى ایراد فرمود و آنها را به جانبازى و یا صلح - یكى از این دو راه - تحریك و تشویق فرمود. عده زیادى خواهان صلح بودند. عده اى نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام ، پیشنهاد صلح معاویه ، مورد قبول امام حسن واقع شد ولى این فقط بدین منظور بود كه او را در قید و بند شرایط و تعهداتى گرفتار سازد كه معلوم بود كسى چون معاویه دیر زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آینده نزدیكى آنها را یكى پس از دیگرى زیر پاى خواهد نهاد، و در نتیجه ، ماهیت ناپاك معاویه و عهد شكنى هاى او و عدم پاى بندى او به دین و پیمان ؛ بر همه مردم آشكار خواهد شد. و نیز امام حسن (ع ) با پذیرش صلح از برادر كشى و خونریزى كه هدف اصلى معاویه بود و مى خواست ریشه شیعه و شیعیان آل على (ع ) را بهر قیمتى هست ، قطع كند، جلوگیرى فرمود. بدین صورت چهره تابناك امام حسن (ع ) - همچنان كه جد بزرگوارش رسول اللّه (ص ) پیش بینى فرموده بود - بعنوان (مصلح اكبر) در افق اسلام نمودار شد. معاویه در پیشنهاد صلح هدفى جز مادیات محدود نداشت و مى خواست كه بر حكومت استیلا یابد. امّا امام حسن (ع ) بدین امر راضى نشد مگر بدین جهت كه مكتب خود و اصول فكرى خود را از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودى برهاند.

 

 

از شرطهایى كه در قرارداد صلح آمده بود؛ اینهاست :


معاویه موظف است در میان مردم به كتاب خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سیرت خلفاى شایسته عمل كند و بعد از خود كسى را بعنوان خلیفه تعیین ننماید و مكرى علیه امام حسن (ع ) و اولاد على (ع ) و شیعیان آنها در هیچ جاى كشور اسلامى نیندیشد. و نیز سب و لعن بر على (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زیانى به هیچ فرد مسلمانى نرساند. بر این پیمان ، خدا و رسول خدا (ص ) و عده زیادى را شاهد گرفتند. معاویه به كوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند. سیل جمعیت بسوى كوفه روان شد.

 

 

امام حسن(ع)

 

ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنى چند گفت از جمله آنكه : (هان اى اهل كوفه ، مى پندارید كه به خاطر نماز و روزه و زكات و حج با شما جنگیدم ؟ با اینكه مى دانسته ام شما این همه را بجاى مى آورید. من فقط بدین خاطر با شما به جنگ برخاستم كه بر شما حكمرانى كنم و زمام امر شما را بدست گیرم ، و اینك خدا مرا بدین خواسته نائل آورد، هر چند شما خوش ندارید. اكنون بدانید هر خونى كه در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدى كه با كسى بسته ام زیر دو پاى من است ).

 

و بدین طریق عهدنامه اى را كه خود نوشته و پیشنهاد كرده و پاى آنرا مهر نهاده بود زیر هر دو پاى خود نهاد و چه زود خود را رسوا كرد!

 

سپس حسن بن على (ع ) با شكوه و وقار امامت - چنانكه چشمها را خیره و حاضران را به احترام وادار مى كرد - بر منبر بر آمد و خطبه تاریخى مهمى ایراد كرد.

 

پس از حمد و ثناى خداوند جهان و درود فراوان بر رسول اللّه (ص ) چنین فرمود:


(... به خدا سوگند من امید مى دارم كه خیرخواه ترین خلق براى خلق باشم و سپاس و منت خداى را كه كینه هیچ مسلمانى را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براى هیچ مسلمانى نیستم ...) سپس فرمود: (معاویه چنین پنداشته كه من او را شایسته خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام . او دروغ مى گوید. ما در كتاب خداى عزوجل و به قضاوت پیامبرش از همه كس به حكومت اولیتریم و از لحظه اى كه رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم ). آنگاه به جریان غدیر خم و غصب خلافت پدرش على (ع ) و انحراف خلافت از مسیر حقیقى اش ‍ اشاره كرد و فرمود: (این انحراف سبب شد كه بردگان آزاد شده و فرزندانشان - یعنى معاویه و یارانش - نیز در خلافت طمع كردند).

 

و چون معاویه در سخنان خود به على (ع ) ناسزا گفت ، حضرت امام حسن (ع ) پس از معرفى خود و برترى نسب و حسب خود بر معاویه نفرین فرستاد و عده زیادى از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند. و ما نیز آمین مى گوییم .

 

امام حسن (ع ) پس از چند روزى آماده حركت به مدینه شد.

 

معاویه به این ترتیب خلافت اسلامى را در زیر تسلط خود آورد و وارد عراق شد، و در سخنرانى عمومى رسمى ، شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممكن استفاده كرد، و سخت ترین فشار و شكنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت .

 

امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشید، در نهایت شدت و اختناق زندگى كرد و هیچگونه امنیتى نداشت ، حتى در خانه ، نیز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریك معاویه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهید و در بقیع مدفون شد.

 

همسران و فرزندان امام حسن (ع )


دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. امّا آنچه تاریخ ‌هاى صحیح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از:

 

(ام الحق ) دختر طلحة بن عبیداللّه - (حفصه ) دختر عبدالرحمن بن ابى بكر - (هند) دختر سهیل بن عمر و (جعده ) دختر اشعث بن قیس .

 

بیاد نداریم كه تعداد همسران حضرت در طول زندگیش از هشت یا ده به اختلاف دو روایت تجاوز كرده باشند. با این توجه كه (ام ولد)هایش هم داخل در همین عددند.

 

(ام ولد) كنیزى است كه از صاحب خود داراى فرزند مى شود و همین امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش مى باشد.

 

فرزندان آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بوده اند بنامهاى : زید، حسن ، عمرو، قاسم ، عبداللّه ، عبدالرحمن ، حسن اثرم ، طلحه ، ام الحسن ، ام الحسین ، فاطمه ، ام سلمه ، رقیه ، ام عبداللّه و فاطمه .

 

نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقى ماند و از غیر این دو انتساب به آن حضرت درست نیست

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 15:4 ] [ علی فتحی ] [ ]

به ادامه برو تا بهترین فیلمرو ببینی .

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 18:46 ] [ علی فتحی ] [ ]

باغهای معلق بابل
در سال 1898 میلادی باستانشناس آلمانی «روبرت کلدوی»، در حدود 90 کیلومتری جنوب بغداد در عراق امروز در سواحل رود فرات جستجو در پی ویرانه ها و بقایای شهر غرق شده ی بابل را آغاز کرد.
بابل که در عهد عتیق (تورات ــ کتاب آسمانی موسی) از آن با همین نام یاد شده است، در تاریخ بیش از سه هزار ساله ی خود سه بار تا پی دیوارهای شهر منهدم شده و همواره دیگر بار از نو ساخته شده بود، اما در نهایت این شهر در قرنهای 6و 5 پیش از میلاد تحت سلطه و حکمرانی فارسها و مقدونیها قرار گرفت.
بابل نخستین شهر جهانی تاریخ بشریت محسوب می شود و قبل از هر چیز به خاطر سه اثر ساختمانی برجسته، که برای اهل فن و حرفه ی زمان خود جنجال برانگیز محسوب می شدند، یعنی: برای برج بابل، برای دیوارهای عظیم و مستحکم که به دور شهر کشیده شده بود و برای باغهای معلق سمیرامیس، مشهور و معروف شده بود.
«کلدوی» از سوی شرکت «آلمان ــ مشرق زمین» در برلین مأموریت داشت به جستجوی این سه اثر هنری فنی عجیب بپردازد و آنها را از دل زمین حفاری کند. این باستانشناس 18 سال از عمر خود را در اجرای این مأموریت سپری کرد؛ او برای این که بتواند با توده ی عظیم خرابه ها و ویرانه ها دست و پنجه نرم کند دستور داد یک خط کامل نقاله ی حفاری برای انجام این کار از اروپا به محل بیاورند ــ و او در کار خود موفق شد. او برج بابل را یافت، معبدی بزرگ و مطبّق و در عین حال درون پُر که به افتخار خدای کشور بابل، «مردوک » برپا شده بود. در هر صورت، از این اثر ساختمانی که ارتفاع آن 90 متر بوده و بر روی سطح چهار گوشی که هر ضلعش نیز 90 متر طول داشته، بنا شده بود ؛ تنها تعدادی از پایه های اصلی بنا و تل عظیمی از خاکهای آثار مخروبه باقی مانده بود.
«کلدوی» همچنین دیوار شهر بابل را، که عظمتش تعجب جهانیان زمان خود را برانگیخته بود، پیدا کرد: دیوار بقدری عریض بود، که دو ارابه ی اسبی می توانستند روی آن براحتی در کنار هم حرکت کنند. این دیوار، تمام شهر، مجتمع قصرها و نیز یک قطعه زمین مسطح و بزرگ را در بر می گرفت. این قطعه زمین احتمالاً برای مردمی که خارج از دیوار زندگی می کردند، هنگام حمله ی احتمالی دشمن به عنوان پناهگاه در نظر گرفته شده بود. «کلدوی» از این اثر ساختمانی عظیم نیز فقط پایه های اصلی دیوار را که تا 12 متر ارتفاع داشتند و تل عظیمی از ویرانه ها را یافت. اما باغهای معلق معروف کجا بود؟
این پژوهشگر آلمانی پس از اینکه سالهای طولانی سختکوشانه و با ناکامی به دنبال این اثر ساختمانی گشته بود، یک روز در گوشه ی شمال شرقی مجتمع بی حد و مرز کاخهای سلطنتی، در عمق یک متری از سطح خاک و خرابه، به ساختمانی برخورد که مشابه آن را تا به حال هرگز ندیده بود؛ این پی از دوازده اتاق باریک و دراز که اندازه یکدیگر بودند تشکیل می شد، که ــ بر خلاف تمام دیگر آثار ساختمانی کشف شده در بابل ــ از سنگِ تراش داده درست شده بود. این دوازده اتاق در دو سوی یک راهروی میانی ردیف شده بودند؛ سقف این اتاقها از آجر (خشت پخته) بنا شده و چنان محکم و قطور بود، که ظاهراً منظور از ساخت آن تحمل بارهای سنگین بوده است. دیوارها و ستونها تا 7 متر قطر داشتند. چیز دیگری که کلدوی در این خرابه ها درست در کنار اثر ساختمانی طاقْ گنبدی دوازده اتاقه کشف کرد ــ که کمتر از آن اتاقهای نادر، عجیب نبود ــ یک حلقه چاه بود. این چاه از یک دهانه ی حلقویِ مرکزی و دو دهانه ی گوشه دار کوچکتر تشکیل شده بود. چرخ چاهی که به این چاه تعلق داشته و احتمالاً از چوب و طنابهای کلفت تشکیل می شده، باقی نمانده بود. کلدوی مدتی طولانی اندیشید، که این زیر زمین طاقْ گنبدی، زمانی چه چیزی را می توانسته تشکیل بدهد ــ آنگاه او پاسخ را یافت. او در بسیاری از نوشته های یونانیان و رومیان، و همچنین بر روی کتیبه های سنگی خط میخی زمان بابلیها، سرنخهایی به دست آورد که در بابل فقط در دو نقطه سنگِ تراش داده به کار رفته بوده است: در دیوار شمالی «قصر» یا کاخ و سرای سلطنتی بابل، و در «باغهای معلق سمیرامیس». سنگهای تراش داده شده ی قصر را «کلدوی» قبلاً یافته بود ــ بنابراین زیر زمین طاقْ گنبدی می بایست متعلق به «باغهای معلق » مشهور می بود.
«کلدوی» از ادبیات جامع موجود درباره ی بابل قدیم، فقط می توانست یک تصویر درباره ی شکل ظاهری باغ های معلق سمیرامیس نزد خود مجسم کند: احتمالاً روی زیرزمین طاق گنبدی یک ساختمانِ مرکزیِ تراس گونه با تراسهای مطبّق قرار داشته است. هر تراس حدود 5 متر بالاتر از تراس زیری خود واقع بوده و با سطوح سنگی به طول 45/5 متر و عرض 35/1 متر فرش شده بوده است.
بر روی هر یک از سطوح سنگی، یک لایه حصیر آغشته به قیر، کشیده شده و روی آن با دو لایه آجر کوره، فرش و درزهای میان آجرها با گچ گرفته شده بوده است. دوباره بر روی این طبقه ی آجری، یک لایه سرب ریخته شده بوده که از نشت رطوبت به طبقات زیرین جلوگیری کند.
در نهایت بر روی لایه ی سربی، یک لایه خاک به ارتفاع 3 متر قرار داشته که باغ اصلی را ــ که در آن حتی درختان بلند هم میتوانستند برویند ــ تشکیل میداده است.
کلدوی پیروزمندانه به برلین گزارش داد: «من باغهای معلق را یافته ام» اما پیروزی او برای مدت زیادی دوام نیافت. هنوز کشف او به زحمت معروف شده بود، که درباره ی آن شک و تردید پیدا شد.
دیگر پژوهشگران نیز با تکیه بر نوشتارهای عهد باستان تلاش کردند ثابت کنند که باغهای معلق در مکانی که «کلدوی» حدس میزد، نمیتوانسته بنا شده باشد. برخی از این پژوهشگران گفتند که «باغهای معلق» درون محوطه ی کاخها نبوده، بلکه در کنار آن قرار داشته است. برخی دیگر بر این باور بودند که باغها نه در محوطه ی قصرها و نه در کنار آن بوده، بلکه دور از محوطه ی کاخها و درست در کناره ی رود فرات قرار داشته، و تعدادی هم حتی ادعا کردند که باغها نه در کناره ی رود، بلکه بر فراز رودخانه، گویا بر روی پل عریضی ــ که بسیار پهنتر از بستر رودخانه بوده ــ قرار داشته است!
مشخص نیست که کدام یک از این فرضیه ها درست و کدام اشتباه است. احتمالاً این معما در آینده نیز حل نخواهد شد.
همچنین معلوم نیست که چرا « اغهای معلق» به سمیرامیس نسبت داده شده است. «سمیرامیس» ملکه ی افسانه ای بابلی ــ آشوری بوده که اگر واقعاً وجود خارجی هم داشته ــ می باید قرنها پیش از ساخت و ایجاد «باغهای معلق» میزیسته است. در مورد اینکه آیا ملکه ای هم، که در زمان ساخت باغ در بابل میزیسته، سمیرامیس نام داشته است، دلیل و مدرکی وجود ندارد.

   
 
به این ترتیب « باغهای معلق » که در فهرست اسامی عجایب هفتگانه ی « آنتیپاتروس » در مقام دوم از آن نام برده شده است ، از تمام عجایب هفتگانه ی دیگر کمتر مورد پژوهش و تحقیق قرار گرفته است.
تنها نکته ی مسلم و مطمئن این است که باغهای معلق در بابل قرار داشت و بنیانگذار آن پادشاه بابلی نبوکد نصر دوم (605 ــ 562 پیش از میلاد) بود ــ پادشاهی که حکومت خود را به بالاترین حد شکوفایی تاریخ زمان خود رسانید.
اما نظریه دیگری هم وجود دارد
پس از از زیر خاک درآوردن خرابه های بابل باستان در صد سال پیش هزارن لوح گلی و سنگی با خط میخی از زیر خاک استخراج شد و حتّی یک اشاره کوچک هم در هیچکدام به باغهای معلّق بابل نشده بود!!!!
در طی مصاحبه با یک پروفسور آمریکایی باستانشناس ایشان ادّعا کردند این مورخین یونانی بودند که صدها سال پس از ساخته شدن چنین باغهایی(چنانکه خود ادّعا کرده اند) از ساخته شدن باغهای معلّق به دستور نبوکد نصر آنهم در بابل خبر دادند.درحالیکه در یکصد سال گذشته هیچ سندی از هزاران لوح گلی بابل حتّی اشاره ای به وجود این باغها ندارد.با توجّ به اینکه شاهان باستانی بعید به نظر میرسد چنین اثر معماری نبوغ آمیزی را بسازد و در هیچ سند خود از آن یاد نکند!
ایشان معتقد بودند که باغهای معلّق نه در بابل بلکه در نینوا و آنهم صدها سال قبل از نبوکدنصر بدست شاه مقتدری بنام Sennacherib که در واقع یک نابغه فن معماری بوده است .. ساخته شده. و جالب اینکه ده ها تصویر نقش برجسته از این باغها و نیز یک لوح گلی بزرگ را که شرح دقیق ساخت باغها بود در این مستند نشان داد.Sennacherib درواقع بنیانگزار پادشاهی آشور در ۷۰۰ قبل از میلاد به پایتختی نینوا بود. Sennacherib برای آبیاری باغهایش طبق محاسبه دانشمندان به روزی حدود ۳۰۰ هزار کیلو آب نیاز داشته. و از آنجا که سطح باغ ها از رودخانه خیلی بالاتر بوده سیستمی عجیب را ابداع کرده بود.

استوانه هایی که درونشان میله ای چوبین قرار داشت و دور میله توسط پوست درخت نخل مارپیچ هایی درست کرده بودند که با چرخش مارپیچ آب از پائین به بالا منتقل میشد. و عجیب اینکه این سیستم در جهان علم با نام معروف پیچ یا مارپیچ ارشمیدس خوانده میشود و از روح این لوح نشان داده شد که دقیقاً ۴۰۰ سال قبل از ارشمیدس این Sennacherib بوده که با همین سیستم باغهای افسانه ای خود را آبیاری میکرده.آنهم ۳۰۰ هزار کیلو آب در روز!
مطابق محاسبه باستان شناسان برای این کار به حداقل ۱۸ زنجیره از این وسایل از رودخانه به بالای باغهایش احتیاج داشته.
زمانی که باغهای معلق به وجود آمد، بابلی ها تاریخی به قدمت تقریباً 3000 سال را پشت سر داشتند. بابل که در قسمت سفلای رود فرات قرار داشت، نخست مسکن سومریها (قومی که حدود 3000 سال پیش از میلاد در بین النهرین میزیستند) بود، سپس توسط مهاجران اکدی که حدود 2600 سال قبل از میلاد به بابل آمدند، اشغال و تسخیر شد و 500 سال پس از آن توسط اقوامی که از شمال بین النهرین به آنجا آمدند، تحت سلطه قرار گرفت و مأوا و مسکن آنها شد. پس از یک دورانِ کوتاه شکوفایی تحت سلطنت شاه حمورابی (1728 ــ 1686 پیش از میلاد)، پشت سر هم «هیتیت» ها (قومی باستانی که در آسیای صغیر و سوریه میزیستند و دارای تمدنی درخشان بودند و در حدود قرن 18 الی 12 قبل از میلاد زندگی میکردند و در قرن 12 قبل از میلاد توسط مردم افروغیه و آشور برافتادند) از شرق آسیای صغیر، کاسیان (قومی کهن از کوه نشینان نواحی زاگرس) از ایران و آشوریها که در سرزمینهای پر محصول بین دجله و فرات میزیستند، بر بابل تسلط یافتند.
در سال 626 پیش از میلاد، نبوپولاسار، یکی از شاهزادگان اقوام کلدانی که در جنوب بابل زندگی میکردند، علیه رژیم ستمگر آشوریها سر بلند کرد. هر دو شهر آشوری یعنی « آشور » و « نینوا » کاملاً نابود شدند. کشور پادشاهی بزرگ آشور بین « کلدانیان » و « مادها » تقسیم شد. « نبوپولاسار » شاه امپراتوری جدید بابل ، جنوب و غرب آشور ، بین النهرین ، سوریه و فلسطین را از آنِ خود کرد و مادها باقیمانده ی سرزمینهای وسیع آشوریها را به خود اختصاص دادند.
زمانی که باغهای معلق به وجود آمد ، بابلی ها تاریخی به قدمت تقریباً 3000 سال را پشت سر داشتند. بابل که در قسمت سفلای رود فرات قرار داشت ، نخست مسکن سومریها (قومی که حدود 3000 سال پیش از میلاد در بین النهرین میزیستند) بود ، سپس توسط مهاجران اکدی که حدود 2600 سال قبل از میلاد به بابل آمدند ، اشغال و تسخیر شد و 500 سال پس از آن توسط اقوامی که از شمال بین النهرین به آنجا آمدند ، تحت سلطه قرار گرفت و مأوا و مسکن آنها شد. پس از یک دورانِ کوتاه شکوفایی تحت سلطنت شاه حمورابی (1728 ــ 1686 پیش از میلاد) ، پشت سر هم « هیتیت » ها (قومی باستانی که در آسیای صغیر و سوریه میزیستند و دارای تمدنی درخشان بودند و در حدود قرن 18 الی 12 قبل از میلاد زندگی میکردند و در قرن 12 قبل از میلاد توسط مردم افروغیه و آشور برافتادند) از شرق آسیای صغیر ، کاسیان (قومی کهن از کوه نشینان نواحی زاگرس) از ایران و آشوریها که در سرزمینهای پر محصول بین دجله و فرات میزیستند ، بر بابل تسلط یافتند.
در سال 626 پیش از میلاد ، نبوپولاسار ، یکی از شاهزادگان اقوام کلدانی که در جنوب بابل زندگی میکردند ، علیه رژیم ستمگر آشوریها سر بلند کرد. هر دو شهر آشوری یعنی « آشور » و « نینوا » کاملاً نابود شدند. کشور پادشاهی بزرگ آشور بین « کلدانیان » و « مادها » تقسیم شد. «نبوپولاسار» شاه امپراتوری جدید بابل، جنوب و غرب آشور، بین النهرین، سوریه و فلسطین را از آنِ خود کرد و مادها باقیمانده ی سرزمین های وسیع آشوری ها را به خود اختصاص دادند.
هنگامی که «نبوپولاسار» در سال 605 پیش از میلاد در گذشت، پسر او «نبوخد نصر» بر تخت نشست. او کشور خود را با جنگهای بیشمار، تبدیل به قدرت جهانی زمانِ خود کرد و همزمان پایتخت کشورش «بابل» را تبدیل به بزرگترین، جدید ترین و پرشکوهترین شهر جهان در آن روزگار کرد.
«نبوخد نصر» ، «اساگیلا» را که معبد مرکزی و اصلی خدای امپراتوری بابل، مردوک (گوساله ی خدای خورشید) بود، بازسازی کرد و دور تا دور معبد، تأسیسات عظیم مجلل و باشکوهی به وجود آورد. او ساختمان برج مطبق 90 متری «تمنانکی » را که معبد دیگری برای «مردوک» بود دوباره آغاز کرده و به پایان رسانید. این معبد بعدها در تاریخ به «برج بابل» موسوم شد. «نبوخد نصر» دستور داد برای جشنهای مجلل و باشکوهِ بیشماری که تقریباً همه روزه در بابل برپا میشد ــ و به این شهر لقب «بابل گناهکار» داده بود ــ یک خیابان عظیم، مخصوص سان و رژه و مراسم جشن بسازند که شکوه و جلال آن در جهانِ آن روز ، مثال و مانندی نداشت. او دو کاخ بزرگ پادشاهی ساخت و دستور داد با بنای یک دیوار حلقوی دو جداره که قبلاً از آن صحبت شد، حصاری به دور شهر به وجود آورند تا شهر و ساکنان آن از ایمنی کامل برخوردار باشند. خیابانهای پهن و مجلل از طریق دروازه های بزرگی که در این برج و بارو ایجاد شده بود، خارج شهر را به داخل شهر وصل میکرد و در دو طرف این خیابانها، کاخها و معابد زیادی که تازه برپا شده بود، وجود داشت. دروازه و خیابانی که به نام «ایشتار» الهه ی جنگ و عشق، نامیده شده بود، با تصاویر برجسته ی جانوران بر روی سنگهای مینا (سنگهای لعابی) تزیین شده بود. بر طبق نوشته های به دست آمده از یک کتیبه به خط میخی، در شهر بابل 53 معبدِ خدایان بزرگ، 55 معبد کوچکتر مردوک ، 300 مجتمع معبدی کوچکتر خدایان زمینی و 600 مجتمع معبدی خدایان آسمانی، 180 محراب ایشتار و 200 محراب دیگر برای دیگر خدایان وجود داشته است!

مهمانان و بازدید کنندگان از سراسر سرزمینهای بیگانه به این شهر می آمدند تا عظمت و شکوه آن را دیده و مورد تحسین و ستایش قرار دهند. در خیابانهای شلوغ شهر علاوه بر این مهمانان، احتمالاً نخستین جهانگردان تاریخ،  سربازان، جیب بُرها، غیبگوها و فالگیرها، نوازندگان دوره گرد و مهمتر از همه بازرگانان ــ که با کاروانهای خود آمده بودند تا کالاهای خود را از تمام سرزمینهای غنی و آباد عرضه نمایند ــ یافت میشدند. در بازارهای بابل، ارغوان از فنیقیه، کندر از عربستان، فرش و سنگهای زینتی از ایران، قلع از انگلستان، نقره از اسپانیا، مس و طلا از مصر و ادویه و عاج فیل از هندوستان عرضه میشد. علاوه بر بازرگانان، تعداد بیشماری هنرمند و کارشناسان صنایع دستی به بابل می آمدند. آنها میدانستند، صابون چگونه ساخته میشود و پارچه را چگونه رنگ میکنند. آنها میتوانستند فلزکاری و ریخته گری کنند و جامهای شیشه ای تولید نمایند. همچنین پزشکان زیادی در بابل حضور داشتند که سنت قدیم «هنر سالم سازی» را ــ پزشکی در آن زمان هنر محسوب میشد ــ پیشه کرده و حتی عملهای جراحی بسیار سختی را انجام میدادند. چون این پرشکان، مانند تمام بابلیهای دیگر این اعتقاد را داشتند که هر چیزی که برای انسان اتفاق می افتد، خواست خدایان و در دست خدایان است، هر گونه معالجه ی پزشکی با مراسم دعا و اوراد خوانی همراه بود.
زندگی و کار و تلاش در شهر و روستا بر اساس قوانینی تنظیم میشد که حدود 1200 سال پیش از آن توسط شاه قدیم بابل حمورابی (1728 ــ 1686 قبل از میلاد) به وجود آمده بود. این قوانین، که قدیمی ترین قانونهای جهان محسوب میشوند، بسیار سخت بودند: دستهای دزدان را قطع میکردند، مجرمان برای جرائمی دیگر کور میشدند، یا قیر مذاب بر روی آنها ریخته میشد و یا بینی و گوشهای آنها بریده میشد! پزشکان برای عملهای جراحی اشتباه، جان خود را از دست میدادند. اگر زنی به همسر خود خیانت میکرد و یا از انجام وظایف زناشویی و خانه داری خود سر باز میزد، جان میباخت. در مورد مردان، قانون نرمی و انعطاف بیشتری داشت: البته آنها بطور رسمی حق داشتند فقط یک همسر اختیار کنند؛ ولی اگر مردی یک یا چند معشوقه هم داشت، چشم پوشی میشد. در دورانی که بابل تنها در طول چند دهه تبدیل به شهر پیشتاز زمان خود گردید، «بخت النصر دوم» قسمت اعظم دوران پادشاهی 43 ساله ی خود را در جنگها و لشکر کشیهای متعدد به سر آورد. او با آشوریان طغیانگر در شمال و سوریها در غرب و مهمتر از همه با یهودیان در فلسطین ــ که با مصریان متحد شده بودند ــ به جنگ پرداخت. او در سال 587 قبل از میلاد ، شهر اورشلیم را تا پی ساختمانها نابود کرد. ساکنان این شهر، آنهایی که از جنگ جان سالم به در برده بودند، به اسارت بابلیها در آمده و به بابل برده شدند. بسیاری از تاریخنگاران ادعا میکنند که بخت النصر برای پیشبرد کارهای ساختمانی بابل به این اسیران نیاز داشته است. در این زمان بود که باغهای معلق، دومین اثر از عجایب هفتگانه، به وجود آمد. این بنا احتمالاً هدیه ای از طرف بخت النصر به همسرش ، یک شاهزاده خانم ایرانی ، بوده ــ همانطور که قبلاً اشاره شد ــ معلوم نیست که این شاهزاده خانم واقعاً همنام ملکه ی افسانه ای آشوری «سمیرامیس» بوده است یا خیر؟
بنا بر گزارشهای تاریخی موجود، بخت النصر دستور داد باغهای معلق را بسازند تا غیبتهای طولانی خود را نزد ملکه جبران کند ، و همچنین برای همسرش در جلگه ی یکنواخت فرات، خاطره ی کوچکی از کوهستانهای پوشیده از جنگل وطنش ایران را فراهم آورد.
ایجاد باغهای سلطنتی در زمینهایی که اصولاً مختص کشاورزی نبودند ، مسئله ی جدیدی نبود. پیش از آن پادشاه ، ظاهراً مجنون آشوری « سان حریب » (705 ــ 681 قبل از میلاد دستور داده بود، به دور معبد خدای سرزمینش «آشور» در نینوا سوراخهایی در کف صخره ایِ آن حفر کنند. این سوراخها از طریق کانالهای زیر زمینی که آب در آنها جاری بود، به یکدیگر متصل بودند؛ آنگاه این سوراخها با خاک پر شد و به این ترتیب پی مناسب برای باغ فراهم آمد.
البته این باغ آشوری، قابل مقایسه با «باغهای سمیرامیس» نبود. برابر نوشته های همرأی و مشابه نویسندگان یونانی و رومی در زمان احداث باغهای معلق و نیز نویسندگان یونانی و رومی زمانهای سپسین ، باغهای معلق سمیرامیس چه از نظر زیبایی و جلال و شکوه و تأسیسات و چه از نظر گوناگونی و تعدد نوع گیاهان و گلها، در جهان آن روزگار بی مثال و بی همتا بود.
بخت النصر به تمام سربازان خود دستور داده بود که هنگام لشکر کشی های خود به سرزمینهای دور، هر آنچه را که از گیاهان ناشناخته می دیدند، از ریشه در آورده و با سرعت ، آنها را به بابل ارسال دارند. به ندرت کاروانی پیدا میشد که گیاهی جدید از سرزمین خود نیاورده باشد و به ندرت کشتیهایی پیدا میشدند که یک روئیدنی جدید را از سرزمینهای دوردست نیاورده باشند. به این ترتیب در بابل یک باغ بزرگ رنگارنگ ایجاد شد که نخستین باغ گیاهشناسی جهان به شمار می آمد.
احتمالاً هر یک از هفت تراس، باغی مخصوص به خود داشت. از این رو به باغ بابل کلمه ی جمع «باغهای معلق» اطلاق میشده است. با این وجود این هفت تراس و تأسیسات مستقل با هم یک مجموعه ی کامل را می ساختند: در لبه ی خارجی هر تراس هزاران گیاه پیچک و بالارونده و آویز روییده بوده ، که تا باغ تراس زیرین خود امتداد می یافتند و به این ترتیب از هفت باغ مجزا یک مجموعه ی کامل میساختند. یک کوه بزرگ سبز با شیب تند با تعداد بیشماری از درختان، پرچینها، بیشه ها و گلها که در مجموع آویزان و یا معلق به نظر می آمدند ــ و از این جهت به این مجموعه ، صفت باغهای « معلق » داده شده است.
برده ها به ویژه در تابستان که درجه ی حرارت تا 50 درجه ی سانتی گراد بالا می رفت، بدون وقفه از چاه آب میکشیدند و آب را به داخل کانالهای کوچک متعدد میراندند. از طریق این کانالها آب از بالاترین طبقه ی باغ به تمام شبکه های پایین تر تأسیسات جاری میشد. در تمام طبقات، جویبارها و آبشارهای کوچک جریان داشت؛ درون حوضها و برکه های کوچک ، اردکها و مرغابیها شنا میکردند و قورباغه ها میخواندند؛ زنبورها، پروانه ها و سنجاقکها از این شکوفه به آن شکوفه می پریدند ــ و در حالی که شهر بابل زیر تیغ آفتاب گرم تابستان بود، «باغهای سمیرامیس» فارغ از محنت کم آبی و گرما، شکوفا و سبز و خرم بود. به طور مسلم این ــ دوگانگی و تضاد در یک محیط ــ بود که باغ بابل را در مقام پرافتخار دوم، در فهرست عجایب هفتگانه ی جهان قرار داد.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, ] [ 22:59 ] [ علی فتحی ] [ ]

 اهرام مصر يکي از رمزآميز ترين بناهاي جهان است و مسائل خرافي زيادي در مورد آنها وجود دارد. اين گزيده يي از نکات جالب پيرامون اهرام و برخي خرافات مرتبط با آنها است.

- در دوران باستان اهرام يکي از راهنماهاي جالب براي دزدان بود و آنها را در يافتن محل دفن گنج هاي فراعنه راهنمايي مي کردند. براي همين است که تا زمان توتان خامون فراعنه در زير زمين دفن مي شدند.

- بعضي ها بر اين باورند که توتان خامون توسط عموي خود به قتل رسيده زيرا او پس از مرگ اين فرعون جوان به تخت سلطنت نشسته است. اما در مطالعه يي که در سال 2005 انجام شد معلوم شد که ساق پاي اين فرعون قبل از مرگ شکسته بوده و احتمالاً اين امر منجر به مرگ او شده است.

- به همراه فرعون تمام اقلامي که ممکن است او پس از مرگ به آن احتياج پيدا کند دفن مي شدند. حتي گربه هاي آنها هم موميايي شده و با آنها دفن مي شدند تا آنها را در عالم پس از مرگ همراهي کنند.

- مجسمه هاي مستخدمان فراعنه نيز با آنها دفن مي شد تا پس از مرگ به آنها خدمت کنند اما در اوايل پادشاهي فراعنه مستخدمان حقيقي با آنها به خاک سپرده مي شدند.

- اما چرا هرم اصلي دماغ ندارد؟ افسانه ها مي گويند ارتش ناپلئون از آن به عنوان هدف نشانه گيري استفاده کرده و باعث نابودي آن شدند. اما واقعيت اين است که اين مجسمه 500 سال پيش در زمان به قدرت رسيدن محمد سليم الدهر که يک پيرو طريقت بسيار متعصب بود نابود شده است.

- در حدود سال 1800 بعضي بر اين باور بودند که اهرام مي توانند نيروهاي نامرئي را به خود جلب کنند که باعث مي شود اجساد مردگان در آنها فاسد نشوند و لبه تيغ ها تيز شود. يک مهندس چک به نام کارل دربال حتي حق امتياز اين کشف را در سال 1909 به اسم خود ثبت کرد.

- مهندسان ناپلئون بيان داشتند که سنگ هاي معبد بزرگ مي تواند ديواري يک متري دور فرانسه ايجاد کند و اگر سنگ ها را به قطعات 6 سانتي متري خرد کرده و روي هم بگذاريم به ماه مي رسد.

- خيلي ها اهرام را ايستگاهي فضايي مي دانند که ساکنان ديگر سيارات در آن فرود مي آيند.

- ناپلئون پس از ورود به اهرام در حالي که رنگش پريده بود و به شدت مي لرزيد از آن بيرون آمد. او حاضر نشد در اين مورد حرفي به زبان آورد اما مدعي شد که تصويري از آينده خود را در داخل هرم ديده است.

- يونانيان باستان معتقد بودند اين معابد ظرف 10 سال و به کمک 10 هزار برده ساخته شده اند. در حقيقت 25 هزار مرد آزاد يا برده در ساخت آن مشارکت داشته اند. ساخت هر هرم احتمالاً 5 سال زمان مي برده است.

- هر معبدي که در مصر کشف مي شد مورد سرقت قرار مي گرفت. براي همين بود که کشف معبد توتان خامون اين چنين صدا کرد.

- زماني که خليفه بغداد به هرم بزرگ وارد شد با کفن خئوپوس مواجه شد که اصل موميايي آن به سرقت رفته بود.

- معبد توتان خامون کمي پس از تدفين وي مورد سرقت قرار گرفت. اما دزدان در حين ارتکاب جرم دستگير شدند. آنها کيسه يي از طلاهاي دزديده شده را در تونلي که به گنجينه فرعون زده شده بود جا گذاشتند.

- لرد کارنارون که در سال 1992 موفق به کشف تونل دزدها شد يک سال بعد از کشف بزرگش فوت کرد. در زمان مرگ او برق قاهره رفت و سگش به طرز خوف آوري شروع به زوزه کشيدن کرد. افراد خرافاتي بر اين باور بودند که لعنت فراعنه باعث مرگ او شده است.

- موميايي ها با «کتاب هاي مرده» دفن مي شدند که پر از نفرين به دزدان معبد بود. البته راهنمايي هايي هم براي زندگي پس از مرگ در آن نوشته شده بود.

- در سال 1901 فليندرز پتري يک تاريخدان انگليسي به اکتشاف معبد دجر فرعون مصر دست زد و موفق شد دستي را که در داخل يک باند پيچيده شده و در شکاف ديواري گير کرده بود پيدا کند. احتمالاً سارق قبلي آن را در داخل معبد جا گذاشته بود.

- يک دزد در دهه 1880 پس از فروش سي موميايي و گنج هاي آنها توسط دولت مصر دستگير شد. اما دولت مصر جرم او را بخشيد و او را به عنوان راهنماي معابد استخدام کرد تا راه هاي مخفي را به گردشگران نشان دهد.

- در سال 1944 يک سارق براي سرقت طلاهاي فراعنه کفن آنها را باز کرد. در همين زمان در محفظه نگهداري فرعون بسته و او در آنجا زنداني شد. سپس سقف محفظه فرو ريخت و باعث مرگ او شد. محققان از روز مرگ او اطلاع دارند زيرا روزنامه يي که در جيب کت او قرار داشت همچنان سالم بود.

- در دهه 1800 تعداد زيادي موميايي در داخل اين معابد توسط مردم آن زمان مصر دفن شدند اما آنها ارزش چنداني نداشتند. خيلي از آنها حتي به عنوان سوخت به داخل موتور قطارها انداخته شدند.

- گفته مي شود حتي غرق شدن تايتانيک نتيجه نفريني بوده که همراه جسد موميايي شده کاهني که با اين کشتي به امريکا حمل مي شد بوده است. اين داستان خيلي ها را متاثر کرده است اما واقعيت ندارد.

- موميايي ها در داخل چادرها و خانه هاي مخصوصي به اسم «خانه زيبايي» موميايي مي شدند که نام مناسبي براي مغازه قصابي آن زمان بود.

- اگر کاهنان به طور اتفاقي باعث قطع شدن عضوي از مردگان مي شدند اين عضو را با قطعه هاي چوبي تعويض مي کردند.

- هرودوت مورخ يوناني نوشته است مصري ها براي موميايي کردن جسد ابتدا لوله يي آهني به داخل بدن فرد متوفي مي فرستادند و سپس مغز و اجزاي داخلي او را خارج مي کردند. به جاي چشم مردگان هم سنگ سياه قرار مي گرفت. البته در داخل چشم هاي رامسس ششم دو پياز کوچک قرار گرفت.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, ] [ 22:58 ] [ علی فتحی ] [ ]

به نام خدا

مردی که درباره پیامبر فیلم
ساخته بود در یک واقعه ی آتش سوزی
مرد وآمریکا این خبر را پوشانده
یک خواهر فلسطینی خواب دیده کسی
که این خبر را منتشر کند خداوند
4ساعت بعد به او پاداش میدهد بخدا
شخصی به اسم محمد خواب رسول
الله(ص) را دیده که به او گفته به
مسلمانان بگو کسی که این خبر را
نشر کند درمدت 4 روز بسیاااااار
خوشحال خواهد شد و کسی که نسبت به
آن بیخیالی کند بسیار غمگین
خواهد شد این خبر را به اندازه ای
که میتوانی برای دوستانت بفرست

 

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, ] [ 14:51 ] [ علی فتحی ] [ ]

از این پس خواستی مارا به سایت alinet2.rozblog.com برو .

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, ] [ 18:3 ] [ علی فتحی ] [ ]

داود علیه السلام براریكه سلطنت بنی اسرائیل تكیه زده و در اختلافات و درگیری آنها قضاوت و داوری می كرد، امور سیاست و اقتصاد قوم را به درایت و كفایت اداره می كرد و هر روز بنی اسرائیل نزد داود می آمدند و سرگذشت زندگی و مشكلات خویش را بیان می داشتند و نزاعهای خود را تشریح و استدلال می كردند و داود هم در تمام موارد با عدل و داد حكم می نمود.Image

در این دوران سلیمان كه یكی از فرزندان داود بود تنها یازده سال از عمرش می گذشت. داود پیرمردی ضعیف و نحیف بود كه هر آن امكان وداع او با زندگی می رفت و همواره فكر آینده مملكت و كشور او را نگران می ساخت و در این فكر بود كه چه كسی پس از وی می تواند زمام امور و اداره كشور را به دست بگیرد. داود گرچه فرزندان بسیاری داشت ولی سلیمان كه كودكی خردسال بود، از جهت علم و حكمت برآنان برتری داشت آثار عقل و درایت از سیمای او هویدا و هوش و درایت او بر همه آشكار بود و امور مردم را با تیزبینی و عاقبت اندیشی اداره می كرد.

عادت داودعلیه السلام بر این بود كه در مجلس قضاوت خویش، فرزند خود سلیمان را حاضر می ساخت، تا به قدرت قضاوت و استدلال خود بیفزاید، لذا سلیمان همیشه در مجلس قضاوت پدر خویش حاضر بود، تا در پرتو افكار پدر، چراغی برای آینده خود بیفروزد و در آینده به هنگام برخورد با مشكلات و مسائل اداره مملكت از پرتو آن بهره گیرد.

در یكی از مجالس كه داود پیغمبر بر كرسی قضاوت خود نشسته بود و سلیمان نیز در كنار وی حضور داشت، دو نفر، برای طرح نزاع نزد داود علیه السلام آمدند، یكی از آن دو گفت: من زمینی داشتم كه زمان برداشت محصول آن فرا رسیده و موقع چیدن آن نزدیك شده بود، تماشای آن موجب مسرت هر بیننده و تصور حاصلش موجب امید و دلگرمی صاحبش بود، در همین موقع گوسفندان طرف نزاع من وارد این كشتزار شده اند و كسی آنها را بیرون نرانده است و چوپانی از گوسفندان محافظت ننموده است، بلكه گوسفندان شبانه در این كشتزار چریده اند و محصول مرا از بین برده و نابود كرده اند به حدی كه اثری از آن باقی نمانده است.

مدعی شكایت خود را اقامه كرد و صاحب گوسفندان از خود دفاعی نداشت و محكومیت او محرز بود. لذا پرونده به مرحله صدور حكم رسید و حكم صادره باید در مورد او اجرا می شد.

داودعلیه السلام گفت: گوسفندها از آن صاحب كشتزار است كه باید در تقاص محصول از دست رفته خود بگیرد. این غرامت به خاطر مسامحه كاری صاحب گوسفندها است كه آنها را شبانه و بدون چوپان، در میان كشتزارها رها كرده است.

در این هنگام سلیمان كه كودكی بیش نبود، اما از علم و حكمت خدادادی برخوردار شده بود و بر دقایق این مرافعه آگاه بود مُهر سكوت ازلب برداشت و برهان خود را بر آنها عرضه داشت و گفت: حكمی متعادل تر و به عدل نزدیك تر وجود دارد.

اطرافیان داود علیه السلام از جرات این كودك متعجب و سرا پا گوش شدند تا ببینند سلیمان چه می گوید.

سلیمان گفت: باید گوسفندها را به صاحب كشتزار بدهند تا از شیر و پشم و نتایج آنها بهره برداری كند و زمین را به صاحب گوسفندان بدهند تا به آبادی آن بپردازد، تا چون به صورت اول بازگشت، سپس زمین را بدهند و گوسفندها را باز گیرند و بدین طریق ضرر و غرامتی به هیچیك نخواهد رسید و این حكمت به عدالت نزدیك تر و از جهت قضاوت صحیح تر و بهتر است.

این قضاوت، مطلعی شد بر نبوغ و استعداد سلیمان تا در آینده به شایستگی، سلطنت و نبوت داود علیه السلام را ادامه دهد.

 

سلیمان و برادر ریاست طلب

پس از چهل سال سلطنت و نبوت، داود علیه السلام فرزند خود سلیمان را آماده ساخت تا پس از وی حكومت مردم را در دست گیرد. سلیمان در آن زمان نوجوانی بود كه هنوز سرد و گرم دنیا را نچشیده بود، ولی قدرت و درایت سلطنت و رهبری مردم را به خوبی دارا بود، از طرفی آبیشالوم(آبسالوم) برادر بزرگتر سلیمان كه از مادر دیگری بود، با ولایتعهدی سلیمان موافق نبود و در صدد ایجاد اختلاف و شورش در بین مردم بر آمد.

آبیشالوم سالیان متمادی نسبت به بنی اسرائیل لطف و مهربانی داشت، بین آنان قضاوت می كرد، امورشان را اصلاح و آنان را اطراف خویش جمع می كرد و همواره در فكر آینده ای بود كه برای خود تصور كرده بود.

كار آبیشالوم در دستگاه داود بالا گرفت، به حدی كه وی بر در منزل داود می ایستاد تا حوایج حاجتمندان را برآورد. او شخصاً در این كار دخالت می كرد، تا بر تمام بنی اسرائیل منت و نفوذی داشته باشد و از حمایت آنها برخوردار باشد.

آنگاه كه آبیشالوم موقعیت را مناسب دید و از حمایت بنی اسرائیل مطمئن شد، از پدر خود داود اجازه خواست كه به "جدون" برود تا به نذری كه در این مكان نموده، وفا كند. سپس كارآگاهان خود را در میان اسباط بنی اسرائیل فرستاد و به آنان ابلاغ كرد كه هر گاه صدای شیپور اجتماع را شنیدید به سوی من بشتابید و سلطنت را برای من اعلام نمایید، كه این كار برای شما بهتر و سودمندتر خواهد بود.

 

آشوب داخلی بیت المقدس

قوم بر خواسته و شورش بالا گرفت، آشوب گسترده ای بر اورشلیم حاكم شد و بیم آن می رفت كه تر و خشك را نابود سازد. داود از جریان آگاه شد و بر او گران آمد كه فرزندش علیه وی قیام كند، اما خویشتنداری كرد و به اطرافیان خود گفت: بیایید از شهر خارج شویم تا از غضب آبیشالوم در امان باشیم. داود و اطرافیان او با عبور از نهر اردن به بالای كوه زیتون پناه بردند.

عده ای به ناسزا گویی و فحاشی به داود پرداختند و با حرفهای نامربوط او را ناراحت ساختند. اطرافیان داود علیه السلام خواستند آنان را كیفر دهند ولی داود با ناراحتی و افسوس گفت: اگر فرزندم مرا می جوید، دیگران به مخالفت من سزاوارترند. داود به درگاه خدا شتافت و دست به تضرع برداشت و از خدا خواست وی را از این ناراحتی نجات دهد و این بلایی كه او را احاطه كرده است از او بر طرف گرداند. آنگاه كه داودعلیه السلام اورشلیم را رها كرد و از آن خارج شد، آبیشالوم وارد شهر شد و زمام امور را به دست گرفت.

داود ناچار فرماندهان خود را فرستاد و به آنان سفارش كرد كه این آشوب را با عقل و تدبیر كنترل نمایند و حتی الامكان در سلامت فرزندش آبیشالوم سعی نمایند، ولی سرنوشت فرزند داود غیر از خواسته پدر مهربان بود. فرماندهان لشكرداود بر آبیشالوم مسلط شدند و راهی غیر از قتل او نیافتند، لذا او را كشتند و آشوب فرو نشست و مردم نفس راحتی كشیدند.

 

حكومت سلیمان علیه السلام

پس از داود علیه السلام سلطنت و حكومت به فرزندش سلیمان منتقل شد و به لطف خداوند سلیمان بر سلطنتی استوار و مملكتی پهناور و مقامی ارجمند دست یافت.

خداوند دانش و اسرار بسیاری از علوم و فنون از جمله درك زبان پرندگان و حشرات را در اختیار سلیمان قرار داد. خداوند نیروی باد را در اختیار او گذاشت تا سلیمان در امور زراعت و حمل و نقل دریایی و دیگر امور زندگی از آن استفاده كند. خداوند زبان حیوانات را به سلیمان آموخت و او قادر به درك صدای حیوانات شد و از این قدرت، برای كسب اطلاعات صحیح و سریع استفاده می كرد.

خداوند برای سلیمان علیه السلام چشمه مس را جاری ساخت و صنعتگران جن را در اختیار او نهاد تا در عمران و اصلاح امور از آنها استفاده كند. ایشان از مس، دیگهای بسیار بزرگ و قدح هایی مانند حوض می ساختند و برای استفاده سپاهیان نصب می كردند. عده ای از آنها كه به فنون ساختمان آشنا بودند، در مدت كوتاهی بناهای عظیم و كاخهای با  شكوه و برجها و پلهای بزرگی ساختند و ساختمانهای مهمی مانند "حاصور و مجد و جازر و بیت حورون و بعله و تدمر" را به پایان رساندند و مخازن و سربازخانه های مورد نیاز را بنا نمودند. در یكی از قصرهای سلیمان كه از چوب و سنگهای گرانقیمت ساخته و به جواهرات و تصاویر الوان آراسته شده بود، تختی جواهر نشان وجود داشت كه بر فراز آن مجسمه دو كركس و در طرفین آن دو شیر قرار داده شده بود كه هنگام نشستن سلیمان بر تخت، شیرها دستان خود را می گشودند و پس از نشستن، كركسها بالهای خود را بر سر سلیمان باز می كردند.

داودعلیه السلام در سالهای آخر عمر خود قصد بنای بیت رب یا معبد عظیم بیت المقدس را كرده بود كه قبل از اقدام، عمرش پایان پذیرفت ولی چهار سال پس از آن، فرزندش سلیمان، كار بنای آن را شروع و در سال یازدهم آن را به اتمام رساند و بر آن نام هیكل سلیمان نهاد. این كاخ مدت 424 سال با رونق و شكوه باقی ماند ولی پس از آن به دست پادشاهان مصر و دیگران دستخوش غارت و سرانجام به دست پادشاه بابل ویران گشت.

 

سلیمان علیه السلام و مور

سلیمان، پیغمبری و سلطنت داود را به ارث برد، خداوند سلطنتی بی نظیر و شایسته به او عطا كرد و زبان حیوانات را به او آموخت، جنیان و باد را به تسخیر وی در آورد و به خواست خدا، قدرت درك سخن جانوران و پرندگان را یافت و بدین ترتیب از موضوع و مقصد آنان اطلاع می یافت.

روزی پیغمبر خدا، برخوردار از شكوه و جلال سلطنت به همراه عده ای از جن و انس و پرندگان در حركت بود تا به سرزمین عسقلان و وادی مورچگان رسید. یكی از مورچگان كه شكوه و جلال سلیمان و سپاهیانش را دید به وحشت افتاد و ترسید كه مورچگان زیر دست و پای لشكر سلیمان لگد كوب شوند، لذا دستور داد، كه به لانه های خویش پناه ببرند تا سلیمان و یارانش بدون توجه آنها را پایمال نكنند.

سلیمان علیه السلام سخن مور را شنید و مقصود او را دریافت، لذا به سخن مور لبخندی زد و خنده او به این جهت بود كه خدا نیروی درك سخن مور را به او عطا كرده بود و به علاوه از سخن مورچگان كه بر رسالت سلیمان واقف بودند و می دانستند كه پیغمبر خدا بیهوده مخلوق او را نمی كشد در تعجب بود.

پیغمبر خدا از پروردگار خویش در خواست كرد كه وسیله شكرگزاری وی را فراهم و توفیق اعمال شایسته را به وی عطا كند و راه هدایت را همواره فراروی او قرار دهد و آنگاه كه وفات یافت او را با  بندگان صالح خود محشور سازد.

 

سلیمان و بلقیس

سلیمان پیغمبر به فكر بنای بیت المقدس در سرزمین شام بود تا اسباب عبادت و تقرب به خدا را فراهم سازد. او ساختمان این بنا را به پایان رساند و آنگاه كه از احداث این بنای رفیع و با شكوه فارغ شد، دلش آرام و فكرش آسوده شد، سپس به قصد انجام فریضه الهی حج به همراه اطرافیان و گروه زیادی كه آماده زیارت خانه خدا بودند، عازم سرزمین مكه شد.

سلیمان(ع) چون به آن سرزمین رسید در آن اقامت گزید و عبادت و نذر خود را به پایان رسانید، سپس آماده حركت شد و سرزمین حرم را به قصد یمن ترك كرد و وارد صنعا شد، در آنجا با سختی و مشقت به جستجوی آب پرداخت و در این راه چشمه ها، چاهها و زمینهای زیادی را كاوش كرد ولی به مقصود، خود دست نیافت و سرانجام برای نیل به مقصود متوجه پرندگان شد.

سلیمان كه از یافتن آب مایوس شده بود از هدهد خواست تا او را به محل آب راهنمایی كند، اما متوجه غیبت هدهد شد. سلیمان از این امر سخت ناراحت شد و سوگند یاد كرد كه او را به سختی شكنجه دهد و یا ذبحش نماید، مگر اینكه دلیل روشنی برای غیبت خود بیاورد و خود را تبرئه سازد و عذر خویش را موجه گرداند تا از كیفر رها شود.

اما هدهد غیبت كوتاهی كرده بود و پس از لحظاتی بازگشت و برای تواضع نسبت به سلیمان سر و دم خود را پایین آورد. سپس در حالی كه از غضب سلیمان بیم داشت نزد او شتافت و برای جلب رضایت او گفت: من بر موضوعی واقف شده ام كه تو از آن اطلاعی نداری و علم و قدرت تو نتوانسته است بر آن احاطه پیدا كند. من رازی را كشف كرده ام كه موضوع آن بر تو پوشیده مانده است.

این خبر، تا حدودی از ناراحتی سلیمان كاست و شوق و علاقه ای در او به وجود آورد. سپس سلیمان از هدهد خواست كه هرچه زودتر داستان خود را به طور مشروح بیان كند و دلیل و عذر خود را روشن سازد.

هدهد گفت: من در مملكت سبا زنی را دیدم كه حكومت آن دیار را در اختیار خود دارد. وی از هر نعمتی برخوردار و دارای دستگاهی عریض و تختی عظیم است، ولی شیطان در آنها نفوذ كرده و بر آن قوم مسلط گشته و چشم و گوششان را بسته و آنان را از راه راست منحرف ساخته است. من ملكه و قوم او را دیدم كه بر خورشید سجده می كنند. و از مشاهده این منظره سخت ناراحت شدم و كار آنها مرا به وحشت انداحت. زیرا این قوم با این قدرت و شوكت، سزاوار و شایسته است خدایی را بپرستند كه از راز دلها و افكار آگاه است و او یگانه معبود و صاحب عرش عظیم است.

 

نامه سلیمان علیه السلام به بلقیس

سلیمان از این خبر دچار حیرت و تعجب شد و تصمیم به پی گیری خبر هدهد گرفت، لذا گفت: من در باره این خبر تحقیق و صحت آن را بررسی می كنم اگر حقیقت همان است كه بیان كردی، این نامه را نزد سران قوم سبا ببر و به آنان برسان، سپس در كناری بایست و نظر آنان را جویا شو.

هدهد نامه را برداشت به سوی بلقیس رفت و او را در كاخ سلطنتی در شهر مارب یافت و نامه را پیش روی او انداخت. بلقیس نامه را برداشت و چنین خواند: "این نامه از سلیمان و بنام خداوند بخشنده مهربان است، از روی تكبر، از دعوت من سرپیچی نكنید و همگی در حالی كه تسلیم هستید نزد من بشتابید".

ملكه سبا، وزرا و فرماندهان و بزرگان دولت خود را به مشورت فرا خواند، تا بدینوسیله اعتماد آنان را جلب و از تدبیر و پشتیبانی ایشان استفاده كند و به این ترتیب تاج و تخت خود را حفظ نماید.

چون ملكه موضوع را شرح داد، مشاورین بلقیس گفتند: ما فرزندان جنگ و نبردیم، اهل فكر و تدبیر نیستیم، ما امور خود را به فكر و تدبیر تو واگذار كرده ایم و شئون سیاست و اداره مملكت را به تو سپرده ایم، شما امر بفرمایید، ما همچون انگشتان دست در اختیار توایم و آن را اجرا می كنیم.

ملكه از پاسخ مشاورین خود دریافت كه بیشتر مایل به جنگ و دفاع هستند، لذا نظر آنها را نپسندید و به آنان اعلام كرد كه صلح بهتر از جنگ است، سزاوار عاقلان صاحبنظر اموری است كه برای آنان نافع و نیكو باشد و خردمند باید حتی الامكان در حفظ صلح بكوشد و سپس در استدلال آن چنین گفت: هر گاه زمامداران بر دهكده ای غلبه كردند و به زور وارد آن شدند، آن را ویران می سازند، آثار تمدن را نابود و عزیزان آن سرزمین را ذلیل می نمایند، بر مردم ظلم و ستم روا می دارند و در بیدادگری افراط می نمایند، این روش همیشگی زمامداران در هر عصر و زمانی است، از این رو من هدیه ای از جواهر درخشان و تحفه های نفیس و گرانبها برای سلیمان می فرستم تا منظور او را درك  كنم و روش او را بسنجم و به این وسیله موقعیت خود را حفظ نمایم.

 

هدایای بلقیس به سلیمان علیه السلام

بلقیس هدایایی به همراه اندیشمندان و بزرگان قوم خود روانه دیدار سلیمان كرد، چون نمایندگان ملكه حركت كردند، هدهد پیش سلیمان شتافت و خبر را به او رساند. سلیمان خود را برای دیدار با آنها آماده ساخت تا زمینه نفوذ در آنها را فراهم سازد و به همین منظور جنیان را دستور داد آنچنان قصری عظیم و تختی با شكوه ترتیب دهند كه قلبها را بلرزاند، چشمها را خیره سازد و دلها را به طپش اندازد.

آنگاه كه نمایندگان قوم به بارگاه سلیمان رسیدند، مبهوت و متحیر شدند. سلیمان آنان را با روی باز استقبال كرد و مقدم آنان را گرامی داشت و از حضورشان خرسند شد و سپس از مقصود ایشان پرسید و گفت: چه خبری دارید و در مورد پیشنهاد من چه تصمیمی گرفته اید؟

نمایندگان بلقیس هدایا و اشیاء نفیس خود را نزد سلیمان آوردند و انتظار داشتند كه مورد پسند و پذیرش پیغمبر خدا واقع شود. سلیمان از قبول آنها خودداری كرد و به دیده بی نیازی به آنها نگریست و به نماینده بلقیس گفت: هدایا را باز گردان، زیرا خدا به من رزق فراوان و زندگی سعادتمندی عنایت كرده و اسباب رسالت و سلطنت را به نحوی برای من فراهم كرده است، كه به هیچكس ارزانی نداشته است.

چگونه ممكن است شخصی مثل من با مال دنیا فریفته شود و زر و زیور دنیا او را از دعوت حق باز دارد. شما مردمی هستید كه غیر از زندگی ظاهری دنیا چیز دیگری نمی بینید، اكنون به همراه هدایا نزد ملكه خود باز گردید و بدانید كه به زودی من با لشكری بزرگ به سوی شما خواهم آمد كه شما توان مقاومت در برابر آن را نداشته باشید و آنگاه قوم سبا را در ذلت و خواری از شهر و دیار خود بیرون می رانم.

نمایندگان بلقیس، آنچه دیده و شنیده بودند به اطلاع بلقیس رساندند. سپس ملكه گفت: ما ناگزیریم گوش به فرمان او دهیم و از وی اطاعت نماییم و برای پاسخ و قبول دعوت او نزد او بشتابیم.

 

تخت بلقیس نزد سلیمان آمد

سلیمان كه شنید بلقیس و درباریان او به زودی پیش وی می آیند، به اطرافیان خود كه از بزرگان جن و انس و همگی در اختیار او بودند گفت: كدامیك می توانید قبل از این كه بلقیس و اطرافیانش پیش من بیایند و تسلیم من گردند تخت او را نزد من آورید؟ یكی از جنیان زیرك گفت: من می توانم قبل از این كه از جای خود برخیزی، آن تخت را نزد تو حاضر كنم. من چنین قدرتی دارم و نسبت به اشیاء قیمتی آن نیز شرط امانت را بجا می آورم. جنی دیگر گفت: من می توانم قبل از این كه پلك برهم زنی، تخت بلقیس را نزد تو حاضر كنم.

سلیمان خواست تخت بلقیس نزد وی آید و چون آن را نزد خود دید، گفت: این پیروزی از لطف و كرم پروردگار نسبت به من است. این نعمتی از نعمتهای اوست كه به من عطا شده است تا مرا آزمایش كند كه آیا سپاس آن را بجا می آورم و یا كفران نعمت می كنم؟

هر كس ارزش نعمتهای خداوند را بداند و او را سپاسگزار باشد در اصل به سود خویش عمل نموده است، و كسانی كه نعمت پروردگار خویش را كفران نمایند، از جمله افرادی هستند كه در دنیا و آخرت زیان كرده اند و خدا از جهانیان و شكر آنان بی نیاز است.

سلیمان به سربازان خود گفت: وضعیت تخت بلقیس را تغییر دهید و منظره آن را دگرگون سازید، تا ببینم آن را می شناسد یا دچار اشتباه می شود. چون بلقیس به بارگاه سلیمان آمد از او پرسیدند: آیا تخت تو این چنین است؟

بلقیس بعید می دانست كه تخت او باشد، زیرا آن را در سرزمین سبا جای گذاشته بود ولی چون نشانها و محاسن تخت خود را در آن دید، دچار حیرت و وحشت شد و گفت: گویا همان تخت من باشد و سپس افكار وی پریشان و دلش لرزان شد.

سلیمان دستور داده بود كاخی بلورین برای وی بنا كنند، سپس ملكه سبا را به آن كاخ دعوت كرد. آنگاه كه بلقیس وارد كاخ شد، گمان كرد دریایی مواج در نزدیك تخت سلیمان است، لذا دامن لباسش را بالا گرفت تا وارد آب شود، سلیمان گفت: این تخت از شیشه ساخته شده است.

پرده های غفلت از جلوی چشم بلقیس برداشته شد و گفت: بار خدایا، من روزگاری از عبادت تو سرپیچی كردم و در گمراهی بودم، به خود ظلم كردم و از نور و رحمت تو محروم ماندم و اكنون فارغ از هر شرك و ریا، به تو ایمان آوردم، دل به تو می سپارم و گردن به طاعتت می نهم، همانا كه تو ارحم الراحمین هستی.

 

وفات سلیمان

سلطنت و حكومت سلیمان به مدت چهل سال در كمال قدرت و عظمت تداوم داشت تا در غروب یكی از روزها كه سلیمان در قصر زیبا و با  شكوه خود كه از آبگینه صاف و شفاف بنا شده بود، در یكی از اطاقهای فوقانی به تماشای اطراف و اكناف شهر مشغول بود و از تجلی عظمت و قدرت خداوند درس حكمت و پند و عبرت می آموخت. در همان حال كه سلیمان بر عصای خود تكیه زده بود ناگهان صدای ورود شخصی را احساس كرد و سلسله افكار او گسیخته شد، با نزدیك شدن صدا، به یكباره چهره جوانی ناشناس با هیمنه و هیبتی بی نظیر پدیدار گشت، سلیمان كه از ورود بدون اجازه  وی بیمناك شده بود پرسید، تو كیستی و چه حاجتی داری و چرا بدون اجازه وارد قصر شده ای؟

جوان پاسخ داد: من پیك مرگم و برای گرفتن جان تو آمده ام و برای این كار كلبه فقرا و كاخ پادشاهان برای من فرقی ندارد و به علاوه برای ورود، به كسب اجازه نیازی ندارم. اینك تو باید فوراً سلطنت و حكومت را به دیگران، و جان خود را به من و تن خود را به خاك بسپاری و به فرمان خداوند جاوید ولایزال تن در دهی.

با شنیدن این سخنان، لرزه بر اندام سلیمان افتاد و از جوان فرصتی خواست تا در امور خود و سپاهیانش ترتیبی بدهد، اما درخواست او رد شد و پیك مرگ در همان حال كه ایستاده بود جان وی را گرفت و سلیمان از سلطنتی با چنان شكوه و جلال كه مدت چهل سال زحمت آن را كشیده بود دیده فرو بست.

پس از وفات سلیمان، بدن او تا مدتی همچنان بر عصا تكیه داشت و پا بر جا ایستاده بود و كسی بدون اجازه قدرت ورود به كاخ را نداشت. اما پس از مدتی، موریانه ها عصای وی  را خوردند و چون تعادل سلیمان بهم خورد، جسدش به زمین افتاد و اطرافیانش دریافتند كه مدتی از مرگ وی می گذرد.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, ] [ 11:7 ] [ علی فتحی ] [ ]

محل زندگی امام زمان (عج)!!

جزیره خضراء

درباره جزیره خضراء چه می دانید؟ آیا میان آن و مثلث برمودا ارتباطی هست؟ امام زمان (عج) چه ارتباطی به جزیره حضراء دارند؟!! با ما همراه باشید تا پاسخ این سؤال‌ها را بیابیم!

جزیره خضراء کجاست؟

مرحوم حاجی نوری می‌فرمودند که جزیره خضراء الان هم هست. این جزیره از بلاد اندلس یا اسپانیای کنونی به شمار می‌رود که جزیره‌ای بسیار سبز و خرم است و خضراء به معنای سبز اشاره به همین مطلب دارد. مهدی فاطمی از جمله والیان اندلس این جزیره را پایتخت حکومت خود قرار داد. او از جمله اسماعیلیان است که معتقد به آن هستند که امامت پس از امام صادق(علیه‌السلام) به اسماعیل پسر بزرگ ایشان انتقال یافته است و از این رو امامت امام هفتم موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) و اولاد ایشان را قبول ندارند. مهدی فاطمی نیز از جمله ایشان است که به شیعیان واقفیه نیز مشهورند.

پس از مهدی فاطمی جزیره خضراء بر سر زبانها افتاد و دهان به دهان نقل شد.

 

مهدی فاطمی و مهدی (عج) فرزند فاطمه الزهرا (علیهاالسلام)

بعضی از جاهلان مهدی فاطمی را تبدیل کردند به حضرت مهدی بقیه الله(عج) و گمان نمودند ایشان در جزیره خضراء سکونت دارند. سپس جزیره خضراء را جزیره‌ای دانستند که چون محل زندگانی امام است!! کسی نمی‌تواند بدانجا برود و از این رو در جغرافیا به دنبال جزیره‌ای گشتند با این خصوصیت که کسی نتواند آنجا برود!!!

او امام ما و در کنار ما و حاضر و ناظر بر اعمال ماست پس چرا می‌خواهیم محل زندگانی‌اش را در جزیره‌ای دور افتاده میان دریاها و آنچنان مرموز و دست نیافتنی قرار دهیم؟!

جزیره خضراء و مثلث برمودا

امام زمان (عج)

مصداق جزیره خضراء را مثلث برمودا دانستند. زیرا محوطه مثلث برمودا در دریا در نزدیکی کوه مغناطیسی که دارای سنگ‌های مغناطیسی است قرار دارد و از این رو مثلث برمودا دارای قطب مغناطیسی در زیر دریاست که با قواعد ریاضی قابل سنجش می‌باشد. به علت وجود این قوه مغناطیسی در آن منطقه کشتی‌ها را به سوی خود می‌کشد و یا هواپیما را از آسمان به زمین می‌کشد و از این رو بسیار قوی است. مسلّماً این پدیده جغرافیایی فیزیکی که امری طبیعی بوده کاملاً بی ارتباط به امام زمان(عج) به معنای محل سکونت ایشان است و هیچ عاقلی چنین مطلبی را نمی‌پذیرد!!

اکنون که معلوم شد جزیره خضراء کجاست و چه تاریخچه ای دارد می‌توان به راحتی از اشتباهی تاریخی پرده برداشت که جهل و نادانی سبب شده است این سرزمین را با مثلث برمودا! یکی دانسته و جالبتر آن که آن جا را محل سکونت امام عصر خویش بدانیم!

 

محل سکونت امام ما

آنچه معلوم است و از روایات شریفه بدست می‌آید کسی نمی‌داند امام زمان(عج) در کدام منطقه سکونت دائمی دارند. بلکه بر اساس شواهد و قرائن بسیار ایشان در نقاط مختلفی دیده شده‌اند به طوری که بر اساس روایات صحیح در آخرالزمان با ظهور حضرت بسیاری از مردم انگشت به دندان می‌گزند که پیش از این نیز او را دیده‌اند!

او امام ما و در کنار ما و حاضر و ناظر بر اعمال ماست پس چرا می‌خواهیم محل زندگانی‌اش را در جزیره‌ای دور افتاده میان دریاها و آنچنان مرموز و دست نیافتنی قرار دهیم؟!

آیا دلیل این مسأله دوری ما از خود و غفلت ما از امام خود نیست که حضور نزدیک و ملموس او را درک نمی‌کنیم؟!!

اویی که زمین و زمان در تسخیر اوست و به فرموده حضرتش(عج) ما از حال شما غافل و بی خبر نیستیم!!

 

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ جمعه 9 فروردين 1392برچسب:, ] [ 19:54 ] [ علی فتحی ] [ ]

جیسون استاتهام

 

جیسون استاتهام (به انگلیسی: Jason Statham) متولد ۱۲ سپتامبر ۱۹۷۲ (میلادی

 نام مستعار: Jay
قد: 1.78

او در غواصی رکورد دار است تیم او 12 ساعت در مسابقات 1992 در زیر آب ماندند او همچنین یکی از خوش تیپ ترین بازیگرها می باشد و در فروشگاه بلک مارکت یک مانکن بود او در فیلم های زیادی بازی کرده جالب اس بدانید در فیلم هایی چون Snath (2000 و Turn It Up (2000 با براد پیت و دنیس فارینا همبازی بوده او همچنین با دیگر بازیگرهای معروف چون جت لی وینی جونز و... همبازی بوده است او خیلی زود خود را در سینمای هالیوود نشان داد و معروف ترین فیلم های او فیلم ترنسپورتر 2 در سال 2002 و ترنسپورتر 3 در سال 2008 است .
ویژه:
او یک رزمی کار حرفه ای در رشته ی کیک بوکسینگ است البته از فیلم هایش مشخصه
او در فبرییه ی سال 2009 در فیلم Crank 2 High Voltage به ایفای نقش می پردازد
دستمزد:The Italian Job (2003) $ 450,000
The Transporter (2002) $ 750,000

 بازیگر انگلیسی است. او در فیلم‌های متعددی ایفای نقش کرده‌است. اکثر بازی های او در نقش قهرمانان اکشن میباشد که از معروف ترین این فیلم های میتوان بهبازی مرگ یا ترانسپورتر اشاره کرد.

فیلم شناسی :

Crank 2 (2009

Death Race (2008

In the Name of the King: A Dungeon Siege Tale (2008

The Bank Job (2008

The Transporter 3 (2008

Revolver (2007

War (2007

Chaos (2006

Crank (2006

London (2006

Chaos (2005

Transporter 2 (2005

Cellular (2004

Collateral (2004

The Italian Job (2003

Mean Machine (2002

The Transporter (2002

John Carpenter's Ghosts Of Mars (2001

The One (2001

Snatch (2000

Turn It Up (2000

Lock, Stock & Two Smoking Barrels (1999

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, ] [ 13:4 ] [ علی فتحی ] [ ]

اگه دوست داری رمان عاشقانه بخوانی اینو رو از دست نده .

 

رمان عاشقانه مهرگان

 

نام نویسنده : الناز نجفی اسمرز

 

قیمت : 6500 تومان

 


 

اگه خواستی در نظرات فرم رو پر کنید .

 

اگه خواستی از طریق ایمیل به آدرس ali_fathi46@yahoo.com

آدرس منزل و نامت را بنویس تا ما شماره حساب بدیم .

 

 


سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, ] [ 11:28 ] [ علی فتحی ] [ ]

سعدی شیرازی

 

تخلص خود را از نام سعدبن ابي بكر بن سعد زنگي وليعهد مظفرالدين ابوبكر گرفت. هر وقت سعدي در شيراز بود در خدمت اين وليعهد ادب پرور به سر مي برد.

 

 

سعدي در نظاميه بغداد تحصيل كرد. دانشجويان دانشگاه نظاميه عبارت بودند از مفسران، محدثان، وعاظ، حكام و مذكران.

 

 

شيخ پس از اتمام تحصيل به سير و سياحت پرداخت و در مجالس، وعظ مي گفت و مردم را به سوي دين و اخلاق هدايت مي كرد.

 

 

به طوري كه از آثار سعدي بر مي آيد ومعاصرينش هم مي نويسند در لغت، صرف و نحو، كلام، منطق، حكمت الهي، و حكمت عملي، (عالم الاجتماع و سياست مدن) مهارت داشت. مخصوصاً او در حكمت از تمام آثارش پيداست.

 

 

كتاب بوستان نه فقط حاوي مطالب اخلاقي و حكمتي است، بلكه استادي شيخ را در علم الاجتماع نشان مي دهد. تبحر وي در زبان عربي و فارسي و ذوق لطيف و طبع و قادش او را برانگيخت تا شيرين ترين آثار فارسي را در نظم و نثر از خود به جاي گذارد.

 

 

سعدي در ابتدا همان سبك متداول زمان خويش را در نويسندگي در پيش گرفت. بعد به سبك خواجه عبدالله انصاري تمايل پيدا كرد. اما طولي نكشيد كه سبك خاص و مشخصي براي خود ابداع نمود.

 

 

شيخ اجل نه تنها به نصايح مردم مي پرداخت بلكه از اندرز دادن به سلاطين هم مضايقه نداشت كما اين كه رساله هفتم خود را به اندرز به ملك انكياتو اختصاص داد.

 

 

علاوه بر اين رساله، قصايدي نيز سروده كه در آنها ضمن مدح، نصايح زنده و گاه خشني به انكياتو نموده است.

 

 

شاهكار سعدي در نثر، گلستان اوست كه در حقيقت نوعي مقامه نويسي است.ولي در اين رويه گرد تقليد نگشته و راه تازگي و ابتكار را پيموده است.

 

آثار سعدی

 

ترتيب و تناسب وتنوع گلستان همراه با موضوعات دلكش اجتماعي و اخلاقي و تربيتي و سبك ساده و شيرين نويسندگي، سعدي را به عنوان خداوند سخن معرفي كرده است. سعدي در بين معاصرين خويش هم با وجود نبودن وسايل نشر جاي خود را باز كرد.

 

 

شهرت وي به اندازه اي بود كه پس از پنجاه و پنج سال كه از مرگش مي گذشت در ساحل اقيانوس كبير، يعني در چين، ملاحان اشعارش را به آواز مي خواندند.

 

 

چهل و سه سال پس از فوت شيخ، يكي از فضلا و عرفا به نام علي ابن احمدبن ابي سكر معروف به بيستون اقدام به تنطيم اشعار سعدي و ترتيب آنها با حروف تهجي نمود.

 

 

وي كليه آثار شيخ را به 12 بخش تقسيم نمود. اول رساله هايي كه در تصوف و عرفان و نصايح ملوك تصنيف كرده است. دوم گلستان، سوم بوستان، چهارم پندنامه، پنجم قصايد فارسي، ششم قصايد عربي، هفتم طيبات، هشتم بدايع، نهم خواتيم، دهم غزليات قديم كه مربوط به دوران جواني شيخ است، يازدهم صاحبيه مشتمل بر قطعات، مثنويات، رباعيات و مفردات. دوازدهم مطايبات. از آثار شيخ نسخ قديمي كه در زمان شخص او تحرير شده موجود است.

 

 

سعدي در سير و سلوك نيز مقامي بس والا داشت. به تمام قلمرو اسلامي و همسايگان كشورهاي اسلامي مسافرت كرد و ديده تيزبين او در هر ذره، عالمي پند و حكمت مي ديد.

 

 

يك بار هم در جريان جنگ هاي صليبي به طوري كه خودش در گلستان مي نويسد به چنگ عيسويان اسير مي شود.

 

آرامگاه سعدی

 

مدفن شيخ در شيراز معروف است. مورخين، سعديه فعلي را خانقاه او دانسته اند و مي نويسند كه شيخ در اين خانقاه كه در شمال شرقي شيراز واقع شده به عبادت مشغول بوده و از سفره انعام او درويشان بهره مي برده اند.

 

 

دولت شاه سمرقندي در تذكره الشعراء مي نويسد سلاطين و بزرگان و علما به زيارت شيخ بدان خانقاه مي رفتند. قنات حوض ماهي فعلي در زمان شيخ نيز جاري و معمور بوده و سعدي حوضي از مرمر در باغ خانقاه خود ساخته، از آن قنات آب در آن جاري مي كرده است.

 

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:35 ] [ علی فتحی ] [ ]

 

زندگینامه حافظ

زندگینامه حافظ


زندگینامه حافظ

شمس الدین محمد ملقب به لسان الغیب غزلسرای بزرگ و نامی ایران در قرن 8 میزیست. تاریخ دقیق ولادت حافظ مشخص نیست شاید حدود سال 727 . گویند پدر حافظ بهاالدین بازرگانی اصفهانی بوده كه در كازرون با زنی از آن محل ازدواج كرده و خیلی زود در ایام كودكی شمس الدین محمد از دنیا رفت. پس از آن حافظ با مادرش زندگی سختی را در پیش گرفت و برای كسب نان به كارهای سخت و توانفرسا پرداخت و به سختی به تحصیل علوم پرداخت و در مجالس درس علما و بزرگان زمان خود حضور یافت.و چون در ایام جوانی حافظ قرآن بود حافظ تلخص كرد.

دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.

دوره حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال 742 تا 754 ه.ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید.

حافظ از لطف امیرابواسحاق بهره مند بود و در اشعار خود با ستودن وی در القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم وحیاء) حق شناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار بیان داشت.

پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارزه الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و ستم و سخت گیری را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت.امیر مبارز الدین شاهی تند خوی و متعصب و ستمگر بود.حافظ در غزلی به این موضوع چنین اشاره می کند:

راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی ----- خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ ----- که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود


لازم به ذکر است حافظ در معدود مدایحی که گفته است نه تنها متانت خود را از دست نداده است بلکه همچون سعدی ممدوحان خود را پند داده و کیفر دهر و ناپایداری این دنیا و لزوم رعایت انصاف و عدالت را به آنان گوشزد کرده است.

اقدامات امیر مبارزالدین با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و حافظ با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارز الدین دانست.سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئه ای فراهم آورده و پدر را از حکومت خلع کردند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ می گذاشتند و از آنجا که بهره ای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش یعنی حافظ را مورد حمایت خاص خود قرار دادند.

اواخر زندگی حافظ شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزی های فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد.

 

 

زندگینامه حافظ

زندگینامه حافظ

 

مرگ حافظ احتمالاً در سال 971 ه.ق روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه حافظ خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند.

در مشاجره ای که بین دوستداران حافظ و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان حافظ زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد:

قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ ----- که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت


حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود.حافظ در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت.نقل شده است که حافظ مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی حافظ را به پایتخت های خود دعوت کردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در خشکی، آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت شد.

شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزل های بسیار زیباست.

 

 

 

 

تفال به فال حافظ

 

فال حافظ

 

 

 

ویژگی های شعر حافظ

برخی از مهم ترین ابعاد هنری در شعر حافظ عبارتند از:

1- رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنی

رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر حافظ بیش از هر چیز به آینه ای می ماند که صورت مخاطبانش را در خود می نمایاند، و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبولهای موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه دمیده است.چنان که در بیت زیر "شب تاریک" و "گرداب هایل" و . . . را می توان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر و تأویل کرد:

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها


2-رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری در فضای کلی ادبیات

این تناسبات که در لفظ قدما (البته در معنایی محدودتر) "مراعات النظیر" نامیده می شد، در شعر حافظ از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.

به روابط حاکم بر اجزاء این ادبیات دقت کنید:

ز شوق نرگس مست بلند بالایی

چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم

شدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوست

کشیده در خم چوگان خویش، چون گویم

 

3-لحن مناسب و شور افکن شاعر در آغاز شعرها

ادبیات شروع هر غزل قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، حافظ شاعر بزرگ لحنی خاص را برای شروع غزلهای خود در نظر می گیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرتبار و اندوهگین.

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

***

من و انکار شراب این چه حکابت باشد

غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد

***

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

باید برون کشید از این ورطه رخت خویش


4- طنز

زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته ها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است.

پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند:

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد

که می حرام، ولی به ز مال او قافست

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار

بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد

 

5- ایهام و ابهام

شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است.

نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد:

اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود، حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است.

دوم آن که زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته ها را داشت و هم سراینده اش را از فتنه های زمان در امان می داشت.

سوم آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار ناپسند شمرده می شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد:

دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر

گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست

ایهام در کلمه "عهد" به معنای "زمانه" و "پیمان"

دل دادمش به مژده و خجلت همی برم

زبن نقد قلب خویش که کردم نثار دوست

ایهام در ترکیب "نقد قلب" به معنای "نقد دل" و "سکه قلابی"

عمرتان باد و مرادهای ساقیان بزم جم

گر چه جام ما نشد پر می به دوران شما

ایهام در کلمه "دوران" به معنای "عهد و دوره" و "دورگردانی ساغر"

تفکر حافظ عمیق و زنده پویا و ریشه دار و در خروشی حماسی است. شعر حافظ بیت الغزل معرفت است.

 

 

زندگینامه حافظ

 


جهان بینی حافظ

از مهمترین وجوه تفکر حافظ را می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می یابند.

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟

من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست

که از آن دست که او می کشدم می رویم

 

2- عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چاره ای نیست.

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد

دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

 

3- تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی حافظ را تشکیل می دهد.

آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم

اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست

راهرو گر صد هنر داد توکل بایدش

 

4- فرزند زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگی

به مأمنی رو و فرصت شمر طریقه عمر

که در کمینگه عمرند قاطعان طریق

فرصت شما و صحبت کز این دو راهه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن

 

5- انتظار و طلب موعود،

انتظار رسیدن به فضایی آرمانی از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبول و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نیازهای متعالی بشر کرده است:

 

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

که از انفاس خوشش بوی کسی می آید

***

ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

***

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

***

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:12 ] [ علی فتحی ] [ ]

پروین ، پرافتخارترین پرسپولیسی فوتبال ایران


زندگینامه و آغاز فوتبال

علی پروین در روز سوم مهرماه1325 در تهران ، محله بازار ، كوچه غریبان ، پنجمین فرزند یك خانواده پرجمعیت ده نفره بود كه به دنیا آمد. تولد پروین تقریباً مصادف است با تاسیس باشگاه مردمی و بازیكن ساز شاهین .

علاقه پروین به فوتبال از همان سال های كودكی شكل گرفت به طوری كه علی كوچولو شبها توپ پلاستیكی اش را با خود به رختخواب می برد. علی ، كوچك بود كه خانواده اش به محله دولاب ( خیابان عارف) نقل مكان كرد. این جابجایی در افزایش علاقه او به فوتبال تاثیر بسزایی داشت زیرا محله دولاب به خاطر داشتن زمین های خاكی فراوان مثل زمین نادر ، زمین منبع ، زمین عارف و ... از قدیم پاتوق كوچك و بزرگ بود . علی در مهرماه1332 وارد دبستان شد و از مدرسه توحید ، تحصیل را آغاز كرد ولی عشق و علاقه او به فوتبال نمی گذاشت به درس و مشقش برسد . به همین علت از همان سال های اول در زمینه تحصیلی چندان موفق نبود.

پروین فوتبال را به طور جدی از دوازده سالگی و از زمین عارف واقع در خیابان17 شهریور و محلات شیوا و غیاثی آغاز كرد . اولین تیمی كه او به عضویت آن درآمد تیم عارف بود كه با همت و تلاش جعفر بیگی درست شده بود. پروین در این سال ها شاهد درخشش فوتبالیست های ایرانی مثل كوزه كنانی ، دهداری ، جدیكار ، برومند و ... در عرصه بازی های داخلی و خارجی بود و همیشه بازی های دو تیم پرطرفدار شاهین و تاج را پیگیری می كرد.

روز پنجم خرداد 1337 برای این نوجوان فوتبالدوست یك روز تلخ و فراموش نشدنی بود زیرا تیم ملی فوتبال ایران در بازی های آسیایی1964 توكیو با4 گل به تیم رژیم اشغالگر قدس ( اسرائیل ) باخت . پروین بسیار ناراحت و غمگین بود و آرزو می كرد ای كاش ! روزی برسد كه من پیراهن تیم ملی را بر تن كنم كه اگر این طور شود بهترین بازی را انجام می دهم و حتی جانم را فدای تیم كشورم كنم . یك سال بعد (1338 ) او در امجدیه حاضر بود تا فینال یك حذفی تهران بین دو تیم شاهین و استقلال را تماشا كند . ( بازی2-2 مساوی شد و چند روز بعد دوباره تكرار شد).

آغاز فوتبال باشگاهی عضویت در باشگاه كیان

پروین كلاس دهم بود كه به تیم البرز كه در واقع تیم دسته دوم باشگاه كیان بود – پیوست ، تیمی كه توسط علی الهی و داود معروف اداره می شد . درخشش او و بازی های قابل قبولش باعث شد تا در سال1334 به تیم كیان – كه آن زمان منصور امیرآصفی را به عنوان مربی و بازیكنانی نظیر پرویز قلیچ خانی ، گودرز حبیبی و عزت جانملكی را در اختیار داشت- بپیوندد. وی دو سال در باشگاه كیان عضویت داشت .

حضور در تیم ملی جوانان

پروین در این زمان به تیم ملی جوانان دعوت شد و این تیم را در مسابقات1966 فیلیپین همراهی كرد و تا مرحله¼ نهایی صعود كردند ولی در آن جا حذف شدند. پروین در این دوره بازی ها5 گل به تیم های ژاپن و سریلانكا زد.

حضور در باشگاه پیكان

پس از تشكیل باشگاه پیكان در سال1346 ، پروین به این تیم پیوست . وی در سال1347 مرد شماره یك تیمش بود و در سال48 علی رغم پیوستن بازیكنان بزرگی مثل همایون بهزادی كه از پرسپولیس به پیكان آمده بودند بازهم بهترین یار تیمش بود و موفق شد با گلهای خود و با كمك دیگر بازیكنان ، قهرمانی باشگاه های تهران را به ویترین باشگاه پیكان اضافه كند .

تیم پیكان در سال48 ، سه بازی دوستانه را به شرح زیر برگزاركرد:

·پیكان1- استوا بخارست رومانی صفر

·پیكان3- منتخب ایالات پاكستان1

·پیكان صفر – بانیك استراوا چكسلواكی2

در فروردین1349 پیكان با مربیگری آلن راجرز فاتح جام بین المللی دوستی شد و نتایج زیر را كسب كرد :

 پیكان2- دمیراسپور تركیه1

·پیكان3- كریوا رومانی1

·پیكان2- ارتش مسكو شوروی3

بازی خوب پروین به همراه تیمش در برابر تیم های یاد شده موجب شد تا پیكان آوازه ای داشته باشد . همچنین این تیم در یك دیدار تداركاتی دو بر یك مغلوب تیم ملی امید استرالیا شد ( گل پیكان توسط پروین به ثمر رسید) .

سال1349 ، حضور در پرسپولیس و تیم ملی

در بیست وچهار سالگی توسط محمد بیاتی ( مربی وقت ) به تیم ملی دعوت شد و در روز15 شهریور1349 و در رقابت های جام عمران منطقه ای در مقابل تیم ملی پاكستان در نیمه دوم به جای علی جباری به میدان آمد و یكی از هفت گل ایران را نیز به ثمر رساند . وی دوازده روز بعد (27 شهریور ) برای اولین بار با پیراهن پرسپولیس به میدان آمد و این تیم را در مصاف با عقاب یاری داد.

در روز سوم مهرماه در دیدار دوستانه با استقلال (3-2 ) یكی از دو گل تیمش را زد و به همراه تیم پرسپولیس قهرمان تهران شد و به مسابقات لیگ منطقه ای راه یافت كه بازی های خود را در كرمان پیگیری كرد.

پرسپولیس پس از صعود از گروه اول ( زیر گروه ) در مرحله دوم با تیم های پاس و برق تهران و استقلال شیراز همگروه شد و به عنوان تیم دوم گروه خود به مصاف تیم اول گروه دیگر استقلال رفت و در حالی كه بازی تا دقیقه75 یك بر یك مساوی دنبال می شد ، قرمزها در اعتراض به نحوه قضاوت ، زمین بازی را ترك كردند! فدراسیون وقت نیز پرسپولیس را3 بر صفر بازنده اعلام كرد.

بازی جنجالی در برابر استقلال

یكشنبه1349/10/27– ورزشگاه امجدیه

نیمه نهایی لیگ ایران : پرسپولیس1- استقلال1 تا دقیقه75

بازیكنان پرسپولیس : عزیز اصلی – جعفر كاشانی – اكبر محمدی – مهراب شاهرخی – ابراهیم آشتیانی – علی پروین – فریدون معینی – اصغر ادیبی – رضا وطنخواه – حسین كلانی – همایون بهزادی ( كاپیتان )

مربی : حسین فكری

بازیكنان استقلال : فرهنگ بادكوبه – پرویز قلیچ خانی ( كاپیتان ) – مهدی لواسانی – جلال طالبی – مهدی حاج محمد – نصرالله عبدالهی – اكبر كارگر جم – علی جباری – كارو حق وردیان – جواد قراب ( عباس مژدهی ) – غلامحسین مظلومی ، مربی : رایكوف

سال1350– قهرمانی در لیگ و جام كورش

پروین در قالب تیم پرسپولیس ، قهرمانی در لیگ را تجربه و در این بازی ها6 بار گلزنی كرد . در این سالها پرسپولیس كه از نظر مادی در وضع خوبی بسر می برد در برابر باشگاه های خارجی بسیاری حاضر شد.

· پرسپولیس2- هامبورگ آلمان2

· پرسپولیس1- گوارانی برزیل صفر

گل : علی پروین

· پرسپولیس2- القادسیه كویت1

گلها : علی پروین

· پرسپولیس2- كروز یرو برزیل4

· پرسپولیس1- كریستال پالاس انگلستان5

· پرسپولیس1- كلودبن دانمارك1

· پرسپولیس1- ناسیونال اروگوئه صفر

· پرسپولیس1- اسلوبو یوگسلاوی صفر

در این سال پروین در دو دیدار پرسپولیس علیه استقلال به میدان رفت كه حاصل آن یك تساوی برای دو تیم و سك پیروزی4 بر 1 برای پرسپولیس بود .

در این سال رقابت های جام بین المللی كورش نیز برگزار شد و یا قهرمانی تیم ملی ایران خاتمه یافت .

سال1351 ، صعود به المپیك و حضور در جام جهانی كوچك

تیم ملی فوتبال ایران در این سال درگیر مسابقات مقدماتی المپیك1972 مونیخ بود و در پایان موفق شد مجوز حضور در المپیك را بدست آورد . یك هفته بعد از صعود به المپیك ، تیم ملی ایران عازم بازی های جام برزیل موسوم به جام جهانی كوچك شد و4 دیدار حساس رابرگزار كرد.

ایران1- ایرلند جنوبی2

ایران صفر – پرتغال3

ایران1- اكوادور1

ایران1- شیلی2

در شهریور1351 ، بازی های المپیك مونیخ برگزار شد و تیم ملی ایران با دو شكست سنگین در برابر مجارستان و دانمارك و یك پیروزی دلچسب در برابر برزیل در دور اول حذف شد . در بازی های مقدماتی و نهایی المپیك و همچنین جام برزیل ، علی پروین یكی از بازیكنان ثابت تیم بود كه در كنار قلیچ خانی ، قراب و صادقی ، خط میانی تیم ملی را تشكیل می دادند و به تناول بازیكنانی مثل مناجاتی ، جباری و حق وردیان در كنار آنها بازی می كردند . تركیب ثابت پرسپولیس در این سال عبارت بود از : طاووسی ، كاشانی ، وطنخواه ، آشتیانی ، شاهرخی ، معینی ، پروین ، ادیبی ، بهزادی ، كلانی ، ایرانپاك و خردبین

سال1352 ، قهرمانی در اولین جام تخت جمشید

در این سال بازیهای مقدماتی جام جهانی1974 آلمان برگزار شد و تیم ملی ایران كه در دور اول درخشان ظاهر شده بود در مصاف با قهرمان قاره اقیانوسیه ( استرالیا ) با بدشانسی مواجه شد و با مصدومیتهای ناشی از برگزاری دیدار دوستانه با زلاندنو كه چند روز قبل از دیدار با استرالیا انجام شده بود و اعمال نظرهای غیر مسئولانه ، عدم تدارك كافی و سیستم دفاعی و محافظه كارانه در برابر استرالیا شكست سنگینی را متحمل شد . یك هفته بعد در تهران ، ایران با دو گل استرالیا را مغلوب كرده ولی به خاطر گل زده كمتر ، از جام جهانی خداحافظی كرد. در این رقابتها پروین یكی از اعضای ثابت و كلیدی ایران بود.

سال52 اولین دوره جام تخت جمشید برگزار شد و تیم پرسپولیس در اوج قدرت خود با كسب37 امتیاز و بدون باخت و با داشتن بهترین خطوط دفاع و حمله قهرمان شد. نتیجه حیرت انگیز6 بر صفر این تیم در مقابل تاج تهران نیز در همین سال به وقوع پیوست. همچنین در این سال پرسپولیس در حالی كه از بازیكنان بزرگی سود می جست و پروین را در اوج می دید در چارچوب دیدارهای بی المللی و دوستانه به مصاف حریفان رفت .

· پرسپولیس1- چلسی انگلستان صفر

· پرسپولیس3- هندون انگلستان صفر

· پرسپولیس1- جوانان سائوپائولو صفر

سال  1353 ، قهرمانی در بازیهای آسیایی

در سال53 ، تیم پرسپولیس نایب قهرمان دومین دوره جام تخت جمشید شد . تركیب اصلی پرسپولیس در این سال عبارت بود از : مودت ، كاشانی ، الله وردی ، معینی ، وطنخواه ، سلیمانی ، پروین ، ادیبی ، ایرانپاك ، كلانی و حاج رحیمی پور ، در شهریور ماه همین سال بازیهای آسیایی1974در تهران برگزار شد و ایران با غلبه بر تیمهای پاكستان ، برمه و بحرین به مرحله1/8 نهایی صعود كرد و در آنجا اسیر خط دفاعی و بازی بسته تیم مالزی شد تا اینكه علی پروین با گل سرنوشت ساز خود راه صعود ایران را هموار كرد .

در مرحله بعدی نیز ایران با گذر از سد تیمهای كره جنوبی و عراق به فینال رسید و در نهایت با شكست رژیم اشغالگر قدس قهرمان آسیا شد . در روز29 آذر در دیدار با چكسلواكی ، پروین كه در این زمان28 ساله بود برای اولین بار  بازوبند كاپیتانی تیم ملی را بر بازو بست.

سال1354 ، صعود به المپیك و قهرمانی در جام تخت جمشید

در این سال بازیهای مقدماتی المپیك1976 مونترال برگزار شد و تیم ایران با گذشتن از سد تیمهای چون عربستان ، عراق ، بحرین و كویت مجوز حضور در المپیك را اخذ كرد. در این رقابتها پروین كاپیتان تیم ملی بود . در این سال جام تخت جمشید نیز سومین دوره خود را انجام شده دید و تیم پرسپولیس با كسب42 امتیاز بالاتر از تیم هما قهرمان شد. تركیب اصلی پرسپولیس در سال54 : مودت – ذوالفقار نسب – آشتیانی – حاج رحیمی پور – پروین – دادكان – سلیمانی – ایرانپاك – فتاحی – ادیبی – دستجردی .

پروین ، دروازه شیاطین سرخ را گشود

پرسپولیس در سال54 در یك دیدار دوستانه به مصاف تیم مشهور منچستر یونایتد انگلستان رفت و با این تیم1-1 مساوی كرد . گل پرسپولیس توسط علی پروین به ثمر رسید .

سال1355 ، قهرمانی جام ملتها و حضور در المپیك

سال55، برای پروین ، سالی توام با افتخار بود . وی در این سال پس از خداحافظی ابراهیم آشتیانی ، رسماً كاپیتان پرسپولیس شد و به همراه این تیم عنوان نایب قهرمانی جام تخت جمشید را بدست آورد. تركیب اصلی پرسپولیس در این سال : مودت – دادكان – ذوالفقار نسب – فاطمی مقدم – ادیبی – پروین – حاج رحیمی پور – عزیزی – ایرانپاك – الله وردی – دستجردی .

در خرداد همان سال جام ملتهای آسیا (1976) در تهران پیگیری شد و ایران با برتری مقابل تیمهای عراق ، یمن و چین به فینال بازیها رسید كه در بازی نهایی ایران با ضربه آزاد تماشایی پروین ، سومین جام ملتهای آسیا را به طور متوالی از آن خود كرد. یك ماه پس از قهرمانی آسیا ، پروین به همراه تیم ملی عازم كانادا شد. تیم ملی ایران در المپیك1976 كانادا نتایج نسبتاً خوبی گرفت .

ایران1- كوبا صفر

ایران2- لهستان3

ایران1- شوروی2

پروین در برابر تیم قدرتمند لهستان – كه در آن دوره قهرمان بازیها شد – موفق شد گل اول ایران را به زیبایی هر چه تمامتر به ثمر برساند. در دیماه همان سال بازیهای مقدماتی جام جهانی آرژانتین شروع شد و تیم ایران در بازی اول به راحتی و با نتیجه3 بر صفر عربستان را مغلوب كرد. در بازی دوم (18 بهمن55) در حالی كه بازی گره خورده بود و تابلوی ورزشگاه آزادی نتیجه را صفر – صفر نشان می داد باز هم یك ضربه تماشایی از سوی پروین ، فریادرس تیم ملی شد.

همچنین در این سال تیمهای تاج و پرسپولیس دو بار در برابر هم قرار گرفتند كه هر دو بازی با نتیجه1-1 مساوی شد.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:55 ] [ علی فتحی ] [ ]

زندگينامه آلبرت انيشتين

مقدمه

اين سخن بسيار گفته شده است كه براي پي بردن به ساختمان پركاهي با عمق و دقت ؛بايد جهان را به درستي شناخت امّا آن كس كه بتواند با چنين عمق و دقتي به ساختمان پركاهي پي برد. در هيچ يك از امور جهان نكته تاريكي نخواهديافت ، من براي شرح حال و زندگي انيشتن را نه براي رياضدانان ونه براي فيزيكدانان ،نه براي اهل فلسفه نه براي طرفداران استقلال يهود بلكه براي آن كساني كه مي خواهند چيزي از جهان پرتناقض قرن بيستم درك كنند . و اينك شرح حال زندگي او از كودكي تا پابان عمر :

آلبرت انيشين در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم كه شهر متوسطي از ناحيه و ورتمبرگ آلمان بود متولّد شد . امّا شهر مزبور در زندگي او اهميتي نداشته است . زيرا يك سال بعد از تولّد او خانواده وي از اولم عازم مونيخ گرديد.

پدر آلبرت ، هرمان انيشتين كارخانه ي كوچكي براي توليد محصولات الكتروشيميايي داشت و با كمك برادرش كه مدير فني كارخانه بود از آن بهره برداري مي كرد. گر چه در كار معاملات بصيرت كامل نداشت .پدر آلبرت از لحاظ عقايد سياسي نيز مانند بسياري از مردم آلمان گرچه با حكومت پروسي ها مخالفت داشت امّا امپراتوري جديد آلمان را ستايش مي كرد و صدراعظم آن « بيسمارك » و ژنرال «مولتكه » و امپراتور پير يعني «ويلهم اول» را گرامي مي داشت.

مادر انيشتين كه قبل از ازدواج پائولين كوخ نام داشت بيش از پدر زندگي را جدي مي گرفت و زني بود از اهل هنر و صاحب احساساتي كه خاصّ هنرمندان است و بزرگترين عامل خوشي او در زندگي و وسيله تسلاي وي از علم روزگار موسيقي بود.

آلبرت كوچولو به هيچ مفهوم كودك عجوبه اي نبود و حتّي مدّت زيادي طول كشيد تا سخن گفتن آموخت بطوريكه پدر و مادرش وحشت زده شدند كه مبادا فرزندشان ناقص و غيرعادي باشد امّا بالاخره شروع به حرف زدن كرد ولي غالباً ساكت و خاموش بود و هرگز بازيهاي عادي را كه ما بين كودكان انجام مي گرفت و موجب سرگرمي كودك و محبّت في ما بين مي شود را دوست نداشت .

آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال ديگر طبق تعاليم كاتوليك تحصيل كرد و از آن لذّت فراوان و بود وحتّي در مواردي از دروس كه به شرعيات و قوانين مذهبي كاتوليك بستگي داشت چنان قوي شد كه مي توانست در هر مورد كه همشاگردانش قادر نبودند به سوألهاي معلّم جواب دهند او به آنها كمك مي كرد.

انيشتين جوان در ده سالگي مدرسه ابتدائي را ترك كرد و در شهر مونيخ به مدرسه متوسطه «لوئيت پول» وارد شد . در مدرسه متوسطه اگر مرتكب خطايي مي شدند راه و رسم تنبيه ايشان آن بود كه مي بايست بعد از اتمام درس ، تحت نظر يكي از معلّمان ، در كلاس توقيف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگيز كلاسهاي درس ، اين اضافه ماندن شكنجه اي واقعي محسوب مي شد.

ذوق هنري:

ذوق هنري انيشتين چنان بود كه او وقتي پنج ساله بود روزي پدرش قطب نمايي جيبي را به وي نشان داد . خاصّيت اسرار آميز عقربه مغناطيسي در كوك تأثير عميقي گذاشت با وجود آنكه هيچ عامل مرئي در حركت عقربه تأثيري نداشت كودك چنين نتيجه گرفت در فضاي خالي بايد عاملي وجود داشته باشد كه اجسام را جذب كند.

وقتي كه انيشتين پانزده ساله بود حادثه اي اتفاق افتاد كه جريان زندگي او را به راه جديدي منحرف ساخت : هرمان پدر او در كار تجارت خويش با مشكلاتي مواجه شد و در پي آن صلاح را در آن ديدند كه كارخانه خود را در مونيخ بفروشد و جاي ديگري را براي كسب و كار خود ترتيب دهند. از آن جا كه وي خوش بين و علاقمند به كسب لذّتهاي بود تصميم گرفت كه به كشوري مهاجرت كند كه زندگي در آن با سعادت بيشتري همراه باشد و به اين منظور ايتاليا را انتخاب كرد و در شهر ميلان مؤسسه ي مشابهي را ايجاد كرد. هنگاميكه وارد شهر ميلان شدند آلبرت به پدر خود گفت كه قصد دارد تابعيت كشور آلمان را ترك گويد. آقاي هرمان به وي تذكر داد كه اين كار زشت ونابهنجار است .

دوران دانشجويي:

در اين دوران مشهورترين مؤسسه فني در اروپا مركزي به استثناي آلمان ، مدرسه ي دارالفنون سوئيس در شهر زوريخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شركت كرد ولي بخاطر اينكه درعلوم طبيعي اطلاّعاتي وسيع نداشت درامتحان پذيرفته نشد. با اين حال مدير دارالفنون زوريخ تحت تأثير اطلاّعات وسيع او در رياضيات واقع شد و از او درخواست كرد كه ديپلم متوسطه اي را كه براي ورود به دارالفنون لازم است در يك مدرسه سوئيسي بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر كوچك «آآرائو»كه با روش جديدي اداره مي شد معرفي كرد. بعد از يك سال اقامت در مدرسه مذبور ديپلم لازم را بدست آورد و در نتيجه بدون امتحان در دارالفنون زوريخ پذيرفته شد. با اين كه درس هاي فيزيك دارالفنون آميخته با هيچ گونه عمق فكري نبود باز هم حضور در آنها آلبرت را تحريك كرد كه كتب جستجوكنندگان بزرگ اين را مورد مطالعه قرار دهد. او، آثار استادان كلاسيك فيزيك نظري از قبيل: بولترمان،ماكسول و هوتز را با حرص عجيبي مطالعه كرد. شب و روز اوقات او با مطالعه اين كتابها مي گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه اي آشنا شد كه چگونه بنيان رياضي مستحكمي ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصيلات خود راپايان داد و به مسأله مهم تهيه شغل مواجه شد.

از آنجا كه نتوانست مقام تدريسي در مدرسه پولي تكنيك بدست آورد تنها راهي باقي ماند وآن اين بود كه چنين شغل و مقامي در مدرسه ي متوسطه اي جستجو كند.

اكنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بيست و يك سال داشت و تابعيت سوئيس را بدست آورده بود. او در هنگام داوطلب شغل معلّمي خصوصي گرديد و پذيرفته شد. انيشتين از كار خود راضي و حتّي خوشبخت بود كه مي تواند بهپرورش جوانان بپردازد امّا بزودي متوجّه شد كه معلمّان ديگر نيكي را او مي كارد ضايع و فاسد مي كنند و اين شغل را ترك كرد. بعد از اين دوران تاريك ، ناگهان نوري درخشيد و بعد از مدّتي در دفتر ثبت اختراعات مشغول به كار شد و به شهر«برن» انتقال يافت. كمي بعد از انتقال به شهر برن انيشتين با ميلواماريچ همشاگرد قديم خود در مدرسه ي پولي تكنيك ازدواج كرد و حاصل آن دو پسر پي در پي بود كه اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. كار انيشتين در دفتر اختراعات خالي از لطف نبود و حتّي بسيار جالب مي نمود وظيفه ي وي آن بود كه اختراعات را كه به دفتر مذبور مي آوردند مورد آزمايش اوّليه قرار مي داد. شايد تمرين در همين كار موجب شده بود كه وي با قدرت خارق العاده و بي مانند بتواند همواره نتايج اصلي و اساسي هر فرض و نظريه جديدي را با سرعت درك و استخراج كند. چون انيشتين به خصوص به قوانين كلي فيزيك علاقه داشت و به حقيقت در صدد بود كه با كمك محدودي ميدان وسيع تجارت را به وجهي منطقي استنتاج كند.

در اواخر سال 1910 كرسي فيزيك نظري در دانشگاه آلماني پراگ خالي شد. انتصاب استادان اين قبيل دانشگاهها طبق پيشنهاد دانشكده بوسيله ي امپراتور اتريش انجام مي گرفت كه معمولاً حقّ انتخاب خويش را به وزير فرهنگ وا مي گذاشت. تصميم قطعي براي انتخاب داوطلب ، قبل از همه ، بر عهده ي فيزيكداني به نام« آنتون لامپا » بود و او براي انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت كه يكي از آنها «كوستاويائومان» و ديگري«انيشتين» بود. «يائومان» آن را نپذيرفت و پس از كش و قوسها فراوان انيشتين اين مقام را پذيرفت. وي صاحب دو ويژگي بود كه موجب گرديد وي استاد زبردستي گررد. اوّلين آنها اين بود كه علاقه ي فراوان داشت تا براي عدّه ي بيشتري از همنوعان خود وبخصوص كسانيكه در حول وحوش او مي زيسته اند مفيد باشد. ويژگي دوّم او ذوق هنريش بود كه انيشتين را وا مي داشت كه نه فقط افكار عمومي خود را به نحوي روشن و منطقي مرتّب سازد بلكه روش تنظيم و بيهن آنها به نحوي باشد كه چه خود او و چه مستهعان از نظر جهان شناسي نيز لذّت مي برند.

هدف انيشتين اين بود كه فضاي مطلق را از فيزيك براندازد تئوري نسبي سال 1905 كه در آن انيشتين فقط به حركت مستقيم الخط متشابه پرداخته بود انيشتين با كمك از «اصل تعادل» پديدههاي جديدي را در مبحث نور پيش بيني كند كه قابل مشاهده بوده اند و مي توانست صحت نظريه جديد او را از لحاظ تجربي تأييد كرد.

عزيمت از پراگ:

در مدّتي كه انيشتين در پراگ تدريس مي كرد نه فقط نظريه جديد خود را درباره غير وي بنا نهاد بلكه با شدّت بيشتري نظريه ي خود را درباره ي كوآنتوم نو را كه در شهر برن شروع كرده بود ، توسعه داد. با همه ي اين تفاصيل انيشتين به دانشگاه پراگ اطّلاع دادكه در خاتمه دوره تابستاني سال 1912 خدمت اين دانشگاه را ترك كرد. عزيمت ناگهاني انيشتين از شهر پراگ موجب سر وصداي بسيار در اين شهر شد در سر مقاله بزرگترين روزنامه ي آلماني شهر پراگ نوشته شد:«كه نبوغ و شهرت

فوق العاده انيشيتن باعث شد كه همكارانش او را مورد شكنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ ترك كرد.» انيشتين عازم شهر زوريج گرديد و در پايان سال 1912 با سمت استادي مدرسه ي پولي تكنيك زوريج مشغول به كار شد شهرت انيشتين به تدريج تا آنجا رسيده بود كه بسياري از مؤسسات و سازمانهاي علمي جهان علاقه داشتند كه وي بعنوان عضو وابسته با مؤسسه ايشان در ارتباط يابد. سالها بود كه مقامات رسمي آلمان كوشش مي كردند كه شهر برلن نه فقط مركز قدرت سياسي و اقتصادي باشد بلكه در عين حال كانون فعّاليّت هنري و علمي نيز محسوب گردد بهمين جهت از انيشتين دعوت بعمل آوردند. مدّت كمي بعد از ورود انيشتين به برلن ، انيشتين از زوجه ي خويش هيلوا كه از جنبههاي مختلف با او عدم توافق داشت جدا گرديد و زندگي را با تجرد مي گذارند. هنگاميكه به عضويت آكادمي پاشاهي انتخاب شد سي و چهار سال سن داشت و نسبت به همكاران خود كه از او مسن تر بودند بيش از حد جوان مي نمود. در اين حال همه انيشتين را در وهله ي اوّل مردي مؤدب ودوست داشتني به نظر مي آوردند.

فعّاليّت اصلي انيشتين در برلن اين بود كه با همكاران خويش و يا دانشجويان رشته ي فيزيك درباره ي كارهاي علمي مصاحبه و مذاكره كند وآنها را در تهيه برنامه ي جستجوي علمي راهنمايي كند. هنوز يكسال از اقامت انيشتين در برلن نگذشته بود كه ماه اوت 1914 جنگ جهاني شروع شد. در مدّت جنگ جهاني اوّل ، روزنامه هاي برلن همه روزه از وقايع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان بود. در عين حال انيشتين در منزل خود با دختر عمه ي خويش الزا آشنايي پيدا كر. الزا زني مهربان و خونگرم بود و همچنين او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت با اينحال انيشتين با او ازدواج كرد. جنگ بين المللي و شرايط معرفت النفسي كه در نتيجه ي آن بر دنياي علم تحصيل گرديد مانع از آن نشد كه انيشتين با حرارت فوق العاده به توسعه وتكميل نظريه ي ثقل خويش بپردازد. وي با پيمودن راه تفكّري كه در پراگ و زوريخ

پيش گرفته بود توانست در سال 1916 نظريه اي براي ثقل بپردازد. و جاذبه ي عمومي بنا نهد كه بلكي مستقل از نظريه هاي گذشته و از نظر منطقي داراي وحدت كامل بود.

اهّميّت نظريه جديد به زودي مورد تأييد و توجّه دانشمنداني واقع گرديد كه داراي قدرت خلاق علمي بودند تأييد تجربي نظريه انيشتين توجّه عموم مردم را به شدّت جلب كرده بود از اين پس ديگر انيشتين مردي نبود كه فقط مورد توجّه دانشمندان باشد و بس. به زودي وي نيز همچون زمامداران مشهور ممالك ، بازيگران بزرگ سينما و تئاتر شهرت عام بدست آورد.

مسافرتهاي انيشتين:

تبليغات مخالف و حملاتي كه عليه انيشتين مي شد موجب گرديد كه در تمام ممالك جهان و در همه ي طبقات اجتماعي توجّه عموم مردم به سوي تئوريهاي او جلب شود. مفاهيمي كه براي تودههاي مردم هيچگونه اهّميّتي نداشته است وعامه ي ايشان تقريبأ چيزي از آن درك نمي كردند موضوع مباحث سياسي گرديد. انيشتين دراين زمان سفرهاي خود را آغاز كرد ابتدا به هلند، بعد به كشورهاي چك و اسلواكي، اسپانيا، فرانسه، روسيه، اتريش، انگليس، آمريكا و بسياري كشورهاي ديگر. امّا نكته قابل توجّه اين است كه وقتي انيشتين و همسر او به بندرگاه نيويورك شدند با استقبال شديد و تظاهرات پر شوري مواجه شدند كه به احتمال قوي نظير آن هرگز هنگام ورود يكي از دانشمندان رخ نداده بود .

انيشتين به آسيا وبه كشورهاي چين، ژاپن و فلسطين سفر كرده است و اين خاتمه ي سفرهاي او بود. درسال 1924 بعد از مسافرتهاي متعدد به اكناف جهان انيشتين بار ديگر در برلن مستقر گرديد. حملات همچنان بر او ادامه داشت و نظريات او را بعنوان بيان افكار قوم يهود و به سوي فاشيسم مي دانستند به اين دليل انيشتين به شهر پرنيستون در آمريكا مي رود. بعد از چندي همسرش الزا در سال 1936 از دنياي مي رود و خواهر انيشتين كه در فلورانس بود به شهر پرنيستون نزد برادرش آمد. در همين دوران انيشتين تابيعت كشور آمريكا را مي پذيرد. انيشتين در سال 1945 طبق قانون بازنشستگي مقام استادي مؤسسه مطالعات عالي پرنيستون را ترك كرد ولي اين تغيير سمت رسمي ، تغييري در روش زندگي و كار او به وجود نياورد وي كماكان در پنيستون بسر مي برد و در مؤسسه ي مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.

آخرين سالهاي زندگي انيشتين:

اين دوران تجسّس در نيمه انزواي شهر پرنيستون به تدريج با اصطراب و احتشاش آميخته مي شد. هنوز ده سال ديگر از زندگي انيشتين باقي مانده بود ليكن اين دوره ي ده ساله درست مصادف با هنگامي بود كه عهد بمب اتمي شروع مي گرديد و بشريّت تمرين و آموزش خويش را در اين زمينه آغاز مي كرد. بنابراين مسأله واقعي كه براي او مطرح شد موضوع چگونگي پيدايش بمب اتمي نبود با وجود اينكه منظور ما در اين جا دادن چشم اندازي مختصر از روابط انيشتين با حوادث بزرگ سياسي آخرين سالهاي زندگي او مي باشد باز هم اگر از دو موضوع اساسي ياد نكنيم همين چشم انداز هم ناقص خواهد بود يكي از آنها نامه ي مشهور است كه وي مي بايست براي همكاري خود در شوروي بفرشد و دوّم شرح وقايعي است كه در اوضاع و احوال فيزيكدانان آمريكايي ، خاصه دانشمندان اتمي ، در داخل مملكت خودشان تغيير بسيار ايجاد كرد.

اكنون مي توانيم بصورت شايسته تري همه ي آنچه را كه گهگاه موجب تيره شدن پايان زندگي وي مي شد مشاهده كنيم و سر انجام روز هجدهم آوريل 1955 بزرگترين دانشمند و متفكر قرن بيستم ، پيغمبر صلح و حامي و مدافع محنت ديدگان جهان ، مردي كه احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه ي مردان جهان بوده است ، در شهر پرنيستون واقع در ممالك متحده آمريكاي شمالي از زندگي وتفكر و مبارزه دست كشيد و از دار دنيا رفت و در گذشت.

در پايان به اظهار نظرهاي برخي از مشاهير درباره ي انيشتين بعد از وفات وي مي پردازيم:

پيشر فتي كه انيشتين نصيب معرفت ما درباره ي طبيعت كرد از قدرت مهمّ جهان ‹امروزي خارج است. فقط نسلهاي آينده خواهند توانست مفهوم واقعي آن را درك كند. › « دكتر هارولددوز رئيس دانشگاه پرنيستون در آمريكا »

« وي دانشمند بزرگ اين عصر و به واقع يكي از جويندگان عدالت و راستي بود كه هرگز با نا راستي و ظلم مصالحه نكرد.» «جواهر لعل نهر نخست وزير هند»

ياد او زنده و روحش شاد باد .

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:51 ] [ علی فتحی ] [ ]

زندگینامه حضرت ابوالفضل

 

عباس،فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده
و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.

 

امام علی ( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ،با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این
ازدواج را برادرش عقیل انجام داد .

 

می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (ع) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان
پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یاد

 

غم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر،امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند.امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت ، شوهر
دیگری اختیارنکردبا آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود .

 

وقتی عباس به دنیا آمد،امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد .روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد .

 

عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (ع) رشد کرد
واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .

 

روزی حضرت علی (ع) ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شدجواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم .

 

عباس نه تنها در قامت رشید بود،بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود.او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است .

 

عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی،زمانی که علی ( ع ) با دشمنان درگیر بود،در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاداجازه جهاد به اوداده نمی شد،ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است:

 

در یکی از روزهای جنگ صفّین،نوجوانی نقابدار از سپاه علی (ع) به میدان آمد.ترس و دلهره  سپاه معاویه رادربرگرفت.هر کس ازدیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طورشجاعانه  پابه میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد.معاویه به سردار نامی خود،ابن شعثاء،دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفردرجنگ می دانند،چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟بهتر است

 

یکی ازپسرانم رابرای کشتن او بفرستیم.معاویه قبول کردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ بااین نوجوان به میدان فرستاد.امّا او دریک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد.ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد،او نیز کشته شدو به این ترتیب هرهفت پسراو کشته   شدندوخود اوبا عصبانیّت پا به میدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی ،

 

به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خوداونیزدرمدّت کوتاهی به پسرانش پیوست.همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام(ع) اورا پیش خودخواندونقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید.همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است.


همچنین درجنگ صفین،زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛امام (ع) جمعی رابه فرماندهی امام حسین (ع) جهت باز کردن راه فرستادکه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است .

 

عباس چهارده ساله بودکه پدرش درواقعه محراب خونین کوفه دررمضان سال چهلم هجری به  شهادت رسید.او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین،شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است.او هرگز توصیه ای راکه پدرش در شب 21 ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد ، از یاد نبرد . آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین را تنها نگذارد.

 


پس از شهادت امام علی (ع) عباس سال های تلخ امامت برادرش حسن (ع) را هم تجربه کرد.

 

سالهایی که حیله گری های معاویه و ستم های امویان اوج گرفته بود و بسیاری از یاران وفادار امام علی و امام حسن (ع)،از جمله حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شهادت رسیدند.دورانی که وعّاظ در منبر ها معاویه را مدح و به علی (ع) ناسزا می گفتند .

 

وقتی امام حسن(ع) مسموم و شهید شد . عباس24 سال داشت.شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم راسوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش

 

متأثّر و اندوهگین شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش ، در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد . عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی (ع) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولدو رشد یافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود.میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل ) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده می شود .

 

عباس درهمه دوران زندگی اش،همراه برادرش امام حسین(ع) بود.او جوانی خودرا صرف خدمت به امام حسین (ع) کرد.او درمیان جوانان بنی هاشم شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه هایی برگرد شمع عباس حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسی نفر بودند و در رکاب امام حسن و حسین (ع) همواره آماده شهادت و حماسه بودند .

 

پس از مرگ معاویه،هنگامی که حاکم مدینه امام حسین رابه دارالإماره دعوت کردتاپیام یزید را به او تسلیم نماید،عباس به همراه این سی نفردر بیرون ازدارالإماره حاضر بودندو ترس ازحضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند.

 

عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت .او در کربلا حماسه ای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت .

 

در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا ، عباس با دیدن لبهای خشکیده و چشمان اشکبار  فرزندان امام (ع) ، بی اختیار مشک آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترین امتحان زندگی اش را پس دهد . اورفت و با شجاعت صف دشمن را شکست،خود را به آب فرات رساند، مشک را پر کرد و با لبهایی تشنه به آب ضلال فرات نظاره کرد،جرأت نکرد جرعه ای بنوشد.چون حسین و فرزندانش تشنه بودند و شایسته نبود او قبل از آن ها خود را سیراب کند .

 

دشمن خوب می دانست که تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابری با او را ندارند.به همین علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس برای حفظ آب دو دست خود را از دست دادوبا ضربه های دشمنان از اسب به پایین افتاد .امام حسین(ع)خود را به بالین عباس رساندواو در آغوش برادر به دیدار محبوب شتافت و امام را با کوله باری ازغم و اندوه درکربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت 35 سال داشت .

 

امام سجّاد (ع) درباره عمویش عبّاس چنین می فرماید:خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که درراه برادرش ایثارو فداکاری کرد و ازجان خود گذشت.چنان فداکاری کردکه دو دستش قطع شد.

 

خداوند نیز به او همانندجعفر بن ابی طالب،درمقابل آن دو دست قطع شده،دو بال عطا کردکه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز کند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتی داردبس بزرگ،که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می خورند و رشک می برند .

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:42 ] [ علی فتحی ] [ ]

حضرت علي ( ع ) نخستين فرزند خانواده هاشمي است كه پدر و مادر او هر دو فرزند هاشم اند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف مي باشد . خاندان هاشمي از لحاظ... فضائل اخلاقي و صفات عاليه انساني در قبيله قريش و اين طايفه در طوايف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ، شجاعت و بسياري از فضايل ديگر اختصاص به بني هاشم داشته است . يك از اين فضيلتها در مرتبه عالي در وجود مبارك حضرت علي ( ع ) موجود بوده است . فاطمه دختر اسد به هنگام درد زايمان راه مسجدالحرام را در پيش گرفت و خود را به ديوار كعبه نزديك ساخت و چنين گفت : خداوندا ! به تو و پيامبران و كتابهايي كه از طرف تو نازل شده اند و نيز به سخن جدم ابراهيم سازنده اين خانه ايمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام كسي كه اين خانه را ساخت ، و به حق كودكي كه در رحم من است ، تولد اين كودك را بر من آسان فرما ! لحظه اي نگذشت كه ديوار جنوب شرقي كعبه در برابر ديدگان عباس بن عبدالمطلب و يزيد بن تعف شكافته شد . فاطمه وارد كعبه شد ، و ديوار به هم پيوست . فاطمه تا سه روز در شريفترين مكان گيتي مهمان خدا بود . و نوزاد خويش سه روز پس از سيزدهم رجب سي ام عام الفيل فاطمه را به دنيا آورد . دختر اسد از همان شكاف ديوار كه دوباره گشوده شده بود بيرون آمد و گفت : پيامي از غيب شنيدم كه نامش را علي بگذار .

 

 

 

دوران كودكي:


حضرت علي ( ع ) تا سه سالگي نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا كه خداوند مي خواست ايشان به كمالات بيشتري نائل آيد ، پيامبر اكرم ( ص ) وي را از بدو تولد تحت تربيت غير مستقيم خود قرار داد . تا آنكه ، خشكسالي عجيبي در مكه واقع شد . ابوطالب عموي پيامبر ، با چند فرزند با هزينه سنگين زندگي روبرو شد . رسول اكرم ( ص ) با مشورت عموي خود عباس توافق كردند كه هر يك از آنان فرزندي از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشايشي در كار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پيامبر ( ص ) ، علي ( ع ) را به خانه خود بردند . به اين طريق حضرت علي ( ع ) به طور كامل در كنار پيامبر قرار گرفت . علي ( ع ) آنچنان با پيامبر ( ص ) همراه بود ، حتي هرگاه پيامبر از شهر خارج مي شد و به كوه و بيابان مي رفت او را نيز همراه خود مي برد . بعثت پيامبر ( ص ) و حضرت علي ( ع ) شكي نيست كه سبقت در كارهاي خير نوعي امتياز و فضيلت است . و خداوند در آيات بسياري بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر يكديگر دعوت فرموده است . از فضايل حضرت علي ( ع ) است كه او نخستين فرد ايمان آورنده به پيامبر ( ص ) باشند . ابن ابي الحديد در اين باره مي گويد : بدان كه در ميان اكابر و بزرگان و متكلمين گروه معتزله اختلافي نيست كه علي بن ابيطالب نخستين فردي است كه به اسلام ايمان آورده و پيامبر خدا را تاييد كرده است .


حضرت علي ( ع ) نخستين ياور پيامبر ( ص ):


پس از وحي خدا و برگزيده شدن حضرت محمد ( ص ) به پيامبري و سه سال دعوت مخفيانه ، سرانجام پيك وحي فرا رسيد و فرمان دعوت همگاني داده شد . در اين ميان تنها حضرت علي ( ع ) مجري طرحهاي پيامبر ( ص ) در دعوت الهيش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضيافتي بود كه وي براي آشناكردن خويشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دين خدا ترتيب داد . در همين ضيافت پيامبر ( ص ) از حاضران سؤال كرد : چه كسي از شما مرا در اين راه كمك مي كند تا برادر و وصي و نماينده من در ميان شما باشد ؟ فقط علي ( ع ) پاسخ داد : اي پيامبر خدا ! من تو را در اين راه ياري مي كنم پيامبر ( ص ) بعد از سه بار تكرار سؤوال و شنيدن همان جواب فرمود : اي خويشاوندان و بستگان من ، بدانيد كه علي ( ع ) برادر و وصي و خليفه پس از من در ميان شماست . از افتخارات ديگر حضرت علي ( ع ) اين است كه با شجاعت كامل براي خنثي كردن توطئه مشركان مبني بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ايشان خوابيد و زمينه هجرت پيامبر ( ص ) را آماده ساخت .

 

حضرت علي ( ع ) بعد از هجرت:

 

بعد از هجرت حضرت علي ( ع ) و پيامبر ( ص ) به مدينه دو نمونه از فضايل علي ( ع ) را بيان مي نمائيم :

1 - جانبازي و فداكاري در ميدان جهاد : حضور وي در 26 غزوه از 27غزوه پيامبر ( ص ) و شركت در سريه هاي مختلف از افتخارات و فضايل آن حضرت است .

2 - ضبط و كتابت وحي ( قرآن ) كتابت وحي و تنظيم بسياري از اسناد تاريخي و سياسي و نوشتن نامه هاي تبليغي و دعوتي از كارهاي حساس و پرارج امام ( ع ) بود . ايشان آيات قرآن چه مكي و چه مدني ، را ضبط مي كرد . به همين علت است كه وي را از كاتبان وحي و حافظان قرآن به شمار مي آورند . در اين دوران بود كه پيامبر ( ص ) فرمان اخوت و برادري مسلمانان را صادر فرمود و با حضرت علي ( ع ) پيمان برادري و اخوت بست و به حضرت علي ( ع ) فرمود : تو برادر من در اين جهان و سراي ديگر هستي . به خدايي كه مرا به حق برانگيخته است ... تو را به برادري خود انتخاب مي كنم ، اخوتي كه دامنه آن هر دو جهان را فرا گيرد . حضرت علي ( ع ) داماد رسول اكرم ( ص ) عمر و ابوبكر با مشورت با سعد معاذ رئيس قبيله اوس دريافتند جز علي ( ع ) كسي شايستگي زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامي كه علي ( ع ) در ميان نخلهاي باغ يكي از انصار مشغول آبياري بود موضوع را با ايشان در ميان نهادند و ايشان فرمود : دختر پيامبر ( ص ) مورد ميل و علاقه من است . و به سوي خانه رسول به راه افتاد . وقتي به حضور رسول اكرم ( ص ) رسيد ، عظمت محضر پيامبر ( ص ) مانع از آن شد كه سخني بگويد ، تا اينكه رسول اكرم ( ص ) علت رجوع ايشان را جويا شد و حضرت علي ( ع ) با تكيه به فضايل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام فرمود : آيا صلاح مي دانيد كه فاطمه را در عقد من درآوريد ؟ پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادي رسول اكرم ( ص ) نائل آمدند .

 

غدير خم:


پيامبر ( ص ) بعد از اتمام مراسم حج در آخرين سال عمر پربركتش در راه برگشت در محلي به نام غديرخم در نزديكي جحفه دستور توقف داد ، زيرا پيك وحي فرمان داده بود كه پيامبر ( ص ) بايد رسالتش را به اتمام ( 9 )برساند . پس از نماز ظهر پيامبر ( ص ) بر بالاي منبري از جهاز شتران رفت و فرمود : اي مردم ! نزديك است كه من دعوت حق را لبيك گويم و از ميان شما بروم درباره من چه فكر مي كنيد ؟ مردم گفتند : گواهي مي دهيم كه تو آيين خدا را تبليغ مي كردي پيامبر فرمود : آيا شما گواهي نمي دهيد كه جز خداي يگانه ، خدايي نيست و محمد بنده خدا و پيامبر اوست ؟ مردم گفتند : آري ، گواهي مي دهيم . سپس پيامبر ( ص ) دست حضرت علي ( ع ) را بالا گرفت و فرمود : اي مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان كيست ؟ مردم گفتند : خداوند و پيامبر او بهتر مي دانند . سپس پيامبر فرموند : اي مردم ! هر كس من مولا و رهبر او هستم ، علي هم مولا و رهبر اوست . و اين جمله را سه بار تكرار فرمودند . بعد مردم اين انتخاب را به حضرت علي ( ع ) تبريك گفتند و با وي بيعت نمودند .

 

غدیر خم

 

حضرت علي ( ع ) بعد از رحلت رسول اكرم ( ص ):

 

پس از رحلت رسول اكرم ( ص ) به علت شرايط خاصي كه بوجود آمده بود ، حضرت علي ( ع ) از صحنه اجتماع كناره گرفت و سكوت اختيار كرد. نه در جهادي شركت مي كرد و نه در اجتماع به طور رسمي سخن مي گفت . شمشير در نيام كرد و به وظايف فردي و سازندگي افراد مي پرداخت . فعاليتهاي امام در اين دوران به طور خلاصه اينگونه است :

1 - عبادت خدا آنهم در شان حضرت علي ( ع )

2 - تفسير قرآن و حل مسائل ديني و فتواي حكم حوادثي كه در طول 23سال زندگي پيامبر ( ص ) مشابه نداشت .

3 - پاسخ به پرسشهاي دانشمندان ملل و شهرهاي ديگر .

4 - بيان حكم بسياري از رويدادهاي نوظهور كه در اسلام سابقه نداشت .

5 - حل مسائل هنگامي كه دستگاه خلافت در مسائل سياسي و پاره اي از مشكلات با بن بست روبرو مي شد .

6 - تربيت و پرورش گروهي كه از ضمير پاك و روح آماده ، براي سير و سلوك برخوردار هستند .

7 - كار و كوشش براي تامين زندگي بسياري از بينوايان و درماندگان تا آنجا كه با دست خويش باغ احداث مي كرد و قنات استخراج مي نمود و سپس آنها را در راه خدا وقف مي نمود .

 

خلافت حضرت علي ( ع ):


در زمان خلافت حضرت علي ( ع ) جنگهاي فراواني رخ داد از جمله صفين ، جمل و نهروان كه هر يك پيامدهاي خاصي به دنبال داشت .

 

شهادت امام علي ( ع ):

 

بعد از جنگ نهروان و سركوب خوارج برخي از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادي ، و برك بن عبدالله تميمي و عمروبن بكر تميمي در يكي از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونريزي ها و جنگهاي داخلي را بررسي كردند و از نهروان و كشتگان خود ياد كردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه باعث اين خونريزي و برادركشي حضرت علي ( ع ) و معاويه و عمروعاص است . و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند ، مسلمانان تكليف خود را خواهنددانست . سپس با هم پيمان بستند كه هر يك از آنان متعهد كشتن يكي از سه نفر گردد . ابن ملجم متعهد قتل امام علي ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد كوفه نشستند . آن شب حضرت علي ( ع ) در خانه دخترش مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند ، وقتي موضوع را با دخترش در ميان نهاد ، ام كلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستيد . حضرت علي ( ع ) فرمود : از قضاي الهي نمي توان گريخت . آنگاه كمربند خود را محكم بست و در حالي كه اين دو بيت را زمزمه مي كرد عازم مسجد شد . كمر خود را براي مرگ محكم ببند ، زيرا مرگ تو را ملاقات خواهدكرد . و از مرگ ، آنگاه كه به سراي تو درآيد . جزع و فرياد مكن ابن ملجم ، در حالي كه حضرت علي ( ع ) در سجده بودند ، ضربتي بر فرق مبارك خون از سر حضرتش در محراب جاري شد و محاسن آن حضرت وارد ساخت . شريفش را رنگين كرد . در اين حال آن حضرت فرمود : فزت و رب الكعبه به خداي كعبه سوگند كه رستگار شدم سپس آيه 55سوره طه را تلاوت فرمود : شما را از خاك آفريديم و در آن بازتان مي گردانيم و بار ديگر از آن بيرونتان مي آوريم . حضرت علي ( ع ) در واپسين لحظات زندگي نيز به فكر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنين وصيت فرمود : شما را به پرهيزكاري سفارش مي كنم و به اينكه كارهاي خود را منظم كنيد و اينكه همواره در فكر اصلاح بين مسلمانان باشيد . يتيمان را فراموش نكنيد ، حقوق همسايگان را مراعات كنيد . قرآن را برنامه ي عملي خود قرار دهيد . نماز را بسيار گرامي بداريد كه ستون دين شماست . حضرت علي ( ع ) در 21ماه رمضان به شهادت رسيد و در نجف اشرف به خاك سپرده شد ، و مزارش ميعادگاه عاشقان حق و حقيقت شد .

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:38 ] [ علی فتحی ] [ ]

ابوعلي حسين بن عبدالله معروف به ابوعلي سينا در سال ۳۷۰ هجري قمري درخرميشن از توابع بخارا متولد شد. او پزشك ، رياضيدان ، فيلسوف و منجم بزرگ ايراني بود . پدرش عبدالله در دستگاه سامانيان محصلي ماليات را عهده داربود و مادرش ستاره نام داشت. وي در بلخ پرورش يافت و قرآن و ساير علوم را آموخت. استاد وي عبدالله ناتلي بود كه از رجال مشهور قرن چهارم هجري به شمار مي رفت. او در هجده سالگي، چنانچه خود نوشته است، همه علوم را فرا گرفته بود. در بيست و يك سالگي دست به تاليف و تصنيف زد، در بيست و دو سالگي پدرش را ازدست داد و خود متصدي شغل پدر گرديد. اما به علت نابساماني اوضاع سياسي ، بخارا را ترك نمود و به گرگانج پايتخت امراي مامونيه خوارزم و نزد خوارزمشاه علي ابن مامون و وزيرش ابوالحسين احمدبن محمد سهيلي رفت. در اين هنگام، محمود غزنوي بر خوارزم نفوذ يافته بود و از دانشمندان دربارخواسته شد كه به غزنين به خدمت سلطان محمود بروند. ابوعلي سينا كه از تعصب آن پادشاه خبردار بود ، به همراهي ابوسهيل مسيحي از خوارزم گريخت و از راه ابيورد و طوس به قصد گرگان حركت كرد تا به قابوس بن وشمگيركه به عنوان ياريگر و حامي دانشمندان شهرت يافته بود، بپيوندد. اما وقتي كه پس از مشقات بسيار بدان شهر رسيد، قابوس مرده بود.
ابوعلي سينا ناچار به قريه اي در خوارزم بازگشت. اما پس از مدت كوتاهي دوباره به گرگان رفت و اين بار ابوعبيد جوزجاني، يكي از با وفاترين شاگردانش به خدمت او پيوست و در اين سفر بود كه كتاب « المختصرالاوسط» و كتاب «المبدا» و «المعاد» و بخشي از كتاب معروف «قانون» و «نجات» را تاليف كرد.
ابوعلي سينا در حدود سال ۴۰۵ هجري قمري به ري رفت و فخرالدوله ديلمي را كه بيماربود، معالجه كرد. ولي مدت زيادي در آن شهرباقي نماند و در اوايل سال بعد به قزوين و از آنجا به همدان رفت و حدود نه سال در آن شهر به سر برد. در اين جا مورد توجه شمس الدوله ديلمي قرار گرفت و در سال ۴۰۶ هجري قمري به وزارت رسيد و تا سال ۴۱۱ هجري قمري در اين مقام باقي ماند.
 در سال ۴۱۲ هجري قمري شمس الدوله درگذشت و پسرش سماالدوله به جاي او نشست. سماالدوله مانند پدر مي خواست كه ابوعلي سينا وزارت را قبول كند، اما شيخ نپذيرفت و توسط معاندان به مدت چهار ماه در حبس به سر برد. وي در اين مدت، تعدادي از كتب و رسالات مهم خود را تاليف نمود. شيخ الرئيس بعد از رهايي از حبس باز مدتي در همدان بود و آنگاه ناشناخته با شاگردش ابوعبيد جوزجاني به اصفهان نزد علاء الدوله كاكويه رفت. آن پادشاه او را به گرمي و احترام بسيار پذيرفت. ابوعلي سينا از اين زمان تا آخر عمر در خدمت علاء الدوله كاكويه بود. در نخستين جمعه ماه مبارك رمضان شيخ الرئيس را روي تخت رواني كه با دو اسب كرند حمل مي شد ، نهاده بودند. رفته رفته غروب افق را مي پوشاند. عصر بود و بانگ موذن مومنان را به نماز دعوت مي كرد.
همچنانكه ابوعلي سينا دست لرزانش را به سمت شاگردش دراز مي كرد، سرفه هاي شديد و پي در پي  پيكرش را مي لرزاند و چند قطره خون در كنار لبانش پديدار شد، و فقط قدرت يافت اين چند كلمه را ادا كند :
«فرمانروايي كه طي اين سالها جسم مرا به اين خوبي اداره مي كرد ، متاسفانه در وضعي نيست كه به كارش ادامه دهد. گمان كنم وقت آن رسيده كه خيمه ام را بر چينم ».
ابوعبيد با چهره خيس از اشك سعي كرد چيزي بگويد ، ولي كلمه اي از دهانش خارج نشد. نمي فهميد و نمي خواست بفهمد.
شيخ الرئيس نفس نفس مي زد و بعد از مدتي مكث ، فرمود :
« سعي كن نوشته هايم را جمع آوري كني . آنها را به تو مي سپارم . خداوند هر سرنوشتي را كه استحقاق دارد، برايش تعيين مي كند».
ساكت شد . پلكهايش را بر هم گذاشت و در همان حال گفت :
« ابوعبيد، دوست من ، اكنون برايم قرآن بخوان . چند آيه از قرآن تلاوت كن» .
آن روز اول ماه رمضان سال ۴۲۸ هجري قمري بود . شيخ الرئيس ابو علي سينا در حالت بيماري در حاليكه تنها پنجاه و هفت سال از عمرش مي گذشت، درهمدان دار فاني را وداع گفت و در همانجا مدفون شد. آرامگاه او اكنون در آن شهر است.
در مشرق زمين فلسفه يوناني هيچگاه مفسري با عمق و دقت ابوعلي سينا نداشته است. ابوعلي سينا فلسفه ارسطو را با آراي مفسران اسكندراني و فلسفه نو افلاطوني تلفيق كرد و با نبوغ خاص خود آنها را با نظر يكتا پرستي اسلام آموخت و به اين طريق، در فلسفه مشايي مباحثي آورد كه در اصل يوناني آن سابقه نداشت.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 23:8 ] [ علی فتحی ] [ ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

کوروش کبیر بنیان گذار ملت ایران برای بزرگی روحش صلوات بفرست
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بازی فلش و آدرس gogo2012.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 44
بازدید کل : 136634
تعداد مطالب : 48
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس

دریافت کد آپلود سنتر



 تماس با ما



در اين وبلاگ
در كل اينترنت

كد ماوس

كد ماوس

روزشمار محرم عاشورا

كد آهنگ


کد موزیک دانلود
[url=http://khanwars.ir/?recruit=4H159274][img]http://khanwars.static.xs-software.com/signatures/ir/world_4/159274.jpg[/img][/url] http://khanwars.static.xs-software.com/signatures/ir/world_4/159274.jpg [url=http://khanwars.ir/?recruit=4H159274][img]http://khanwars.static.xs-software.com/signatures/ir/world_4/159274.jpg[/img][/url]