وبلاگ اسلامی و ایرانی
مطالبی درباره ایران  
قالب وبلاگ

باغهای معلق بابل
در سال 1898 میلادی باستانشناس آلمانی «روبرت کلدوی»، در حدود 90 کیلومتری جنوب بغداد در عراق امروز در سواحل رود فرات جستجو در پی ویرانه ها و بقایای شهر غرق شده ی بابل را آغاز کرد.
بابل که در عهد عتیق (تورات ــ کتاب آسمانی موسی) از آن با همین نام یاد شده است، در تاریخ بیش از سه هزار ساله ی خود سه بار تا پی دیوارهای شهر منهدم شده و همواره دیگر بار از نو ساخته شده بود، اما در نهایت این شهر در قرنهای 6و 5 پیش از میلاد تحت سلطه و حکمرانی فارسها و مقدونیها قرار گرفت.
بابل نخستین شهر جهانی تاریخ بشریت محسوب می شود و قبل از هر چیز به خاطر سه اثر ساختمانی برجسته، که برای اهل فن و حرفه ی زمان خود جنجال برانگیز محسوب می شدند، یعنی: برای برج بابل، برای دیوارهای عظیم و مستحکم که به دور شهر کشیده شده بود و برای باغهای معلق سمیرامیس، مشهور و معروف شده بود.
«کلدوی» از سوی شرکت «آلمان ــ مشرق زمین» در برلین مأموریت داشت به جستجوی این سه اثر هنری فنی عجیب بپردازد و آنها را از دل زمین حفاری کند. این باستانشناس 18 سال از عمر خود را در اجرای این مأموریت سپری کرد؛ او برای این که بتواند با توده ی عظیم خرابه ها و ویرانه ها دست و پنجه نرم کند دستور داد یک خط کامل نقاله ی حفاری برای انجام این کار از اروپا به محل بیاورند ــ و او در کار خود موفق شد. او برج بابل را یافت، معبدی بزرگ و مطبّق و در عین حال درون پُر که به افتخار خدای کشور بابل، «مردوک » برپا شده بود. در هر صورت، از این اثر ساختمانی که ارتفاع آن 90 متر بوده و بر روی سطح چهار گوشی که هر ضلعش نیز 90 متر طول داشته، بنا شده بود ؛ تنها تعدادی از پایه های اصلی بنا و تل عظیمی از خاکهای آثار مخروبه باقی مانده بود.
«کلدوی» همچنین دیوار شهر بابل را، که عظمتش تعجب جهانیان زمان خود را برانگیخته بود، پیدا کرد: دیوار بقدری عریض بود، که دو ارابه ی اسبی می توانستند روی آن براحتی در کنار هم حرکت کنند. این دیوار، تمام شهر، مجتمع قصرها و نیز یک قطعه زمین مسطح و بزرگ را در بر می گرفت. این قطعه زمین احتمالاً برای مردمی که خارج از دیوار زندگی می کردند، هنگام حمله ی احتمالی دشمن به عنوان پناهگاه در نظر گرفته شده بود. «کلدوی» از این اثر ساختمانی عظیم نیز فقط پایه های اصلی دیوار را که تا 12 متر ارتفاع داشتند و تل عظیمی از ویرانه ها را یافت. اما باغهای معلق معروف کجا بود؟
این پژوهشگر آلمانی پس از اینکه سالهای طولانی سختکوشانه و با ناکامی به دنبال این اثر ساختمانی گشته بود، یک روز در گوشه ی شمال شرقی مجتمع بی حد و مرز کاخهای سلطنتی، در عمق یک متری از سطح خاک و خرابه، به ساختمانی برخورد که مشابه آن را تا به حال هرگز ندیده بود؛ این پی از دوازده اتاق باریک و دراز که اندازه یکدیگر بودند تشکیل می شد، که ــ بر خلاف تمام دیگر آثار ساختمانی کشف شده در بابل ــ از سنگِ تراش داده درست شده بود. این دوازده اتاق در دو سوی یک راهروی میانی ردیف شده بودند؛ سقف این اتاقها از آجر (خشت پخته) بنا شده و چنان محکم و قطور بود، که ظاهراً منظور از ساخت آن تحمل بارهای سنگین بوده است. دیوارها و ستونها تا 7 متر قطر داشتند. چیز دیگری که کلدوی در این خرابه ها درست در کنار اثر ساختمانی طاقْ گنبدی دوازده اتاقه کشف کرد ــ که کمتر از آن اتاقهای نادر، عجیب نبود ــ یک حلقه چاه بود. این چاه از یک دهانه ی حلقویِ مرکزی و دو دهانه ی گوشه دار کوچکتر تشکیل شده بود. چرخ چاهی که به این چاه تعلق داشته و احتمالاً از چوب و طنابهای کلفت تشکیل می شده، باقی نمانده بود. کلدوی مدتی طولانی اندیشید، که این زیر زمین طاقْ گنبدی، زمانی چه چیزی را می توانسته تشکیل بدهد ــ آنگاه او پاسخ را یافت. او در بسیاری از نوشته های یونانیان و رومیان، و همچنین بر روی کتیبه های سنگی خط میخی زمان بابلیها، سرنخهایی به دست آورد که در بابل فقط در دو نقطه سنگِ تراش داده به کار رفته بوده است: در دیوار شمالی «قصر» یا کاخ و سرای سلطنتی بابل، و در «باغهای معلق سمیرامیس». سنگهای تراش داده شده ی قصر را «کلدوی» قبلاً یافته بود ــ بنابراین زیر زمین طاقْ گنبدی می بایست متعلق به «باغهای معلق » مشهور می بود.
«کلدوی» از ادبیات جامع موجود درباره ی بابل قدیم، فقط می توانست یک تصویر درباره ی شکل ظاهری باغ های معلق سمیرامیس نزد خود مجسم کند: احتمالاً روی زیرزمین طاق گنبدی یک ساختمانِ مرکزیِ تراس گونه با تراسهای مطبّق قرار داشته است. هر تراس حدود 5 متر بالاتر از تراس زیری خود واقع بوده و با سطوح سنگی به طول 45/5 متر و عرض 35/1 متر فرش شده بوده است.
بر روی هر یک از سطوح سنگی، یک لایه حصیر آغشته به قیر، کشیده شده و روی آن با دو لایه آجر کوره، فرش و درزهای میان آجرها با گچ گرفته شده بوده است. دوباره بر روی این طبقه ی آجری، یک لایه سرب ریخته شده بوده که از نشت رطوبت به طبقات زیرین جلوگیری کند.
در نهایت بر روی لایه ی سربی، یک لایه خاک به ارتفاع 3 متر قرار داشته که باغ اصلی را ــ که در آن حتی درختان بلند هم میتوانستند برویند ــ تشکیل میداده است.
کلدوی پیروزمندانه به برلین گزارش داد: «من باغهای معلق را یافته ام» اما پیروزی او برای مدت زیادی دوام نیافت. هنوز کشف او به زحمت معروف شده بود، که درباره ی آن شک و تردید پیدا شد.
دیگر پژوهشگران نیز با تکیه بر نوشتارهای عهد باستان تلاش کردند ثابت کنند که باغهای معلق در مکانی که «کلدوی» حدس میزد، نمیتوانسته بنا شده باشد. برخی از این پژوهشگران گفتند که «باغهای معلق» درون محوطه ی کاخها نبوده، بلکه در کنار آن قرار داشته است. برخی دیگر بر این باور بودند که باغها نه در محوطه ی قصرها و نه در کنار آن بوده، بلکه دور از محوطه ی کاخها و درست در کناره ی رود فرات قرار داشته، و تعدادی هم حتی ادعا کردند که باغها نه در کناره ی رود، بلکه بر فراز رودخانه، گویا بر روی پل عریضی ــ که بسیار پهنتر از بستر رودخانه بوده ــ قرار داشته است!
مشخص نیست که کدام یک از این فرضیه ها درست و کدام اشتباه است. احتمالاً این معما در آینده نیز حل نخواهد شد.
همچنین معلوم نیست که چرا « اغهای معلق» به سمیرامیس نسبت داده شده است. «سمیرامیس» ملکه ی افسانه ای بابلی ــ آشوری بوده که اگر واقعاً وجود خارجی هم داشته ــ می باید قرنها پیش از ساخت و ایجاد «باغهای معلق» میزیسته است. در مورد اینکه آیا ملکه ای هم، که در زمان ساخت باغ در بابل میزیسته، سمیرامیس نام داشته است، دلیل و مدرکی وجود ندارد.

   
 
به این ترتیب « باغهای معلق » که در فهرست اسامی عجایب هفتگانه ی « آنتیپاتروس » در مقام دوم از آن نام برده شده است ، از تمام عجایب هفتگانه ی دیگر کمتر مورد پژوهش و تحقیق قرار گرفته است.
تنها نکته ی مسلم و مطمئن این است که باغهای معلق در بابل قرار داشت و بنیانگذار آن پادشاه بابلی نبوکد نصر دوم (605 ــ 562 پیش از میلاد) بود ــ پادشاهی که حکومت خود را به بالاترین حد شکوفایی تاریخ زمان خود رسانید.
اما نظریه دیگری هم وجود دارد
پس از از زیر خاک درآوردن خرابه های بابل باستان در صد سال پیش هزارن لوح گلی و سنگی با خط میخی از زیر خاک استخراج شد و حتّی یک اشاره کوچک هم در هیچکدام به باغهای معلّق بابل نشده بود!!!!
در طی مصاحبه با یک پروفسور آمریکایی باستانشناس ایشان ادّعا کردند این مورخین یونانی بودند که صدها سال پس از ساخته شدن چنین باغهایی(چنانکه خود ادّعا کرده اند) از ساخته شدن باغهای معلّق به دستور نبوکد نصر آنهم در بابل خبر دادند.درحالیکه در یکصد سال گذشته هیچ سندی از هزاران لوح گلی بابل حتّی اشاره ای به وجود این باغها ندارد.با توجّ به اینکه شاهان باستانی بعید به نظر میرسد چنین اثر معماری نبوغ آمیزی را بسازد و در هیچ سند خود از آن یاد نکند!
ایشان معتقد بودند که باغهای معلّق نه در بابل بلکه در نینوا و آنهم صدها سال قبل از نبوکدنصر بدست شاه مقتدری بنام Sennacherib که در واقع یک نابغه فن معماری بوده است .. ساخته شده. و جالب اینکه ده ها تصویر نقش برجسته از این باغها و نیز یک لوح گلی بزرگ را که شرح دقیق ساخت باغها بود در این مستند نشان داد.Sennacherib درواقع بنیانگزار پادشاهی آشور در ۷۰۰ قبل از میلاد به پایتختی نینوا بود. Sennacherib برای آبیاری باغهایش طبق محاسبه دانشمندان به روزی حدود ۳۰۰ هزار کیلو آب نیاز داشته. و از آنجا که سطح باغ ها از رودخانه خیلی بالاتر بوده سیستمی عجیب را ابداع کرده بود.

استوانه هایی که درونشان میله ای چوبین قرار داشت و دور میله توسط پوست درخت نخل مارپیچ هایی درست کرده بودند که با چرخش مارپیچ آب از پائین به بالا منتقل میشد. و عجیب اینکه این سیستم در جهان علم با نام معروف پیچ یا مارپیچ ارشمیدس خوانده میشود و از روح این لوح نشان داده شد که دقیقاً ۴۰۰ سال قبل از ارشمیدس این Sennacherib بوده که با همین سیستم باغهای افسانه ای خود را آبیاری میکرده.آنهم ۳۰۰ هزار کیلو آب در روز!
مطابق محاسبه باستان شناسان برای این کار به حداقل ۱۸ زنجیره از این وسایل از رودخانه به بالای باغهایش احتیاج داشته.
زمانی که باغهای معلق به وجود آمد، بابلی ها تاریخی به قدمت تقریباً 3000 سال را پشت سر داشتند. بابل که در قسمت سفلای رود فرات قرار داشت، نخست مسکن سومریها (قومی که حدود 3000 سال پیش از میلاد در بین النهرین میزیستند) بود، سپس توسط مهاجران اکدی که حدود 2600 سال قبل از میلاد به بابل آمدند، اشغال و تسخیر شد و 500 سال پس از آن توسط اقوامی که از شمال بین النهرین به آنجا آمدند، تحت سلطه قرار گرفت و مأوا و مسکن آنها شد. پس از یک دورانِ کوتاه شکوفایی تحت سلطنت شاه حمورابی (1728 ــ 1686 پیش از میلاد)، پشت سر هم «هیتیت» ها (قومی باستانی که در آسیای صغیر و سوریه میزیستند و دارای تمدنی درخشان بودند و در حدود قرن 18 الی 12 قبل از میلاد زندگی میکردند و در قرن 12 قبل از میلاد توسط مردم افروغیه و آشور برافتادند) از شرق آسیای صغیر، کاسیان (قومی کهن از کوه نشینان نواحی زاگرس) از ایران و آشوریها که در سرزمینهای پر محصول بین دجله و فرات میزیستند، بر بابل تسلط یافتند.
در سال 626 پیش از میلاد، نبوپولاسار، یکی از شاهزادگان اقوام کلدانی که در جنوب بابل زندگی میکردند، علیه رژیم ستمگر آشوریها سر بلند کرد. هر دو شهر آشوری یعنی « آشور » و « نینوا » کاملاً نابود شدند. کشور پادشاهی بزرگ آشور بین « کلدانیان » و « مادها » تقسیم شد. « نبوپولاسار » شاه امپراتوری جدید بابل ، جنوب و غرب آشور ، بین النهرین ، سوریه و فلسطین را از آنِ خود کرد و مادها باقیمانده ی سرزمینهای وسیع آشوریها را به خود اختصاص دادند.
زمانی که باغهای معلق به وجود آمد ، بابلی ها تاریخی به قدمت تقریباً 3000 سال را پشت سر داشتند. بابل که در قسمت سفلای رود فرات قرار داشت ، نخست مسکن سومریها (قومی که حدود 3000 سال پیش از میلاد در بین النهرین میزیستند) بود ، سپس توسط مهاجران اکدی که حدود 2600 سال قبل از میلاد به بابل آمدند ، اشغال و تسخیر شد و 500 سال پس از آن توسط اقوامی که از شمال بین النهرین به آنجا آمدند ، تحت سلطه قرار گرفت و مأوا و مسکن آنها شد. پس از یک دورانِ کوتاه شکوفایی تحت سلطنت شاه حمورابی (1728 ــ 1686 پیش از میلاد) ، پشت سر هم « هیتیت » ها (قومی باستانی که در آسیای صغیر و سوریه میزیستند و دارای تمدنی درخشان بودند و در حدود قرن 18 الی 12 قبل از میلاد زندگی میکردند و در قرن 12 قبل از میلاد توسط مردم افروغیه و آشور برافتادند) از شرق آسیای صغیر ، کاسیان (قومی کهن از کوه نشینان نواحی زاگرس) از ایران و آشوریها که در سرزمینهای پر محصول بین دجله و فرات میزیستند ، بر بابل تسلط یافتند.
در سال 626 پیش از میلاد ، نبوپولاسار ، یکی از شاهزادگان اقوام کلدانی که در جنوب بابل زندگی میکردند ، علیه رژیم ستمگر آشوریها سر بلند کرد. هر دو شهر آشوری یعنی « آشور » و « نینوا » کاملاً نابود شدند. کشور پادشاهی بزرگ آشور بین « کلدانیان » و « مادها » تقسیم شد. «نبوپولاسار» شاه امپراتوری جدید بابل، جنوب و غرب آشور، بین النهرین، سوریه و فلسطین را از آنِ خود کرد و مادها باقیمانده ی سرزمین های وسیع آشوری ها را به خود اختصاص دادند.
هنگامی که «نبوپولاسار» در سال 605 پیش از میلاد در گذشت، پسر او «نبوخد نصر» بر تخت نشست. او کشور خود را با جنگهای بیشمار، تبدیل به قدرت جهانی زمانِ خود کرد و همزمان پایتخت کشورش «بابل» را تبدیل به بزرگترین، جدید ترین و پرشکوهترین شهر جهان در آن روزگار کرد.
«نبوخد نصر» ، «اساگیلا» را که معبد مرکزی و اصلی خدای امپراتوری بابل، مردوک (گوساله ی خدای خورشید) بود، بازسازی کرد و دور تا دور معبد، تأسیسات عظیم مجلل و باشکوهی به وجود آورد. او ساختمان برج مطبق 90 متری «تمنانکی » را که معبد دیگری برای «مردوک» بود دوباره آغاز کرده و به پایان رسانید. این معبد بعدها در تاریخ به «برج بابل» موسوم شد. «نبوخد نصر» دستور داد برای جشنهای مجلل و باشکوهِ بیشماری که تقریباً همه روزه در بابل برپا میشد ــ و به این شهر لقب «بابل گناهکار» داده بود ــ یک خیابان عظیم، مخصوص سان و رژه و مراسم جشن بسازند که شکوه و جلال آن در جهانِ آن روز ، مثال و مانندی نداشت. او دو کاخ بزرگ پادشاهی ساخت و دستور داد با بنای یک دیوار حلقوی دو جداره که قبلاً از آن صحبت شد، حصاری به دور شهر به وجود آورند تا شهر و ساکنان آن از ایمنی کامل برخوردار باشند. خیابانهای پهن و مجلل از طریق دروازه های بزرگی که در این برج و بارو ایجاد شده بود، خارج شهر را به داخل شهر وصل میکرد و در دو طرف این خیابانها، کاخها و معابد زیادی که تازه برپا شده بود، وجود داشت. دروازه و خیابانی که به نام «ایشتار» الهه ی جنگ و عشق، نامیده شده بود، با تصاویر برجسته ی جانوران بر روی سنگهای مینا (سنگهای لعابی) تزیین شده بود. بر طبق نوشته های به دست آمده از یک کتیبه به خط میخی، در شهر بابل 53 معبدِ خدایان بزرگ، 55 معبد کوچکتر مردوک ، 300 مجتمع معبدی کوچکتر خدایان زمینی و 600 مجتمع معبدی خدایان آسمانی، 180 محراب ایشتار و 200 محراب دیگر برای دیگر خدایان وجود داشته است!

مهمانان و بازدید کنندگان از سراسر سرزمینهای بیگانه به این شهر می آمدند تا عظمت و شکوه آن را دیده و مورد تحسین و ستایش قرار دهند. در خیابانهای شلوغ شهر علاوه بر این مهمانان، احتمالاً نخستین جهانگردان تاریخ،  سربازان، جیب بُرها، غیبگوها و فالگیرها، نوازندگان دوره گرد و مهمتر از همه بازرگانان ــ که با کاروانهای خود آمده بودند تا کالاهای خود را از تمام سرزمینهای غنی و آباد عرضه نمایند ــ یافت میشدند. در بازارهای بابل، ارغوان از فنیقیه، کندر از عربستان، فرش و سنگهای زینتی از ایران، قلع از انگلستان، نقره از اسپانیا، مس و طلا از مصر و ادویه و عاج فیل از هندوستان عرضه میشد. علاوه بر بازرگانان، تعداد بیشماری هنرمند و کارشناسان صنایع دستی به بابل می آمدند. آنها میدانستند، صابون چگونه ساخته میشود و پارچه را چگونه رنگ میکنند. آنها میتوانستند فلزکاری و ریخته گری کنند و جامهای شیشه ای تولید نمایند. همچنین پزشکان زیادی در بابل حضور داشتند که سنت قدیم «هنر سالم سازی» را ــ پزشکی در آن زمان هنر محسوب میشد ــ پیشه کرده و حتی عملهای جراحی بسیار سختی را انجام میدادند. چون این پرشکان، مانند تمام بابلیهای دیگر این اعتقاد را داشتند که هر چیزی که برای انسان اتفاق می افتد، خواست خدایان و در دست خدایان است، هر گونه معالجه ی پزشکی با مراسم دعا و اوراد خوانی همراه بود.
زندگی و کار و تلاش در شهر و روستا بر اساس قوانینی تنظیم میشد که حدود 1200 سال پیش از آن توسط شاه قدیم بابل حمورابی (1728 ــ 1686 قبل از میلاد) به وجود آمده بود. این قوانین، که قدیمی ترین قانونهای جهان محسوب میشوند، بسیار سخت بودند: دستهای دزدان را قطع میکردند، مجرمان برای جرائمی دیگر کور میشدند، یا قیر مذاب بر روی آنها ریخته میشد و یا بینی و گوشهای آنها بریده میشد! پزشکان برای عملهای جراحی اشتباه، جان خود را از دست میدادند. اگر زنی به همسر خود خیانت میکرد و یا از انجام وظایف زناشویی و خانه داری خود سر باز میزد، جان میباخت. در مورد مردان، قانون نرمی و انعطاف بیشتری داشت: البته آنها بطور رسمی حق داشتند فقط یک همسر اختیار کنند؛ ولی اگر مردی یک یا چند معشوقه هم داشت، چشم پوشی میشد. در دورانی که بابل تنها در طول چند دهه تبدیل به شهر پیشتاز زمان خود گردید، «بخت النصر دوم» قسمت اعظم دوران پادشاهی 43 ساله ی خود را در جنگها و لشکر کشیهای متعدد به سر آورد. او با آشوریان طغیانگر در شمال و سوریها در غرب و مهمتر از همه با یهودیان در فلسطین ــ که با مصریان متحد شده بودند ــ به جنگ پرداخت. او در سال 587 قبل از میلاد ، شهر اورشلیم را تا پی ساختمانها نابود کرد. ساکنان این شهر، آنهایی که از جنگ جان سالم به در برده بودند، به اسارت بابلیها در آمده و به بابل برده شدند. بسیاری از تاریخنگاران ادعا میکنند که بخت النصر برای پیشبرد کارهای ساختمانی بابل به این اسیران نیاز داشته است. در این زمان بود که باغهای معلق، دومین اثر از عجایب هفتگانه، به وجود آمد. این بنا احتمالاً هدیه ای از طرف بخت النصر به همسرش ، یک شاهزاده خانم ایرانی ، بوده ــ همانطور که قبلاً اشاره شد ــ معلوم نیست که این شاهزاده خانم واقعاً همنام ملکه ی افسانه ای آشوری «سمیرامیس» بوده است یا خیر؟
بنا بر گزارشهای تاریخی موجود، بخت النصر دستور داد باغهای معلق را بسازند تا غیبتهای طولانی خود را نزد ملکه جبران کند ، و همچنین برای همسرش در جلگه ی یکنواخت فرات، خاطره ی کوچکی از کوهستانهای پوشیده از جنگل وطنش ایران را فراهم آورد.
ایجاد باغهای سلطنتی در زمینهایی که اصولاً مختص کشاورزی نبودند ، مسئله ی جدیدی نبود. پیش از آن پادشاه ، ظاهراً مجنون آشوری « سان حریب » (705 ــ 681 قبل از میلاد دستور داده بود، به دور معبد خدای سرزمینش «آشور» در نینوا سوراخهایی در کف صخره ایِ آن حفر کنند. این سوراخها از طریق کانالهای زیر زمینی که آب در آنها جاری بود، به یکدیگر متصل بودند؛ آنگاه این سوراخها با خاک پر شد و به این ترتیب پی مناسب برای باغ فراهم آمد.
البته این باغ آشوری، قابل مقایسه با «باغهای سمیرامیس» نبود. برابر نوشته های همرأی و مشابه نویسندگان یونانی و رومی در زمان احداث باغهای معلق و نیز نویسندگان یونانی و رومی زمانهای سپسین ، باغهای معلق سمیرامیس چه از نظر زیبایی و جلال و شکوه و تأسیسات و چه از نظر گوناگونی و تعدد نوع گیاهان و گلها، در جهان آن روزگار بی مثال و بی همتا بود.
بخت النصر به تمام سربازان خود دستور داده بود که هنگام لشکر کشی های خود به سرزمینهای دور، هر آنچه را که از گیاهان ناشناخته می دیدند، از ریشه در آورده و با سرعت ، آنها را به بابل ارسال دارند. به ندرت کاروانی پیدا میشد که گیاهی جدید از سرزمین خود نیاورده باشد و به ندرت کشتیهایی پیدا میشدند که یک روئیدنی جدید را از سرزمینهای دوردست نیاورده باشند. به این ترتیب در بابل یک باغ بزرگ رنگارنگ ایجاد شد که نخستین باغ گیاهشناسی جهان به شمار می آمد.
احتمالاً هر یک از هفت تراس، باغی مخصوص به خود داشت. از این رو به باغ بابل کلمه ی جمع «باغهای معلق» اطلاق میشده است. با این وجود این هفت تراس و تأسیسات مستقل با هم یک مجموعه ی کامل را می ساختند: در لبه ی خارجی هر تراس هزاران گیاه پیچک و بالارونده و آویز روییده بوده ، که تا باغ تراس زیرین خود امتداد می یافتند و به این ترتیب از هفت باغ مجزا یک مجموعه ی کامل میساختند. یک کوه بزرگ سبز با شیب تند با تعداد بیشماری از درختان، پرچینها، بیشه ها و گلها که در مجموع آویزان و یا معلق به نظر می آمدند ــ و از این جهت به این مجموعه ، صفت باغهای « معلق » داده شده است.
برده ها به ویژه در تابستان که درجه ی حرارت تا 50 درجه ی سانتی گراد بالا می رفت، بدون وقفه از چاه آب میکشیدند و آب را به داخل کانالهای کوچک متعدد میراندند. از طریق این کانالها آب از بالاترین طبقه ی باغ به تمام شبکه های پایین تر تأسیسات جاری میشد. در تمام طبقات، جویبارها و آبشارهای کوچک جریان داشت؛ درون حوضها و برکه های کوچک ، اردکها و مرغابیها شنا میکردند و قورباغه ها میخواندند؛ زنبورها، پروانه ها و سنجاقکها از این شکوفه به آن شکوفه می پریدند ــ و در حالی که شهر بابل زیر تیغ آفتاب گرم تابستان بود، «باغهای سمیرامیس» فارغ از محنت کم آبی و گرما، شکوفا و سبز و خرم بود. به طور مسلم این ــ دوگانگی و تضاد در یک محیط ــ بود که باغ بابل را در مقام پرافتخار دوم، در فهرست عجایب هفتگانه ی جهان قرار داد.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, ] [ 22:59 ] [ علی فتحی ] [ ]

 اهرام مصر يکي از رمزآميز ترين بناهاي جهان است و مسائل خرافي زيادي در مورد آنها وجود دارد. اين گزيده يي از نکات جالب پيرامون اهرام و برخي خرافات مرتبط با آنها است.

- در دوران باستان اهرام يکي از راهنماهاي جالب براي دزدان بود و آنها را در يافتن محل دفن گنج هاي فراعنه راهنمايي مي کردند. براي همين است که تا زمان توتان خامون فراعنه در زير زمين دفن مي شدند.

- بعضي ها بر اين باورند که توتان خامون توسط عموي خود به قتل رسيده زيرا او پس از مرگ اين فرعون جوان به تخت سلطنت نشسته است. اما در مطالعه يي که در سال 2005 انجام شد معلوم شد که ساق پاي اين فرعون قبل از مرگ شکسته بوده و احتمالاً اين امر منجر به مرگ او شده است.

- به همراه فرعون تمام اقلامي که ممکن است او پس از مرگ به آن احتياج پيدا کند دفن مي شدند. حتي گربه هاي آنها هم موميايي شده و با آنها دفن مي شدند تا آنها را در عالم پس از مرگ همراهي کنند.

- مجسمه هاي مستخدمان فراعنه نيز با آنها دفن مي شد تا پس از مرگ به آنها خدمت کنند اما در اوايل پادشاهي فراعنه مستخدمان حقيقي با آنها به خاک سپرده مي شدند.

- اما چرا هرم اصلي دماغ ندارد؟ افسانه ها مي گويند ارتش ناپلئون از آن به عنوان هدف نشانه گيري استفاده کرده و باعث نابودي آن شدند. اما واقعيت اين است که اين مجسمه 500 سال پيش در زمان به قدرت رسيدن محمد سليم الدهر که يک پيرو طريقت بسيار متعصب بود نابود شده است.

- در حدود سال 1800 بعضي بر اين باور بودند که اهرام مي توانند نيروهاي نامرئي را به خود جلب کنند که باعث مي شود اجساد مردگان در آنها فاسد نشوند و لبه تيغ ها تيز شود. يک مهندس چک به نام کارل دربال حتي حق امتياز اين کشف را در سال 1909 به اسم خود ثبت کرد.

- مهندسان ناپلئون بيان داشتند که سنگ هاي معبد بزرگ مي تواند ديواري يک متري دور فرانسه ايجاد کند و اگر سنگ ها را به قطعات 6 سانتي متري خرد کرده و روي هم بگذاريم به ماه مي رسد.

- خيلي ها اهرام را ايستگاهي فضايي مي دانند که ساکنان ديگر سيارات در آن فرود مي آيند.

- ناپلئون پس از ورود به اهرام در حالي که رنگش پريده بود و به شدت مي لرزيد از آن بيرون آمد. او حاضر نشد در اين مورد حرفي به زبان آورد اما مدعي شد که تصويري از آينده خود را در داخل هرم ديده است.

- يونانيان باستان معتقد بودند اين معابد ظرف 10 سال و به کمک 10 هزار برده ساخته شده اند. در حقيقت 25 هزار مرد آزاد يا برده در ساخت آن مشارکت داشته اند. ساخت هر هرم احتمالاً 5 سال زمان مي برده است.

- هر معبدي که در مصر کشف مي شد مورد سرقت قرار مي گرفت. براي همين بود که کشف معبد توتان خامون اين چنين صدا کرد.

- زماني که خليفه بغداد به هرم بزرگ وارد شد با کفن خئوپوس مواجه شد که اصل موميايي آن به سرقت رفته بود.

- معبد توتان خامون کمي پس از تدفين وي مورد سرقت قرار گرفت. اما دزدان در حين ارتکاب جرم دستگير شدند. آنها کيسه يي از طلاهاي دزديده شده را در تونلي که به گنجينه فرعون زده شده بود جا گذاشتند.

- لرد کارنارون که در سال 1992 موفق به کشف تونل دزدها شد يک سال بعد از کشف بزرگش فوت کرد. در زمان مرگ او برق قاهره رفت و سگش به طرز خوف آوري شروع به زوزه کشيدن کرد. افراد خرافاتي بر اين باور بودند که لعنت فراعنه باعث مرگ او شده است.

- موميايي ها با «کتاب هاي مرده» دفن مي شدند که پر از نفرين به دزدان معبد بود. البته راهنمايي هايي هم براي زندگي پس از مرگ در آن نوشته شده بود.

- در سال 1901 فليندرز پتري يک تاريخدان انگليسي به اکتشاف معبد دجر فرعون مصر دست زد و موفق شد دستي را که در داخل يک باند پيچيده شده و در شکاف ديواري گير کرده بود پيدا کند. احتمالاً سارق قبلي آن را در داخل معبد جا گذاشته بود.

- يک دزد در دهه 1880 پس از فروش سي موميايي و گنج هاي آنها توسط دولت مصر دستگير شد. اما دولت مصر جرم او را بخشيد و او را به عنوان راهنماي معابد استخدام کرد تا راه هاي مخفي را به گردشگران نشان دهد.

- در سال 1944 يک سارق براي سرقت طلاهاي فراعنه کفن آنها را باز کرد. در همين زمان در محفظه نگهداري فرعون بسته و او در آنجا زنداني شد. سپس سقف محفظه فرو ريخت و باعث مرگ او شد. محققان از روز مرگ او اطلاع دارند زيرا روزنامه يي که در جيب کت او قرار داشت همچنان سالم بود.

- در دهه 1800 تعداد زيادي موميايي در داخل اين معابد توسط مردم آن زمان مصر دفن شدند اما آنها ارزش چنداني نداشتند. خيلي از آنها حتي به عنوان سوخت به داخل موتور قطارها انداخته شدند.

- گفته مي شود حتي غرق شدن تايتانيک نتيجه نفريني بوده که همراه جسد موميايي شده کاهني که با اين کشتي به امريکا حمل مي شد بوده است. اين داستان خيلي ها را متاثر کرده است اما واقعيت ندارد.

- موميايي ها در داخل چادرها و خانه هاي مخصوصي به اسم «خانه زيبايي» موميايي مي شدند که نام مناسبي براي مغازه قصابي آن زمان بود.

- اگر کاهنان به طور اتفاقي باعث قطع شدن عضوي از مردگان مي شدند اين عضو را با قطعه هاي چوبي تعويض مي کردند.

- هرودوت مورخ يوناني نوشته است مصري ها براي موميايي کردن جسد ابتدا لوله يي آهني به داخل بدن فرد متوفي مي فرستادند و سپس مغز و اجزاي داخلي او را خارج مي کردند. به جاي چشم مردگان هم سنگ سياه قرار مي گرفت. البته در داخل چشم هاي رامسس ششم دو پياز کوچک قرار گرفت.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, ] [ 22:58 ] [ علی فتحی ] [ ]

به نام خدا

مردی که درباره پیامبر فیلم
ساخته بود در یک واقعه ی آتش سوزی
مرد وآمریکا این خبر را پوشانده
یک خواهر فلسطینی خواب دیده کسی
که این خبر را منتشر کند خداوند
4ساعت بعد به او پاداش میدهد بخدا
شخصی به اسم محمد خواب رسول
الله(ص) را دیده که به او گفته به
مسلمانان بگو کسی که این خبر را
نشر کند درمدت 4 روز بسیاااااار
خوشحال خواهد شد و کسی که نسبت به
آن بیخیالی کند بسیار غمگین
خواهد شد این خبر را به اندازه ای
که میتوانی برای دوستانت بفرست

 

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, ] [ 14:51 ] [ علی فتحی ] [ ]

از این پس خواستی مارا به سایت alinet2.rozblog.com برو .

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, ] [ 18:3 ] [ علی فتحی ] [ ]

داود علیه السلام براریكه سلطنت بنی اسرائیل تكیه زده و در اختلافات و درگیری آنها قضاوت و داوری می كرد، امور سیاست و اقتصاد قوم را به درایت و كفایت اداره می كرد و هر روز بنی اسرائیل نزد داود می آمدند و سرگذشت زندگی و مشكلات خویش را بیان می داشتند و نزاعهای خود را تشریح و استدلال می كردند و داود هم در تمام موارد با عدل و داد حكم می نمود.Image

در این دوران سلیمان كه یكی از فرزندان داود بود تنها یازده سال از عمرش می گذشت. داود پیرمردی ضعیف و نحیف بود كه هر آن امكان وداع او با زندگی می رفت و همواره فكر آینده مملكت و كشور او را نگران می ساخت و در این فكر بود كه چه كسی پس از وی می تواند زمام امور و اداره كشور را به دست بگیرد. داود گرچه فرزندان بسیاری داشت ولی سلیمان كه كودكی خردسال بود، از جهت علم و حكمت برآنان برتری داشت آثار عقل و درایت از سیمای او هویدا و هوش و درایت او بر همه آشكار بود و امور مردم را با تیزبینی و عاقبت اندیشی اداره می كرد.

عادت داودعلیه السلام بر این بود كه در مجلس قضاوت خویش، فرزند خود سلیمان را حاضر می ساخت، تا به قدرت قضاوت و استدلال خود بیفزاید، لذا سلیمان همیشه در مجلس قضاوت پدر خویش حاضر بود، تا در پرتو افكار پدر، چراغی برای آینده خود بیفروزد و در آینده به هنگام برخورد با مشكلات و مسائل اداره مملكت از پرتو آن بهره گیرد.

در یكی از مجالس كه داود پیغمبر بر كرسی قضاوت خود نشسته بود و سلیمان نیز در كنار وی حضور داشت، دو نفر، برای طرح نزاع نزد داود علیه السلام آمدند، یكی از آن دو گفت: من زمینی داشتم كه زمان برداشت محصول آن فرا رسیده و موقع چیدن آن نزدیك شده بود، تماشای آن موجب مسرت هر بیننده و تصور حاصلش موجب امید و دلگرمی صاحبش بود، در همین موقع گوسفندان طرف نزاع من وارد این كشتزار شده اند و كسی آنها را بیرون نرانده است و چوپانی از گوسفندان محافظت ننموده است، بلكه گوسفندان شبانه در این كشتزار چریده اند و محصول مرا از بین برده و نابود كرده اند به حدی كه اثری از آن باقی نمانده است.

مدعی شكایت خود را اقامه كرد و صاحب گوسفندان از خود دفاعی نداشت و محكومیت او محرز بود. لذا پرونده به مرحله صدور حكم رسید و حكم صادره باید در مورد او اجرا می شد.

داودعلیه السلام گفت: گوسفندها از آن صاحب كشتزار است كه باید در تقاص محصول از دست رفته خود بگیرد. این غرامت به خاطر مسامحه كاری صاحب گوسفندها است كه آنها را شبانه و بدون چوپان، در میان كشتزارها رها كرده است.

در این هنگام سلیمان كه كودكی بیش نبود، اما از علم و حكمت خدادادی برخوردار شده بود و بر دقایق این مرافعه آگاه بود مُهر سكوت ازلب برداشت و برهان خود را بر آنها عرضه داشت و گفت: حكمی متعادل تر و به عدل نزدیك تر وجود دارد.

اطرافیان داود علیه السلام از جرات این كودك متعجب و سرا پا گوش شدند تا ببینند سلیمان چه می گوید.

سلیمان گفت: باید گوسفندها را به صاحب كشتزار بدهند تا از شیر و پشم و نتایج آنها بهره برداری كند و زمین را به صاحب گوسفندان بدهند تا به آبادی آن بپردازد، تا چون به صورت اول بازگشت، سپس زمین را بدهند و گوسفندها را باز گیرند و بدین طریق ضرر و غرامتی به هیچیك نخواهد رسید و این حكمت به عدالت نزدیك تر و از جهت قضاوت صحیح تر و بهتر است.

این قضاوت، مطلعی شد بر نبوغ و استعداد سلیمان تا در آینده به شایستگی، سلطنت و نبوت داود علیه السلام را ادامه دهد.

 

سلیمان و برادر ریاست طلب

پس از چهل سال سلطنت و نبوت، داود علیه السلام فرزند خود سلیمان را آماده ساخت تا پس از وی حكومت مردم را در دست گیرد. سلیمان در آن زمان نوجوانی بود كه هنوز سرد و گرم دنیا را نچشیده بود، ولی قدرت و درایت سلطنت و رهبری مردم را به خوبی دارا بود، از طرفی آبیشالوم(آبسالوم) برادر بزرگتر سلیمان كه از مادر دیگری بود، با ولایتعهدی سلیمان موافق نبود و در صدد ایجاد اختلاف و شورش در بین مردم بر آمد.

آبیشالوم سالیان متمادی نسبت به بنی اسرائیل لطف و مهربانی داشت، بین آنان قضاوت می كرد، امورشان را اصلاح و آنان را اطراف خویش جمع می كرد و همواره در فكر آینده ای بود كه برای خود تصور كرده بود.

كار آبیشالوم در دستگاه داود بالا گرفت، به حدی كه وی بر در منزل داود می ایستاد تا حوایج حاجتمندان را برآورد. او شخصاً در این كار دخالت می كرد، تا بر تمام بنی اسرائیل منت و نفوذی داشته باشد و از حمایت آنها برخوردار باشد.

آنگاه كه آبیشالوم موقعیت را مناسب دید و از حمایت بنی اسرائیل مطمئن شد، از پدر خود داود اجازه خواست كه به "جدون" برود تا به نذری كه در این مكان نموده، وفا كند. سپس كارآگاهان خود را در میان اسباط بنی اسرائیل فرستاد و به آنان ابلاغ كرد كه هر گاه صدای شیپور اجتماع را شنیدید به سوی من بشتابید و سلطنت را برای من اعلام نمایید، كه این كار برای شما بهتر و سودمندتر خواهد بود.

 

آشوب داخلی بیت المقدس

قوم بر خواسته و شورش بالا گرفت، آشوب گسترده ای بر اورشلیم حاكم شد و بیم آن می رفت كه تر و خشك را نابود سازد. داود از جریان آگاه شد و بر او گران آمد كه فرزندش علیه وی قیام كند، اما خویشتنداری كرد و به اطرافیان خود گفت: بیایید از شهر خارج شویم تا از غضب آبیشالوم در امان باشیم. داود و اطرافیان او با عبور از نهر اردن به بالای كوه زیتون پناه بردند.

عده ای به ناسزا گویی و فحاشی به داود پرداختند و با حرفهای نامربوط او را ناراحت ساختند. اطرافیان داود علیه السلام خواستند آنان را كیفر دهند ولی داود با ناراحتی و افسوس گفت: اگر فرزندم مرا می جوید، دیگران به مخالفت من سزاوارترند. داود به درگاه خدا شتافت و دست به تضرع برداشت و از خدا خواست وی را از این ناراحتی نجات دهد و این بلایی كه او را احاطه كرده است از او بر طرف گرداند. آنگاه كه داودعلیه السلام اورشلیم را رها كرد و از آن خارج شد، آبیشالوم وارد شهر شد و زمام امور را به دست گرفت.

داود ناچار فرماندهان خود را فرستاد و به آنان سفارش كرد كه این آشوب را با عقل و تدبیر كنترل نمایند و حتی الامكان در سلامت فرزندش آبیشالوم سعی نمایند، ولی سرنوشت فرزند داود غیر از خواسته پدر مهربان بود. فرماندهان لشكرداود بر آبیشالوم مسلط شدند و راهی غیر از قتل او نیافتند، لذا او را كشتند و آشوب فرو نشست و مردم نفس راحتی كشیدند.

 

حكومت سلیمان علیه السلام

پس از داود علیه السلام سلطنت و حكومت به فرزندش سلیمان منتقل شد و به لطف خداوند سلیمان بر سلطنتی استوار و مملكتی پهناور و مقامی ارجمند دست یافت.

خداوند دانش و اسرار بسیاری از علوم و فنون از جمله درك زبان پرندگان و حشرات را در اختیار سلیمان قرار داد. خداوند نیروی باد را در اختیار او گذاشت تا سلیمان در امور زراعت و حمل و نقل دریایی و دیگر امور زندگی از آن استفاده كند. خداوند زبان حیوانات را به سلیمان آموخت و او قادر به درك صدای حیوانات شد و از این قدرت، برای كسب اطلاعات صحیح و سریع استفاده می كرد.

خداوند برای سلیمان علیه السلام چشمه مس را جاری ساخت و صنعتگران جن را در اختیار او نهاد تا در عمران و اصلاح امور از آنها استفاده كند. ایشان از مس، دیگهای بسیار بزرگ و قدح هایی مانند حوض می ساختند و برای استفاده سپاهیان نصب می كردند. عده ای از آنها كه به فنون ساختمان آشنا بودند، در مدت كوتاهی بناهای عظیم و كاخهای با  شكوه و برجها و پلهای بزرگی ساختند و ساختمانهای مهمی مانند "حاصور و مجد و جازر و بیت حورون و بعله و تدمر" را به پایان رساندند و مخازن و سربازخانه های مورد نیاز را بنا نمودند. در یكی از قصرهای سلیمان كه از چوب و سنگهای گرانقیمت ساخته و به جواهرات و تصاویر الوان آراسته شده بود، تختی جواهر نشان وجود داشت كه بر فراز آن مجسمه دو كركس و در طرفین آن دو شیر قرار داده شده بود كه هنگام نشستن سلیمان بر تخت، شیرها دستان خود را می گشودند و پس از نشستن، كركسها بالهای خود را بر سر سلیمان باز می كردند.

داودعلیه السلام در سالهای آخر عمر خود قصد بنای بیت رب یا معبد عظیم بیت المقدس را كرده بود كه قبل از اقدام، عمرش پایان پذیرفت ولی چهار سال پس از آن، فرزندش سلیمان، كار بنای آن را شروع و در سال یازدهم آن را به اتمام رساند و بر آن نام هیكل سلیمان نهاد. این كاخ مدت 424 سال با رونق و شكوه باقی ماند ولی پس از آن به دست پادشاهان مصر و دیگران دستخوش غارت و سرانجام به دست پادشاه بابل ویران گشت.

 

سلیمان علیه السلام و مور

سلیمان، پیغمبری و سلطنت داود را به ارث برد، خداوند سلطنتی بی نظیر و شایسته به او عطا كرد و زبان حیوانات را به او آموخت، جنیان و باد را به تسخیر وی در آورد و به خواست خدا، قدرت درك سخن جانوران و پرندگان را یافت و بدین ترتیب از موضوع و مقصد آنان اطلاع می یافت.

روزی پیغمبر خدا، برخوردار از شكوه و جلال سلطنت به همراه عده ای از جن و انس و پرندگان در حركت بود تا به سرزمین عسقلان و وادی مورچگان رسید. یكی از مورچگان كه شكوه و جلال سلیمان و سپاهیانش را دید به وحشت افتاد و ترسید كه مورچگان زیر دست و پای لشكر سلیمان لگد كوب شوند، لذا دستور داد، كه به لانه های خویش پناه ببرند تا سلیمان و یارانش بدون توجه آنها را پایمال نكنند.

سلیمان علیه السلام سخن مور را شنید و مقصود او را دریافت، لذا به سخن مور لبخندی زد و خنده او به این جهت بود كه خدا نیروی درك سخن مور را به او عطا كرده بود و به علاوه از سخن مورچگان كه بر رسالت سلیمان واقف بودند و می دانستند كه پیغمبر خدا بیهوده مخلوق او را نمی كشد در تعجب بود.

پیغمبر خدا از پروردگار خویش در خواست كرد كه وسیله شكرگزاری وی را فراهم و توفیق اعمال شایسته را به وی عطا كند و راه هدایت را همواره فراروی او قرار دهد و آنگاه كه وفات یافت او را با  بندگان صالح خود محشور سازد.

 

سلیمان و بلقیس

سلیمان پیغمبر به فكر بنای بیت المقدس در سرزمین شام بود تا اسباب عبادت و تقرب به خدا را فراهم سازد. او ساختمان این بنا را به پایان رساند و آنگاه كه از احداث این بنای رفیع و با شكوه فارغ شد، دلش آرام و فكرش آسوده شد، سپس به قصد انجام فریضه الهی حج به همراه اطرافیان و گروه زیادی كه آماده زیارت خانه خدا بودند، عازم سرزمین مكه شد.

سلیمان(ع) چون به آن سرزمین رسید در آن اقامت گزید و عبادت و نذر خود را به پایان رسانید، سپس آماده حركت شد و سرزمین حرم را به قصد یمن ترك كرد و وارد صنعا شد، در آنجا با سختی و مشقت به جستجوی آب پرداخت و در این راه چشمه ها، چاهها و زمینهای زیادی را كاوش كرد ولی به مقصود، خود دست نیافت و سرانجام برای نیل به مقصود متوجه پرندگان شد.

سلیمان كه از یافتن آب مایوس شده بود از هدهد خواست تا او را به محل آب راهنمایی كند، اما متوجه غیبت هدهد شد. سلیمان از این امر سخت ناراحت شد و سوگند یاد كرد كه او را به سختی شكنجه دهد و یا ذبحش نماید، مگر اینكه دلیل روشنی برای غیبت خود بیاورد و خود را تبرئه سازد و عذر خویش را موجه گرداند تا از كیفر رها شود.

اما هدهد غیبت كوتاهی كرده بود و پس از لحظاتی بازگشت و برای تواضع نسبت به سلیمان سر و دم خود را پایین آورد. سپس در حالی كه از غضب سلیمان بیم داشت نزد او شتافت و برای جلب رضایت او گفت: من بر موضوعی واقف شده ام كه تو از آن اطلاعی نداری و علم و قدرت تو نتوانسته است بر آن احاطه پیدا كند. من رازی را كشف كرده ام كه موضوع آن بر تو پوشیده مانده است.

این خبر، تا حدودی از ناراحتی سلیمان كاست و شوق و علاقه ای در او به وجود آورد. سپس سلیمان از هدهد خواست كه هرچه زودتر داستان خود را به طور مشروح بیان كند و دلیل و عذر خود را روشن سازد.

هدهد گفت: من در مملكت سبا زنی را دیدم كه حكومت آن دیار را در اختیار خود دارد. وی از هر نعمتی برخوردار و دارای دستگاهی عریض و تختی عظیم است، ولی شیطان در آنها نفوذ كرده و بر آن قوم مسلط گشته و چشم و گوششان را بسته و آنان را از راه راست منحرف ساخته است. من ملكه و قوم او را دیدم كه بر خورشید سجده می كنند. و از مشاهده این منظره سخت ناراحت شدم و كار آنها مرا به وحشت انداحت. زیرا این قوم با این قدرت و شوكت، سزاوار و شایسته است خدایی را بپرستند كه از راز دلها و افكار آگاه است و او یگانه معبود و صاحب عرش عظیم است.

 

نامه سلیمان علیه السلام به بلقیس

سلیمان از این خبر دچار حیرت و تعجب شد و تصمیم به پی گیری خبر هدهد گرفت، لذا گفت: من در باره این خبر تحقیق و صحت آن را بررسی می كنم اگر حقیقت همان است كه بیان كردی، این نامه را نزد سران قوم سبا ببر و به آنان برسان، سپس در كناری بایست و نظر آنان را جویا شو.

هدهد نامه را برداشت به سوی بلقیس رفت و او را در كاخ سلطنتی در شهر مارب یافت و نامه را پیش روی او انداخت. بلقیس نامه را برداشت و چنین خواند: "این نامه از سلیمان و بنام خداوند بخشنده مهربان است، از روی تكبر، از دعوت من سرپیچی نكنید و همگی در حالی كه تسلیم هستید نزد من بشتابید".

ملكه سبا، وزرا و فرماندهان و بزرگان دولت خود را به مشورت فرا خواند، تا بدینوسیله اعتماد آنان را جلب و از تدبیر و پشتیبانی ایشان استفاده كند و به این ترتیب تاج و تخت خود را حفظ نماید.

چون ملكه موضوع را شرح داد، مشاورین بلقیس گفتند: ما فرزندان جنگ و نبردیم، اهل فكر و تدبیر نیستیم، ما امور خود را به فكر و تدبیر تو واگذار كرده ایم و شئون سیاست و اداره مملكت را به تو سپرده ایم، شما امر بفرمایید، ما همچون انگشتان دست در اختیار توایم و آن را اجرا می كنیم.

ملكه از پاسخ مشاورین خود دریافت كه بیشتر مایل به جنگ و دفاع هستند، لذا نظر آنها را نپسندید و به آنان اعلام كرد كه صلح بهتر از جنگ است، سزاوار عاقلان صاحبنظر اموری است كه برای آنان نافع و نیكو باشد و خردمند باید حتی الامكان در حفظ صلح بكوشد و سپس در استدلال آن چنین گفت: هر گاه زمامداران بر دهكده ای غلبه كردند و به زور وارد آن شدند، آن را ویران می سازند، آثار تمدن را نابود و عزیزان آن سرزمین را ذلیل می نمایند، بر مردم ظلم و ستم روا می دارند و در بیدادگری افراط می نمایند، این روش همیشگی زمامداران در هر عصر و زمانی است، از این رو من هدیه ای از جواهر درخشان و تحفه های نفیس و گرانبها برای سلیمان می فرستم تا منظور او را درك  كنم و روش او را بسنجم و به این وسیله موقعیت خود را حفظ نمایم.

 

هدایای بلقیس به سلیمان علیه السلام

بلقیس هدایایی به همراه اندیشمندان و بزرگان قوم خود روانه دیدار سلیمان كرد، چون نمایندگان ملكه حركت كردند، هدهد پیش سلیمان شتافت و خبر را به او رساند. سلیمان خود را برای دیدار با آنها آماده ساخت تا زمینه نفوذ در آنها را فراهم سازد و به همین منظور جنیان را دستور داد آنچنان قصری عظیم و تختی با شكوه ترتیب دهند كه قلبها را بلرزاند، چشمها را خیره سازد و دلها را به طپش اندازد.

آنگاه كه نمایندگان قوم به بارگاه سلیمان رسیدند، مبهوت و متحیر شدند. سلیمان آنان را با روی باز استقبال كرد و مقدم آنان را گرامی داشت و از حضورشان خرسند شد و سپس از مقصود ایشان پرسید و گفت: چه خبری دارید و در مورد پیشنهاد من چه تصمیمی گرفته اید؟

نمایندگان بلقیس هدایا و اشیاء نفیس خود را نزد سلیمان آوردند و انتظار داشتند كه مورد پسند و پذیرش پیغمبر خدا واقع شود. سلیمان از قبول آنها خودداری كرد و به دیده بی نیازی به آنها نگریست و به نماینده بلقیس گفت: هدایا را باز گردان، زیرا خدا به من رزق فراوان و زندگی سعادتمندی عنایت كرده و اسباب رسالت و سلطنت را به نحوی برای من فراهم كرده است، كه به هیچكس ارزانی نداشته است.

چگونه ممكن است شخصی مثل من با مال دنیا فریفته شود و زر و زیور دنیا او را از دعوت حق باز دارد. شما مردمی هستید كه غیر از زندگی ظاهری دنیا چیز دیگری نمی بینید، اكنون به همراه هدایا نزد ملكه خود باز گردید و بدانید كه به زودی من با لشكری بزرگ به سوی شما خواهم آمد كه شما توان مقاومت در برابر آن را نداشته باشید و آنگاه قوم سبا را در ذلت و خواری از شهر و دیار خود بیرون می رانم.

نمایندگان بلقیس، آنچه دیده و شنیده بودند به اطلاع بلقیس رساندند. سپس ملكه گفت: ما ناگزیریم گوش به فرمان او دهیم و از وی اطاعت نماییم و برای پاسخ و قبول دعوت او نزد او بشتابیم.

 

تخت بلقیس نزد سلیمان آمد

سلیمان كه شنید بلقیس و درباریان او به زودی پیش وی می آیند، به اطرافیان خود كه از بزرگان جن و انس و همگی در اختیار او بودند گفت: كدامیك می توانید قبل از این كه بلقیس و اطرافیانش پیش من بیایند و تسلیم من گردند تخت او را نزد من آورید؟ یكی از جنیان زیرك گفت: من می توانم قبل از این كه از جای خود برخیزی، آن تخت را نزد تو حاضر كنم. من چنین قدرتی دارم و نسبت به اشیاء قیمتی آن نیز شرط امانت را بجا می آورم. جنی دیگر گفت: من می توانم قبل از این كه پلك برهم زنی، تخت بلقیس را نزد تو حاضر كنم.

سلیمان خواست تخت بلقیس نزد وی آید و چون آن را نزد خود دید، گفت: این پیروزی از لطف و كرم پروردگار نسبت به من است. این نعمتی از نعمتهای اوست كه به من عطا شده است تا مرا آزمایش كند كه آیا سپاس آن را بجا می آورم و یا كفران نعمت می كنم؟

هر كس ارزش نعمتهای خداوند را بداند و او را سپاسگزار باشد در اصل به سود خویش عمل نموده است، و كسانی كه نعمت پروردگار خویش را كفران نمایند، از جمله افرادی هستند كه در دنیا و آخرت زیان كرده اند و خدا از جهانیان و شكر آنان بی نیاز است.

سلیمان به سربازان خود گفت: وضعیت تخت بلقیس را تغییر دهید و منظره آن را دگرگون سازید، تا ببینم آن را می شناسد یا دچار اشتباه می شود. چون بلقیس به بارگاه سلیمان آمد از او پرسیدند: آیا تخت تو این چنین است؟

بلقیس بعید می دانست كه تخت او باشد، زیرا آن را در سرزمین سبا جای گذاشته بود ولی چون نشانها و محاسن تخت خود را در آن دید، دچار حیرت و وحشت شد و گفت: گویا همان تخت من باشد و سپس افكار وی پریشان و دلش لرزان شد.

سلیمان دستور داده بود كاخی بلورین برای وی بنا كنند، سپس ملكه سبا را به آن كاخ دعوت كرد. آنگاه كه بلقیس وارد كاخ شد، گمان كرد دریایی مواج در نزدیك تخت سلیمان است، لذا دامن لباسش را بالا گرفت تا وارد آب شود، سلیمان گفت: این تخت از شیشه ساخته شده است.

پرده های غفلت از جلوی چشم بلقیس برداشته شد و گفت: بار خدایا، من روزگاری از عبادت تو سرپیچی كردم و در گمراهی بودم، به خود ظلم كردم و از نور و رحمت تو محروم ماندم و اكنون فارغ از هر شرك و ریا، به تو ایمان آوردم، دل به تو می سپارم و گردن به طاعتت می نهم، همانا كه تو ارحم الراحمین هستی.

 

وفات سلیمان

سلطنت و حكومت سلیمان به مدت چهل سال در كمال قدرت و عظمت تداوم داشت تا در غروب یكی از روزها كه سلیمان در قصر زیبا و با  شكوه خود كه از آبگینه صاف و شفاف بنا شده بود، در یكی از اطاقهای فوقانی به تماشای اطراف و اكناف شهر مشغول بود و از تجلی عظمت و قدرت خداوند درس حكمت و پند و عبرت می آموخت. در همان حال كه سلیمان بر عصای خود تكیه زده بود ناگهان صدای ورود شخصی را احساس كرد و سلسله افكار او گسیخته شد، با نزدیك شدن صدا، به یكباره چهره جوانی ناشناس با هیمنه و هیبتی بی نظیر پدیدار گشت، سلیمان كه از ورود بدون اجازه  وی بیمناك شده بود پرسید، تو كیستی و چه حاجتی داری و چرا بدون اجازه وارد قصر شده ای؟

جوان پاسخ داد: من پیك مرگم و برای گرفتن جان تو آمده ام و برای این كار كلبه فقرا و كاخ پادشاهان برای من فرقی ندارد و به علاوه برای ورود، به كسب اجازه نیازی ندارم. اینك تو باید فوراً سلطنت و حكومت را به دیگران، و جان خود را به من و تن خود را به خاك بسپاری و به فرمان خداوند جاوید ولایزال تن در دهی.

با شنیدن این سخنان، لرزه بر اندام سلیمان افتاد و از جوان فرصتی خواست تا در امور خود و سپاهیانش ترتیبی بدهد، اما درخواست او رد شد و پیك مرگ در همان حال كه ایستاده بود جان وی را گرفت و سلیمان از سلطنتی با چنان شكوه و جلال كه مدت چهل سال زحمت آن را كشیده بود دیده فرو بست.

پس از وفات سلیمان، بدن او تا مدتی همچنان بر عصا تكیه داشت و پا بر جا ایستاده بود و كسی بدون اجازه قدرت ورود به كاخ را نداشت. اما پس از مدتی، موریانه ها عصای وی  را خوردند و چون تعادل سلیمان بهم خورد، جسدش به زمین افتاد و اطرافیانش دریافتند كه مدتی از مرگ وی می گذرد.

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, ] [ 11:7 ] [ علی فتحی ] [ ]

محل زندگی امام زمان (عج)!!

جزیره خضراء

درباره جزیره خضراء چه می دانید؟ آیا میان آن و مثلث برمودا ارتباطی هست؟ امام زمان (عج) چه ارتباطی به جزیره حضراء دارند؟!! با ما همراه باشید تا پاسخ این سؤال‌ها را بیابیم!

جزیره خضراء کجاست؟

مرحوم حاجی نوری می‌فرمودند که جزیره خضراء الان هم هست. این جزیره از بلاد اندلس یا اسپانیای کنونی به شمار می‌رود که جزیره‌ای بسیار سبز و خرم است و خضراء به معنای سبز اشاره به همین مطلب دارد. مهدی فاطمی از جمله والیان اندلس این جزیره را پایتخت حکومت خود قرار داد. او از جمله اسماعیلیان است که معتقد به آن هستند که امامت پس از امام صادق(علیه‌السلام) به اسماعیل پسر بزرگ ایشان انتقال یافته است و از این رو امامت امام هفتم موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) و اولاد ایشان را قبول ندارند. مهدی فاطمی نیز از جمله ایشان است که به شیعیان واقفیه نیز مشهورند.

پس از مهدی فاطمی جزیره خضراء بر سر زبانها افتاد و دهان به دهان نقل شد.

 

مهدی فاطمی و مهدی (عج) فرزند فاطمه الزهرا (علیهاالسلام)

بعضی از جاهلان مهدی فاطمی را تبدیل کردند به حضرت مهدی بقیه الله(عج) و گمان نمودند ایشان در جزیره خضراء سکونت دارند. سپس جزیره خضراء را جزیره‌ای دانستند که چون محل زندگانی امام است!! کسی نمی‌تواند بدانجا برود و از این رو در جغرافیا به دنبال جزیره‌ای گشتند با این خصوصیت که کسی نتواند آنجا برود!!!

او امام ما و در کنار ما و حاضر و ناظر بر اعمال ماست پس چرا می‌خواهیم محل زندگانی‌اش را در جزیره‌ای دور افتاده میان دریاها و آنچنان مرموز و دست نیافتنی قرار دهیم؟!

جزیره خضراء و مثلث برمودا

امام زمان (عج)

مصداق جزیره خضراء را مثلث برمودا دانستند. زیرا محوطه مثلث برمودا در دریا در نزدیکی کوه مغناطیسی که دارای سنگ‌های مغناطیسی است قرار دارد و از این رو مثلث برمودا دارای قطب مغناطیسی در زیر دریاست که با قواعد ریاضی قابل سنجش می‌باشد. به علت وجود این قوه مغناطیسی در آن منطقه کشتی‌ها را به سوی خود می‌کشد و یا هواپیما را از آسمان به زمین می‌کشد و از این رو بسیار قوی است. مسلّماً این پدیده جغرافیایی فیزیکی که امری طبیعی بوده کاملاً بی ارتباط به امام زمان(عج) به معنای محل سکونت ایشان است و هیچ عاقلی چنین مطلبی را نمی‌پذیرد!!

اکنون که معلوم شد جزیره خضراء کجاست و چه تاریخچه ای دارد می‌توان به راحتی از اشتباهی تاریخی پرده برداشت که جهل و نادانی سبب شده است این سرزمین را با مثلث برمودا! یکی دانسته و جالبتر آن که آن جا را محل سکونت امام عصر خویش بدانیم!

 

محل سکونت امام ما

آنچه معلوم است و از روایات شریفه بدست می‌آید کسی نمی‌داند امام زمان(عج) در کدام منطقه سکونت دائمی دارند. بلکه بر اساس شواهد و قرائن بسیار ایشان در نقاط مختلفی دیده شده‌اند به طوری که بر اساس روایات صحیح در آخرالزمان با ظهور حضرت بسیاری از مردم انگشت به دندان می‌گزند که پیش از این نیز او را دیده‌اند!

او امام ما و در کنار ما و حاضر و ناظر بر اعمال ماست پس چرا می‌خواهیم محل زندگانی‌اش را در جزیره‌ای دور افتاده میان دریاها و آنچنان مرموز و دست نیافتنی قرار دهیم؟!

آیا دلیل این مسأله دوری ما از خود و غفلت ما از امام خود نیست که حضور نزدیک و ملموس او را درک نمی‌کنیم؟!!

اویی که زمین و زمان در تسخیر اوست و به فرموده حضرتش(عج) ما از حال شما غافل و بی خبر نیستیم!!

 

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ جمعه 9 فروردين 1392برچسب:, ] [ 19:54 ] [ علی فتحی ] [ ]

جیسون استاتهام

 

جیسون استاتهام (به انگلیسی: Jason Statham) متولد ۱۲ سپتامبر ۱۹۷۲ (میلادی

 نام مستعار: Jay
قد: 1.78

او در غواصی رکورد دار است تیم او 12 ساعت در مسابقات 1992 در زیر آب ماندند او همچنین یکی از خوش تیپ ترین بازیگرها می باشد و در فروشگاه بلک مارکت یک مانکن بود او در فیلم های زیادی بازی کرده جالب اس بدانید در فیلم هایی چون Snath (2000 و Turn It Up (2000 با براد پیت و دنیس فارینا همبازی بوده او همچنین با دیگر بازیگرهای معروف چون جت لی وینی جونز و... همبازی بوده است او خیلی زود خود را در سینمای هالیوود نشان داد و معروف ترین فیلم های او فیلم ترنسپورتر 2 در سال 2002 و ترنسپورتر 3 در سال 2008 است .
ویژه:
او یک رزمی کار حرفه ای در رشته ی کیک بوکسینگ است البته از فیلم هایش مشخصه
او در فبرییه ی سال 2009 در فیلم Crank 2 High Voltage به ایفای نقش می پردازد
دستمزد:The Italian Job (2003) $ 450,000
The Transporter (2002) $ 750,000

 بازیگر انگلیسی است. او در فیلم‌های متعددی ایفای نقش کرده‌است. اکثر بازی های او در نقش قهرمانان اکشن میباشد که از معروف ترین این فیلم های میتوان بهبازی مرگ یا ترانسپورتر اشاره کرد.

فیلم شناسی :

Crank 2 (2009

Death Race (2008

In the Name of the King: A Dungeon Siege Tale (2008

The Bank Job (2008

The Transporter 3 (2008

Revolver (2007

War (2007

Chaos (2006

Crank (2006

London (2006

Chaos (2005

Transporter 2 (2005

Cellular (2004

Collateral (2004

The Italian Job (2003

Mean Machine (2002

The Transporter (2002

John Carpenter's Ghosts Of Mars (2001

The One (2001

Snatch (2000

Turn It Up (2000

Lock, Stock & Two Smoking Barrels (1999

سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, ] [ 13:4 ] [ علی فتحی ] [ ]

اگه دوست داری رمان عاشقانه بخوانی اینو رو از دست نده .

 

رمان عاشقانه مهرگان

 

نام نویسنده : الناز نجفی اسمرز

 

قیمت : 6500 تومان

 


 

اگه خواستی در نظرات فرم رو پر کنید .

 

اگه خواستی از طریق ایمیل به آدرس ali_fathi46@yahoo.com

آدرس منزل و نامت را بنویس تا ما شماره حساب بدیم .

 

 


سایت تخصصی قلعه و جنگهای صلیبی

دانلـــــــــــود آهنگ جديد

[ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, ] [ 11:28 ] [ علی فتحی ] [ ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

کوروش کبیر بنیان گذار ملت ایران برای بزرگی روحش صلوات بفرست
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بازی فلش و آدرس gogo2012.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 23
بازدید ماه : 23
بازدید کل : 136613
تعداد مطالب : 48
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس

دریافت کد آپلود سنتر



 تماس با ما



در اين وبلاگ
در كل اينترنت

كد ماوس

كد ماوس

روزشمار محرم عاشورا

كد آهنگ


کد موزیک دانلود
[url=http://khanwars.ir/?recruit=4H159274][img]http://khanwars.static.xs-software.com/signatures/ir/world_4/159274.jpg[/img][/url] http://khanwars.static.xs-software.com/signatures/ir/world_4/159274.jpg [url=http://khanwars.ir/?recruit=4H159274][img]http://khanwars.static.xs-software.com/signatures/ir/world_4/159274.jpg[/img][/url]